شاعران این شماره: برتولت برشت، رحمان بهزادیفر، حبیب شوکتی و حسین منزوی
_____________________________
ژنرال!
تانکات قویترین خودروست
جنگل را فرو میریزد،
و هزاران نفر را له و لورده میکند.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک راننده دارد.
ژنرال!
بمبافکنات قوی است
از توفان سریعتر پرواز میکند،
و از یک فیل بیشتر بار میکشد.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک خلبان دارد.
ژنرال!
از انسان استفادههای زیادی میشود کرد.
او میتواند پرواز کند و میتواند بکُشد.
اما یک عیب هم دارد:
میتواند بیاندیشد!
. . .
چه سخت بود زندگی !
کلنگ، لَنگ می زد
اما اثر نداشت
آخر
مرگ کارگر شد
ماهم کسی شدیم
روی دستها
-پارسی-
زبان مادریم
فارسی باشد یا دری
فرقی نمیکند
من
به زبان دربدری
حرف میزنم
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظهی دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود