بمناسبت بیستمین سالمرگ احمدشاملو مجموعه مطالبی در سایت بیبیسی منتشر کرده است.
شاملو شماری از اثرگذارترین و نیز معروفترین شعرها را در میان شاعران همدوران خود نوشتهاست. شعرهایی که تقریبا هر خواننده حرفهای شعر در ذهن دارد. شعرهایی که در نجواها و نامههای عاشقانه بازنویسی شده و در گردهماییهای سیاسی به جار بلند خوانده شدهاند. شعرهایی که به دلیل محتوای سیاسی – اجتماعی و یا برجستگی یکی از عناصر شعر به حافظه جمعی راه یافتهاند. کمتر کسی است از موافقان و مخالفان شاملو که در اهمیت حضور و اثرگذاری شمایل این شاعر تردید کند. او برای مدتی طولانی در کانون رخدادهای ادبی و حتی سیاسی بوده و در هر عرصه که دستآزمایی کرده حاصل کارش پربار و مورد توجه بودهاست. اما اگر چه قبول عام و اثرگذاری در فضای زندگی اجتماعی یکی از معیارهای مهم سنجش شعر است، اعتبار آن همیشگی و همگانی نیست. ای بسا شعرهای ضعیفی که حامل احساسات و عواطف جمعی هستند و قدرت نفوذ و رسوخ بالایی دارند اما شعرهای برجسته ای نیستند.
شعرهایی نظیر در آستانه، یک مایه در دو مقام، هنوز در فکر آن کلاغم، سرود ابراهیم در آتش، عقوبت، شبانه (شب نیست راه نیست)، شبانه ( اگر که بیهده زیباست شب)، از عموهایت، عشق عمومی و سرگذشت شماری از بهترین شعرهای شاملو هستند. این شعرها علاوه بر حساسیت اجتماعی و یا محتوای عاشقانه ابدی، از ساخت و پرداخت برجستهای بهره میبرند و از هر نوع عیب و ایرادی بری هستند. این شعرها نمایندگان شایستهای برای سبک شعری ویژه شاملو و معرفی جهان عینی و ذهنی اویند.
از این رو، بررسی این شعرها ابزار مناسبی است برای دستیابی به بوطیقای شعر شاملو چرا که اوج هنر شاملو را نمایندگی میکنند. در بررسی محتوایی، دو درونمایه بههمپیوسته در تمام دوران شاعری شاملو رخ مینمایند: عشق و مبارزه و در بسیاری شعرها ترکیبی از این دو. سرود ابراهیم در آتش یکی از تحسینشدهترین شعرهای شاملو است. کمتر شعرخوانی است که همه یا بخشی از این شعر را در حافظه نداشته باشد. سرود ابراهیم در آتش سرشار از غرور و زیبایی و دریغ است. نقطهی اوج شعر سیاسی- اجتماعی شاملو است و نشان دورهای ویژه از تاریخ معاصر ایران را بر خود دارد. ستایشیست از مبارزه و از مبارزان و یادآور زمانهای که سرکشی را ارج مینهاد نه خاکساری را. روزگاری که جان با باختن ارزش مییافت. امروزه کسانی ممکن است همه آن ارزشهایی که شاملو در این شعر میستاید را سادهلوحانه و یا حتی زیانبخش بیانگارند ولی ارزش این شعر نمیکاهد.
این شعر که به اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر اشاره دارد عشق را با مبارزه پیوند زدهاست و از دل این پیوند شخصیتی اسطورهای آفریدهاست که به اسفندیار مغموم ماننده است. شیرآهنکوهمردی عاشق که او را خدایی دیگرگونه بایسته است و خدایی دیگرگونه میآفریند. این شعر ترکیبی از قصیده، سوگسرود و تغزل است . همچون قصیده بر مدار ادبیت میچرخد و همچون سوگسرود از عواطف شدید سرشار است. تغزل نیز در نظرگاه شخصی شاعر خود را عیان میکند:
چه مردی! چهمردی!
که میگفت
قلب را شایستهتر آن
که به هفت شمشیر عشثق
در خون نشیند
و گلو را بایستهتر آن
که زیباترین نامها را
بگوید
و شیرآهنکوه مردی از اینگونه عاشق
میدانِ خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل
در نوشت.
کلام شاعر سرشار از ستایش است. این ستایش اما نه از اعمال و کردار بلکه از صفات و ویژگیهاست. ویژگیهایی که با استعاره توصیف میشوند. استعاره، پرکاربردترین تمهید ادبی در شعر شاملو است و نیز در بیشینه شعر کهن فارسی.
مرا
تو
بی سببی
نیستی.
به راستی
صلتِ کدام قصیدهای
ای غزل؟
ستاره بارانِ جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه تاریک؟
کلام از نگاهِ تو شکل میبندد
خوشا نظربازیا که تو آغاز میکنی!
