چه کسی بنیانگذار شعر ساده در ایران است

از: مهرداد قاسمفر

نقل از: سایت رادیو فردا

 

جريانی که به نام ساده نويسی در شعر مطرح و به اشکال مختلف تقليد و تبليغ شد يک جريان مصنوع بود و جريانی نبود که به زعم من از يک مطالبه تاريخی شکل گرفته باشد و لاجرم بتواند ادامه پيدا کند. اين انديشه پيدايش سادگی در زبان از ابتدای شکل گيری شعر دری بوده و کسی نمی تواند مدعی باشد که من بنيانگذار آنم.  مسعود احمدی، شاعر

شعر معاصر ايران، شعر امروز، پس از پيروزی انقلاب و تحولات اجتماعی– سياسی ناشی از آن، بعد از يک دوره سرگردانی ذهنی و زبانی و گونه ای از بلاتکليفی با خود و با جهان پيرامونش، در واقع در دهه هفتاد خورشيدی بود که به نوعی تجربه گرايی محض و زبان ويژه خودش را برساخت.

زبانی که در دو گرايش عمده شناخته می شود. گرايشی که سعی در تعقيد و پيچيده نگاری و حل شدن در زبانيت شعر دداشت و گرايشی ديگر اما کم هياهوتر که شعر را هم در ارزش های زبانی اش و هم در مفهوم سازی و خلق تصويرها و آنات شاعرانه اش خلق می کرد.

گرايش اول با دست يازی به مفاهيم تئوريک زبانشناسی، شعر را تنها پاسخگو به عنصر زبان می دانست؛ و گرايش ديگر به شعر به عنوان مجموعه ای از عواطف و حس ها و لحظات و ايماژهای ناب شاعرانه ای می انديشيد که قرار است با جهان و انسان ارتباطی دو سويه برقرار کند.

گرايش اول، شاعرانِ گرايش دوم را بارها محافظه کار و کم جسارت خواند و گرايش دوم، شاعران گرايش اول را زبان بازان، تهی کنندگان شعر از معنا و «راديکاليست های ارتجاعی» ناميد.

اين درگيری ادامه داشت تا اينکه در دهه هشتاد خورشيدی، پسند شعر و شاعران در ايران با رويگردانی از شعر معطوف به تئوری های زبان شناسانه، به سمت شعری رفت که به ظاهر ساده اما در ژرفای خويش جستجوگر مفاهيم عميق انسانی بود.

با اين حال افراط در چنين شيوه ای کار را در ميان شاعران متوسط و کم تجربه تر به شعرهای دم دستی و سهل انگارانه کشاند. تا جايی که اين ميل به سادگی انبوه شعرهای توليد شده در اين دهه را در بسياری اوقات تا مرزهای ساقط شدگی از ذهن و زبان شاعرانه هم فرو کشاند.

مهمان اين هفته من در برنامه رادیویی «نمای دور، نمای نزديک؛ ويژه کتاب» مسعود احمدی، شاعری است که در دهه شصت خورشيدی با ششمين مجموعه شعرش به نام «دونده خسته» خودش را در قامت شاعری جدی معرفی کرده بود.

اما دهمين دفترش «برای بنفشه بايد صبر کنی» در ميانه دهه هفتاد نامش را به عنوان شاعری با اهميت در شعر امروز تثبيت کرد. او ۱۱ مجموعه شعر منتشر شده و سه مجموعه منتشر نشده ديگر نيز در کارنامه اش دارد.

مسعود احمدی مقاله ها و مصاحبه های متعددی هم در نقد و بررسی شعر معاصر دارد و با همين سخنان و نوشته ها نشان داده که يکی از مخالفان و منتقدان جدی شعری است که در دهه هشتاد به «سهل و ممتنع » يا ساده نويسی مشهور شد.

با او گفت و گويی کرده ام در باب آسیب شناسی شعر معاصر.

آقای احمدی آنچه که برداشت من از نوشته ها و مقالات شماست، اين است که مسئله اصلی شعر ايران درگيری بين يک ساده سازی در شعر است و شعر سالمی که قرار است دغدغه هايش، دغدغه های خود شعر باشد در عين حال که به پيچيدگی ها و لغز گويی ها و خودبزرگ بينی هايی که خارج از شعر است و متعلق به حواشی است هم نلغزد. من در مجموع آنچه که از نوشته ها و حرفهای شما می شناسم چنين برداشتی دارم. شما خودتان در اين باره توضيح دهيد که آيا برداشت من درست است يا اشتباه؟

نه. کاملا درست است. حرف کاملا درستی زديد. جريانی که به نام ساده نويسی در شعر مطرح و به اشکال مختلف تقليد و تبليغ شد يک جريان مصنوع بود و جريانی نبود که به زعم من از يک مطالبه تاريخی شکل گرفته باشد و لاجرم بتواند ادامه پيدا کند. اين انديشه پيدايش سادگی در زبان از ابتدای شکل گيری شعر دری بوده و کسی نمی تواند مدعی باشد که من بنيانگذار آنم.

آقای دکتر سيروس شميسا در کتاب «سبک شعر» خود توضيح داده اند که از ابتدای شکل گيری شعر دری تا امروز دو جريان ساده گويی و غامض گويی به طور موازی با هم در ادبيات وجود داشته اند.

شهيد بلخی در قرن چهارم هجری اين طور می گويد:

اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاريک بودی جاودانه
در اين گيتی سراسر گر بگردی/ خردمندی نيابی شادمانه

ديگر از اين زيباتر، شاعرانه تر، روان تر؟

البته استدلال شما کاملا منطقی است. به خصوص در اين مورد که کسی بگويد که من بنيانگذار شعر ساده يا سهل و ممتنع در شعر معاصر هستم، خب حرف بی استدلالی است، چرا که بنيانگذار شعر معاصر يعنی نيما، نخستين بار از لزوم و ضرورت نزديک کردن زبان شعری به طبيعت زبان رايج صحبت کرد و بعد از او هم فروغ بود که اين ايده را گسترش داد و شکل کامل تری از دل آن درآورد.
بعد از آن تجربه ها تعداد فراوانی از شاعرانی که در دهه های بعدی و به طور مشخص در محموعه دفترهايی که در دهه ۷۰ منتشر شد، شعرهای خود شما، يا به عنوان نمونه از گراناز موسوی، شهرام رفيع زاده، يزدان سلحشور، بهزاد زرين پور، رضا چايچی و شعرهای منتشر شده از خود من همه در جهت اين بود که شعر در عين حالی که از همه آنچه که می تواند آن را غنی کند استفاده ببرد، در عين حال به زبان سالم خود نزديک باشد. يعنی اگر تئوری و نظريه ها هم وجود دارند، به صورت گل درشتی از شعر بيرون نزنند. و مخاطب در واقع جوهره اين نظريه ها و نتيجه کار را بتواند ببيند. ولی آنچه که ظاهرا در اين سال ها در شعر ايران مطرح است، اين است که به وسيله عده ای…

همين را می خواستم عرض کنم خدمت تان. ۹۰۰ سال پيش عنصر المعالی کيکاووس بن اسکندر اين جمله را می گويد که «و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد. بپرهيز از سخن غامض» خوب نمی شود اين را ناديده گرفت.

بعد همان طورکه شما فرموديد می رسد به شاعران معاصری که در اين موضوع ناديده گرفته شدند.اجازه بدهيد من دو سه نمونه کوتاه بخوانم.

شعر «نان» در مجموعه «دونده خسته» از خود من که اولين بار در سال ۱۳۶۷ به چاپ رسيده را دقت کنيد

از خانه بيرون می شويم، پيش از طلوع / و به خانه باز می آييم از پس غروب/ گرده نانی مجال‌مان نداد/ تا قرص آفتاب را ببينيم…

و يا اين شعر از «رضا چايچی» از کتاب «بی چتر، بی چراغ» او که در سال ۱۳۷۰ منتشر شد:

اين گونه می‌خواهی آزارم دهی ؟ برای خرده نانی/ عريانم کن / تا ميان برف/ با پرندگان گرسنه بميرم…

يا مثلا اين شعر از شهرام رفيع زاده از کتاب «شعرهايی که تو گفتی»، چاپ ۱۳۷۹ که چقدر زيباست:

می شود نباشی / ساعت‌ها و مدرسه‌ها زنگ بزنند/ پرده‌ها و پرنده‌ها پرپر/ راه، خودش را برود/ ميدان، خودش را بگردد/ درخت، درخت باشد يا هر چيز ديگر….

بنابر اين بعد از شاعران عصر مشروطه، فروغ ، بيژن جلالی، احمدرضا احمدی، سهراب سپهری، و بعد نسل بعدی شاعران جوانتری از جمله شعرهای خود شما را داريم که به يک زبان ساده وسالم روی آورديد.

