نقل از: مجلۀ هنری تحلیلی کافه کاتارسیس
مهرداد صمدی نادر-ابراهیمی.
دلم نمیخواهد که در این مختصر، از مهرداد صمدی، افسانهای بسازم؛ اما اینطور آدمها خودشان خودشان را افسانه میکنند_ نرم نرمک کاری میکنند که دیگر انسان میان واقعیّت و توهُّم، نتواند واقعیّت را برچیند_ بیدغدغه، و مطمئن باشد که توهُّم را برنچیده است.
به هر صورت، چند کلمهای دربارۀ او میگویم _بیآنکه تضمین کنم آنچه میگویم قطعاً و یکسره واقعیت است…
زمانی که اولین جشن هنر شیراز را میخواستند شروع کنند، نمایشنامه خواستند و مسابقه گذاشتند. بهمن محصّص_ نقّاش و کارگردان تئاتر_ آمد پیش مهرداد، درست مثل طلبکارها، و گفت: تو فوراً بنشین یک نمایشنامه دربارۀ «آرش کمانگیر» بنویس، بده به دفتر جشن هنر، برندۀ جایزۀ اول بشو، و بعد برای کارگردانی، مرا معرّفی کن! من میخواهم روی این آرش سنگ تمام بگذارم.