شعر بالا، یکی از شبانهها، از پرطرفدارترین شعرهای عاشقانه شاملو است. با این همه لحن و طنین واژگان همچون سرود ابراهیم در آتش است. در این شعر عاشقانه نیز فریاد زندانی در پس پشت مردمکان معشوق به لبان برآماسیده گل سرخی پرتاب میکند. مهمترین ابزار شاعر برای ساخت این شعرها، چون بیشترینه شعر کلاسیک فارسی، نگاه شخصی شاعر است. شاعر به عشق و اجتماع و سیاست از دریچه احساسات و عواطف فردی خود مینگرد. چشم او از دریچه قلب او به جهان مینگرد. از همین رو، در شمار بالایی از شعرهایی که به مبارزان سیاسی تقدیم کرده در تلاش است با آنها ارتباط شخصی برقرار کند. گویی در ذهنیت شاملو، تنها شعر ممکن شعریست که شاعر در آن شخصا حاضر باشد.
رازوارگی در شعر شاملو کمیاب است. بیانگری شعر او صریح و فاقد ابهام است. به بیان دیگر، شعر او را میتوان به کلامی غیراستعاری ترجمه کرد و در بسیاری موارد با حذف استعاره، جادوی شاعرانگی را از آن گرفت. با این همه شمار معدودی از اشعار شاملو مصداق این نظر نیستند. شعر هنوز در فکر آن کلاغم همه ویژگیهای شعرهای خوب شاملو را دارد: زبان شکوهمند، تصویرهای روشن و شفاف، موسیقی خوشایندی که حاصل چیدمان سنجیدهی حروف و آواها است. این شعر اما بر خلاف اغلب شعرهای شاملو واجد نوعی رازوارگی پنهان است که تن به کشف و افشاء نمیدهد. شعر شاملو به طور معمول از رازوارگی و نمادپردازی چندوجهی به دور است. در همه شعرها منظور شاعر گویا و آشکار است. با عبور از لایه های تعابیر و تصاویر و با کنار زدن پرده های زبان، شعر بر خواننده آشکار می شود و چیزی مبهم نمی ماند. این شعر اما راز خود را آشکار نمیکند. در همان دو سطر نخست، شاعر خواننده را به دام میاندازد و تا پایان شعر هم راه برون رفت از دام را نشان نمیدهد:
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهاش
بر زردی برشته گندمزار
با خش خشی مضاعف
از آسمان کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوه نزدیک
با غار غار خشک گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زلً آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کلًههای سنگیشان
تکرار میکردند.
شعری که به شاعر هم روزگارش اسماعیل خویی تقدیم شده و کلیدواژه یوش را در سطر نخست استفاده می کند، بیراه نیست اگر خواننده را به یاد پیشوای هر دوی این شاعران، نیما یوشیج، بیاندازد. آیا شاملو کلاغ را استعارهای از نیما گرفته است که با قیچی سیاهش قوسی کج از آسمان کاغذی میبرد؟ و رو به کوه ها غارغار میکند؟ غارغار او کوهها را به حیرت انداخته و آنان تا دیرگاه غارغار او را تکرار میکنند؟
آیا شاملو، سرنوشت شعر مدرن فارسی را در این کلمات معدود بیان میکند؟ یا این که کلاغ، کلاغ است و کوه، کوه و شعر تصویری از طبیعت؟ خواننده بین این دو خوانش متفاوت مردد است. میتواند هر دو را برگزیند یا هیچکدام را. شاملو با نام بردن از مکان طبیعت را نشاندار کرده و با دادن عواطف و اعمال انسانی به کلاغ، او را به مقام انسانیت بر یا فرو کشیده است. اما برای خواننده تعیین تکلیف نکرده است. از همین روی، این شعر کهنه نمیشود و تازگی خود را تا زمانی دراز حفظ میکند.
هر سه نمونه بالا، به رغم تفاوت در مضمون تابع بوطیقای یکسانی هستند. دراین سه شعر و در بیشتر شعرهای شاملو “منٍ شاعر” حضور پررنگی دارد. غزل، قصیده و سوگسرود هر سه زیرمجموعه شعر غنایی (لیریک) هستند و شعر شاملو سراسر غنایی است. موضوع شعر او« خویشتن شاعر » است. به عبارت دیگر، سوژه و ابژه هر دو یکی است. ناظر و نظاره و منظور یکی است. همه چیز از دید «منٍ شاعر» روایت میشود و چیزی به نام توصیف عینی و یا نظرگاه معطوف به عینیت وجود ندارد. در شعر غنایی، « من » در گفتوگو با خود یا با هیچکس است و کار چندانی به روایت یا نمایش ندارد. از این رو، روایت هم از دریچه ذهن شاعر نقل میشود و نمایش هم از صافی ذهن او میگذرد.
افق شعر غنایی در شعر فارسی وسیعترین افق معنایی است. در تاریخ شعر فارسی، عمده انواع شعر به جز حماسه و شعر حکمی- تعلیمی، غنایی است. از این منظر شعر شاملو نیز در دل سنت کهن شعر فارسی قرار دارد.
بیشتر بخوانید از مجموعه بیستمین سالمرگ احمد شاملو