اما به نکته ای هم بايد توجه کرد که خيلی از شاعران بوده اند مثلا کسانی چون شاملو يا فروغ و… که به سبکی ويژه رسيده اند اما دنبال کنندگان آنان و عموما بسياری از کسانی که نحله و ميل و رويکرد شاملو به زبان و يا حس ورزی های شاعرانه او را پسنديده و دنباله رو شعر او شده بودند، به دليل اينکه از توانايی و حتی تجربه های ويژه فردی او به دور بودند، بعدها به نام شعر شاملويی يا شعر فروغ، يک جور شعر دستمالی شده کم ارزشی را ارائه دادند و البته به عنوان شاعران شاملويی هم شهره شدند.
شايد در اين ميان به ندرت کسانی باشند که مثل اسماعيل خويی ، روش اخوان را در پيش بگيرند و بتوانند شعر و زبان توانمند خودشان را از دل آن در بياورند. حالا می خواهم بگويم آيا نمی شود گفت اين شعری هم که بعدها به نام سهل و ممتنع عرضه شد، (و شعرهای گاه بسيار خوبی هم از شاعران برجسته اين سبک می توانيم بينيم)، بعدتر خيلی از مثلا شاعرانی که درک درستی از موضوع هم نداشتند، آمدند بر اساس توان و بنيه اندک خود، ضعيف ترين بخش های آن را به عنوان الگو گرفتند و به عنوان شعر سهل و ممتنع ارائه کردند؟

ببينيد، شاملو کتاب آهنگ های فراموش شده اش يا آهنگ ها و احساس يا قطعنامه اش را قطعا نمی پسنديد اما او از «آهنگ های فراموش شده» که محصول ناپختگی دوران جوانی اش بود تا کتاب «ترانه های کوچک غربت» و کتاب های بعدی اش يک سير رو به کمال را طی کرد.

اما الان اين آقايانی که اين گونه ادعاها را می کنند-که من بنيانگذار شعر ساده هستم و…- اغلب شان در سنين بالا و حداقل در ابتدای سالمندی خود هستند، که يعنی در ابتدای شصت سالگی؛ اما چون درک عوامانه و نيز شکل زبان برگرفته از يک نگاه پوپوليستی مبنای چنين ادعاهايی از سوی آنهاست، و ضمنا اين شکل نگاه (پوپوليستی و عوامانه) هم از هر جانب و هر سو تقويت می شود، جوان کم تجربه ای که می خواهد به اين روش شعری بنويسد، به جای اينکه به قول قدما دود چراغ بخورد، سختی ها را تاب بياورد، و بخواند و تمرين و مداقه کند، با خودش می گويد: خب اين راه که بهتر و راحت تر و کم زحمت تر است. پس به همان راه هرز و خطا می رود يعنی فاجعه ای به بار آوردند. تا به حدی که حتی بعضی شاعرانی که پا به سن گذاشتند آنها هم با اين موج رفتند و صدمه ای به زبان و ادب فارسی خورده که تجليات آن را دقيقا می توان در جايی چون فيس بوک و شعرهايی که آنجا به گستردگی ارائه می شود به عينه ديد و مشاهده کرد.

می دانم که مجموعه های شعرزيادی از سوی شاعران به دست شما می رسد و با بسياری از ناشران هم مرتبطيد. می خواهم بپرسم در سال گذشته تاکنون وضعيت شعرهای منتشر شده چگونه بوده است؟ به عبارتی هم به لحاظ کمی و به لحاظ کيفی کتاب های منتشر شده را چگونه ارزيابی کرديد؟

سبک از شخصيت هنرمند برمی خيزد. برای به دست آوردنش هم زحمت بسيار بايد کشيد. وقتی شما اغلب اين شعرهای منتشر شده را کنار هم می گذاريد می بينيد که زبان اين اشعار اصلا تفاوتی با هم ندارد. يعنی انگار که همه اين شعرها و دفترها را يک نفر نوشته است.

در مضامين و نگاه ها البته، گاهی در کار جوان ها، تفاوت هايی ديده می شود که خب تر و تازه تر است.

ولی به نظرم اوضاع (شعر امروز ايران) در مجموع نگران کننده نيست. من مطمئنم زير اين غوغا، کاری که اصيل و طبيعی و مداوم است، دارد به سرانجام می رسد؛ ولی خب نمی توانم قضاوت نهايی کنم . برای اينکه کتاب های زيادی چه در حوزه شعر و چه در حوزه ادبيات داستانی مجوز نمی گيرند و ما نمی دانيم که آنها هم از همين نوع اند يا بدترند يا بهترند.

ولی اگر محتمل باشد – که هست- که در آن شعرهای مجوز ناگرفته کارهای بايسته تری هست، آنگاه بايد در قضاوت قاطعانه امروز شک کنيم.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله, نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید