باباچاهیسم در«گلِ بارانِ هزار روزه »

باباچاهیسم در«گلِ بارانِ هزار روزه »سریا داودی حموله

نگاه سریا داودی حموله به مجموعه‌ی شعر «گل باران هزار روزه» علی باباپاهی


               باباچاهی- سریا داوودی حموله

باباچاهی میل مفرط به ویرانگری و بی‌عقلانی دارد و  شعرش« کوشش دیوانه‌واری است برای تعریف بی‌تعریف»(۱)  … مطایبه و هجوهای روشنفکری جدل با سنت‌های شعری،  سخیف‌دیدن جهان و اشیاء در مجموعه‌ی «گلِ بارانِ هزار روزه » مبین این رویداد است که قصدش تثبیت هویت تئوری‌ها است. باباچاهی در متن یک آنارشیسم تمام عیار محسوب می‌شود. در حوزه‌ی زبانِ ساختاری دو آتشهِ‌ی تکرار است؛ در وهله‌ی  نخست متن را  به صورت کمدی تکرار می‌نویسد و در مرحله دوم کمدی را به صورت  تئوری تکرار می‌کند!

…در مجموعه‌های باباچاهی عدول از هنجارها هسته‌ی انتقادی- تعارضی دارد. این نقش منفعلانه قابل تعمیم به زبان رویکردی، طنز گروتسک، معادله‌های تناقضی و پارادوکسی در چارچوب دیالکتیک نیچه و مارکس می‌باشد… اما در مجموعه‌ی «گلِ بارانِ هزار روزه» محتاط‌‌تر شده است و به دور از مفاهیم قراردادی و متعارف؛ عقلانی و تفهیمی صورت وانموده‌ای از شعر- نثر را ارئه داده است.

باباچاهی با مفاهیم ضد روایتی و پارادوکسی، تناقصِ ترکیب عین و ذهن؛ فرم درونی و بیرونی؛ شگردهای تکنیکی و اجرای مولفه‌های پسانیمایی و «شعر در وضعیت دیگر»  نمود همیشکی را بکار می‌برد. بین  مجموعه‌ی «گلِ بارانِ هزار روزه » و مجموعه‌های«پیکاسو در آب‌های خلیج فارس» و«فقط از پریان دریایی زخم زبان نمیخورد» اختلاف فازی  نیست؛ زاویه دید  همان  رویکرد انتزاعی  در حوزه ی پساساختارگرایی و پسازیبا شناسی paraesthetice است. و در رویکردهای فرمی و کنش‌های زبانی و کارکردهای ساختاری یک نمای کلی ارائه می دهد. هندسه‌ی شعری‌اش را با چند صدایی  به کلیت  می‌رساند و با تک مصرعی ضربه‌ی نهایی را وارد می‌کند. در ساختار عرضی پارادایم‌های تعیین کننده‌ای دارد:

راه رفتنش اما نه اداری‌ست/نه اجباری/راه می‌روم / نفس می‌کشم  /نگاه می‌کنم به دور و برم/ و کاملا آزادم/که عینک بزنم/یا نزنم (شعر در حال قدم زدن ص۱۵۲ )

عمده شهرت باباچاهی به خاطر مقالات تئوریک است.اما به اعتبار چند دهه  تجربه‌ی شکل‌های مختلف  ادبی و شگردهای فردی از منظر روایت، ایده، مضمون، فرم و ساختار و زبان به سمت فرامتنی‌های انتزاعی و پیچیدگی لفظی می‌رود. و با کنش کارکردی و تنش  رویکردی و فرایندهای فرازبانی و اعوجاجات نظری ساختار شعر را پیچانده و باعث  به تعویق انداختن معنا شده است…

در مجموعه‌ی «گلِ بارانِ هزار روزه »از جزر و مدهای پسانیمایی کاسته شده است، و پوسته‌ی بیرونی  تحت تاثیر نظریه‌های چالش‌برانگیز می‌باشد. در متن‌های تئوریک، شعر با  نوسانات و روایت‌های چند وجهی بین لفظ و معنا سرگردان است؛ بندها با وضعیت تعاملی و  الگوی کنشی نمایشی از تلمیح و تبین ضرب المثل و کنایه و …دارد. در فرازبانی، فرامکانی و فرازمانی عنینت‌گرایی در حوزه‌ی انکار دچار زبان‌زدگی شده و عمدا”  عقلانیت متن را با انگاره‌ای انفعالی نقص می‌کند:

-و من که اول شخص مفردم/پا پیش می‌گذارم و می‌گویم:/جو و گندم زیر پای عروس/مرغ و خروس هم/زبان مشترکی دارند ص۱۱۲

-گفتم شب و /دیدم که واقعاــــــ/حسِ ششمِ گلِ شب بو قوی‌تر از آن بود که/زیر بینی تو کبریتی روشن کند(شعر گفتم ص۱۴۸)

باباچاهی تحت تاثیر خودش است. در فراخوانی اشیاء و هستندگی و لایه‌های پنهان ذهنی  مخالف‌خوانی می‌کند. در «گلِ بارانِ هزار روزه »  ضد استاتیک  عمل کرده  و این استمرار در آفرینش، افراط در بازی‌های زبانی فرمی، کلامی، ترکیبی و تحریف صوری از متن‌های کهن، نگاه وجودی در زبانیت و حرکت ساختاری و لحن چند سویه و … از هیچ نوع قواعد زیباشناسی تبعیت نکرده است. دیالکتیک بیانی و زبانی  شعر انتزاعی است؛ ساختار روایت‌گری با تنه‌ی شعر تنش دارد و فرم متنی نامحسوس که مرز بین اشیاء و پدیده‌ها را مشخص می‌کند.

نشانه‌های تکرای در  نحو زبانی هستندگی را به چالش می‌کشاند. وجه غالب این قطعیت‌های ارجاعی با ادعاهای مناقشه‌انگیز جز مخاطب‌گریزی جنون لاعلاج متن را هم یدک می‌کشد:

آدم مرده باید مردگی بکند/وقتش را هدر ندهد /به ابرها شکل بدهد/به شکل‌ها  شکلِ شیر   شکلِ پلنگ و شتر/ و به اختراع تازه فکر کند فکر کند که:/کوزه می‌تواند شکل دیگری داشته باشد(شعرمرده نمی‌میردص ۳۵)

گسست و جهش «گلِ بارانِ هزار روزه »  مرهون تجربه و منبعث از ساختار ذهنی شاعری است که از فضای عقلانیت فاصله دارد. تاکید بر تئوری‌های فنی و تکنیکی، لایه‌های  پنهان زبانی، شکستن روایت‌های  خطی و پرسپکتیو زمانی، تعلیق و تغییر زاویه دید، گریز از  روایت‌های کلان، فاصله‌گذاری و دیالوگ چند وجهی نوعی همجواری ناهمگون در متن  بوجود می‌آورد که از مولفه‌های اصلی  عادت شکنی  با سویه‌های انفجاری-انتقادی است:

-چاشنی انفجاری باید در شعر وجود داشته باشد/یا یک ابهت انتحاری/که مخاطب دست و پایش را گم نکند (شعرِ شعر  ص ۳۹)

(ـالبته روی جلد « ابهت انفجاری »و در متن « ابهت انتحاری»است!ـ)

در هنجارشکنی‌های زبانی  کار باباچاهی افراط و تفریط است.جهان  شعرش دچار بی نظمی است و این گرانیگاه تعمیمی است برای  آنارشیسم زبانی در ساختار نحوی santactic structure  است. این نوع ادبیات از مفاهیم اجتماعی فاصله گرفته و دوگانیگی مخفی در متن  ساختار شعر را متغییر  نشان داده و شعر-نثر زاده‌ی نقیصه‌گویی و تقابل‌های  ناهمسانی  است:

-اما خودمانیم/انار هم معضلی‌ست/پخش و پرا که بشود روی زمین/ماشین‌ها به موقع اگر ترمز نکنند/صدتا صد و یک تا صاحب پیدا می کند/مامور از بهشت/معذور از دوزخ ـــــ (شعرمن حدس می زنم ص۵۸)

 زبان انتزاعی و  فلسفه  طغیان‌برانگیز باباچاهی  پاسخی به پرسش‌های مهم است و نوع رفتار با عنصر زبان باعث  بازایی و نوزایی، عرف‌ستیزی وعادت‌زدایی شده است. تا آنجایی که گویی از سوفسطاییان یونانی باستان است!! و دنبال ظرفیت‌های پنهان در کلمه است ذاتا به سمت ناشناخته می‌رود که «غیرضروری بسیار ضروری است»(2) معادلات فرازمانی و فراروایتی و اسلوب‌های  تعارضی و ارجاعات بیرونی(ابژه)  غرابت  نامحسوس از هویت متن است.و  افراط در تکرار فرم و تکنیک حتمیت شک در گزاره‌ی‌های تحلیلی و از نظریه‌های غیرعقلانی  می‌باشد.

باباچاهی در مظان لحن ژورنالیستی، لحن عامیانه  و لحن  جاهلانه است. متن با لکنت زبانی با ابهام و ایهام  تاویل‌مند ، چند سویگی  تعدیلی منفلانه عمل می‌کند:

-کارش به عشق‌ورزی با کلمات کشیده/با لب و دهنِ کلمه /با تنِ کلمه/هیس!هر که بردارد فانوس خودش را/برود در ظلماتی که قاطی شده با آب حیات(شعر این طوری بهتره ص ۱۲۶)

«گلِ بارانِ هزار روزه » تغییرات محسوسی در متفاوت‌نویسی است. مبدا حرکت در شعر باباچاهی تئوریزه‌کردن آن است… ذهنیت معترض‌اش به شیوه‌ی فرامدرنی را نمی‌توان آموخت بلکه از طریق  تئوری‌ها باید به آن رسید … مهم‌ترین بحث ادبیات زبان  است زیرا «همه چیز در زبان اتفاق می افتد و بس»(۳)

اما در مجموعه‌های باباچاهی شعر- نثر قاعده خاصی ندارد؛  این نوع ساختارزبانی متعلق به تئوری‌هاست که خاصیتش شدت وحدت بین نثر و شعر است. مجموعه‌ی «گلِ بارانِ هزار روزه» آغشته به دغدغه‌های ساختاری هجو، هزل، طنز، مطایبه، تناقض،گروتسک و پارادوکس، مجنون گرایی،جنون ادواری، دگراندیشی و  من‌اندیشی…این امتزاج‌ها منجر به در راستا و محدوده‌ی بازی های لفظی و زبانی کنش‌های نحوگریز، نحوگرا…معناگریز،معناگرا…هنجارگریز،هنجارگرا…متفاوت‌نویس،متفاوت‌نویس…مولفه‌باز، مولفه ساز…در تضاد عشق و عقل …

– و توت فرنگی قرمز کند لپ‌های سیبی که قدری زردنبو شده ص۲۲…-شقایق هم که صورتش را با سیلی قرمز کرده ص ۲۴…-آدم‌های بزرگ لابد چند وجهی‌اند ص۲۶… -با مترسک‌ها می‌رقصد آدمی که/دندان عقلش مفقودالاثر است ص۳۰…-واژه بیاورید و بکارید بذر گندم و جو را ص۳۴…هیچ‌های کوچولو سربراه‌ترند ص۴۴….-فلس‌های این فلسفه را هم من باید بکنم ص ۴۵…-قماربازی که پا از گلِیم خویش درازتر کند ص ۵۲…-اعتماد به نفسم که متورم شد در کلمه ص۶۱…-یا پروانه‌ای سفید که از منقار کلاغی رها شده ص ۸۳… -زیر دیوار برلین ممکن است پرستو تخم گذاشته باشد ص۸۷…-طاووس دمش را قرض داده به روباه ص ۱۰۰… -مخصوصا تو که گشنیز را از رازیانه تشخیص نمی‌دهی ص۱۰۴… -باطوم در تاریکی قابل تشخیص نیست از خرطوم ص۱۲۷…و

در آسیب‌شناسی اثر باید گفت؛ باباچاهی با طرح  مسائل تئوریک و  مولفه‌های روز و اطلاعات فلسفی،عرفانی  در شعر-نثرها بر  عقلانیت مدرن و عقل‌ابزاری نیچه و مارکس  صحه می‌گذارد. روایت‌های چند وجهی در وضعیت متشتت و ذهنیت چند شاخه  تشخص زبانی شعر محسوب نمی‌شود! باباچاهی مانند  نیهیلیسم دست و پا شکسته‌ای است که در شعر-نثرهایش لکنت زبان هم گرفته است!

باز خورد «شعر در وضعیت دیگر» چه خواهد بود؟… در این برهه از زمان پسانیمایی و «شعر در وضعیت دیگر» ادعای کوچکی است.گرایش‌های فزاینده و دوگانگی‌ها متن را در مهی فرو برده است «شعر در وضعیت دیگر»  زبان را پژمرده می‌کند.  به تبع در نثر نباید دنبال شعر گشت! البته الزامی هم نیست که مخاطب  در مسیر تکوینی  فرامتن  دنبال معنی بگردد. زیرا او کسی است که هیچ تلاشی در رسیدن به زبان و ساختار شعر مفهومی(۴) ندارد. با بی‌زمانی و فضای انتزاعی و  ماهیت پارادوکسیکال  و ارتباط بین و دال و مدلول را حذف کند. و این مدلول مصروف سنخیت با متن ندارد. جذابیت‌های جزءانگارانه و  تجربه‌گرایانه و  ساختار انعطافی از  شاخصه های روایتی است که آن را از  نثریت خارج می کند… هدف رهیافت به بحران‌های نظری  شعر است. «گلِ بارانِ هزار روزه »  «شعر در وضعیت دیگر» نیست! بلکه دنباله‌ی همان مجموعه‌ی قبلی می‌باشد.

شعر باباچاهی در سطح معرفت‌شناسی رشد نکرده و با کلمات برخورد ابزاری می‌کند.اشیاء را بر طبق خاصیت ذهنی خویش نشان می‌دهد. ضعف‌های تئوری در شعرباباچاهی پیداست. این نظریه‌ها زیر سایه‌ی فلاسفه معنا خواهند داشت! با تعلقات سوررئالیستی، لحن تخاطبی و شگردهای ارجاعی و زبان محوری و تصویری که از تئوری‌ها ارائه می‌دهد که  کلمات را وادار به خود کشی می کند!

-کلمه‌ها قد می‌کشند ریش و سبیل در می‌آورند/یکی کلاه کاسکت می‌گذارد سرش /یکی برمی‌دارد اره برقی را/خربزه‌های اسطوره‌ای که قاچ قاچ بشوند/طعم تازه‌ای به سطح زبان می‌چسبد/ و دهن احساس می‌کند آزادی را/بچه شدن کار همیشگی من است/شیرخوارگی‌ام را که به دندان گرگ نشان دادند…(شعر از چه حرف می‌زنی ص۷۷)

پی نوشت‌ها:

۱- لوئیز آنترمایر عقیده دارد که « شعرکوشش دیوانه‌واری است برای تعریف بی‌تعریف»

۲- «غیرضروری بسیار ضروری است»ولتر

۳- ژاک درید عقیده دارد که:«همه چیز در زبان اتفاق می افتد و بس»

۴- «ای بسا معنی که از نامحرمی های زبان/با همه شوخی مقیم پرده‌های راز ماند» بیدل دهلوی

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.