راه رفتن با دال غمگین میان واژه‌ها

 

چهارمحالیان افسانه نجومی
…………….آتفه چهارمحالیان………………………….افسانه نجومی

مروری بر مجموعه شعر”کتابی که نمی‌خواستم” سروده آتفه چهارمحالیان

نویسنده: افسانه نجومی

 

یکی از مولفه‌هایی که شعر فارسی همواره از آن به مثابه شگردی کارآمد بهره گرفته است عنصر روایت و توجه به کاربرد مولفه‌های آن در خلق گزاره‌های شعری است. روایت اما در شعر معاصر مسیر تازه‌ای پیدا نمود. تخریب روایت و آشنایی‌زدایی از نحوه‌ی به کارگرفتن آن در متن امکان تازه‌ای را بوجود آورد تا در سایه‌ی آن شاعر بتواند نگرش مخاطب را نسبت به جهان و حوادث آن به گونه‌ای تنظیم کند که خود خواسته است. همچنین برجسته‌نمایی عنصر روایت و در کنار آن سیلان بیان روایی با شیوه‌ای متمایز از آن چه که در گذشته‌ی ‌شعر فارسی وجود داشت، به شاعر و مخاطب این امکان را داده است تا با ایجاد فضایی صمیمانه به همدلی با یکدیگر در فضای شعر بیندیشند. به عبارت دیگر بیان روایی با تمایل به داستان‎گویی و خلق موقعیت‌های متنوع در جهان پیرامون درباره‌ی کاراکترها و شخصیت‌هایی که در معرض اتفاقات زندگی‌اند به توزیع فضای مناسبی می‌پردازد تا شاعر بیانی صمیمانه را برای جذب همدلی با مخاطب بیازماید.

با این همه شعر معاصر فارسی با تخریب عناصرروایی و به هم ریختن مناسبات علت و معلولی، به محو توان داستان‌‌وارگی مونولوگ‌ها نظر دارد و می‌کوشد تا با گزاره‌های ناهمگون و چینش واژه‌های نامتجانس‌ در کنار یکدیگر، خط روایی شعرها را از میان بردارد. همچنین بهره‌گرفتن از چنین امکانی اندیشه و ذهن مخاطب را در تداعی‌های متنوع‌متنی نظیر: سپیدخوانی و ساخت مفاهیم متکثر، آزاد می‌گذارد. آشنایی‌زدایی از بیان‌روایی و عنصرروایت و به هم‌ریختن نظم داستان‌واره‌ی آن در شعر معاصر سبب شد تا شاعربه یاری همین شگرد به برجسته‌نمایی دغدغه‌های فردی –اجتماعی و افشای تناقضات جهان پیرامون در شعرش بیش از پیش روی خوش نشان دهد

****

“کتابی که نمی‌خواستم”  چهارمین مجموعه شعر چهارمحالیان، محصول رویکرد‌های اجتماعی اوست نسبت به وقایع جهان پیرامون. با این همه شعر چهارمحالیان، درساختار زیبایی‌شناختی خود، از مجموع تکه‌های نامتعارف تصویری در قالب کولاژهای نامتوازی است که نطفه می‌بندد. هر چند که گزاره‌های شعرش با مفاهیم متعارف موقعیت کنونی آدمی را به تصویر کشیده‌اند و مسیر ضد روایتی شعرها را تا به آخر پیش می‌برند. اما آن چه که به این مجموعه شعرهویتی زنانه می‌بخشد توجه به موقعیت زن – انسان و دردهای مشترک آدمی در جهان معاصر است که در روایت‌های چند وجهی به نمود گرفته شده اند. اگرچه تلفیق دو عنصر طنز و تخیل و آمیختن آن‌ها با وقایع اجتماعی ویژگی متمایزی برای شعرهای” کتابی که نمی‌خواستم” بوجود می‌آورد، اما بیان منتقد شاعر که در تصاویر چند کانونه و مرکزگریز هر بار به آشوبی علیه تناقضات جهان پیرامون بدل می‌شوند از مهم‌ترین شاخصه‌های این مجموعه شعر به شمار می‌آید. گویی روبه‌رویی با تعارضات و حوادث اجتماعی، سرانجام شاعر را مجاز می‌نماید تا به بر ملا نمودن استرس‌های بیانی نوشتار تن بدهد، اتفاقاتی که جز در سایه‌ی طنزی تراژیک و بیانی نوروز برملا نمی‌شوند. حوادثی که شاعر و مخاطب هر دو در مسیر فرسایش و افت و خیز زیستن روزمره‌اشان تجربه کرده‌اند و در نهایت همین حوادث شاعر را مجاب نموده اند تا به زبان مزیح و ریشخند انگشت بر رنج و دردهایی بگذارد که بر آدمی در جهان معاصر رفته است.

متن جویده انکار می‌شود و سوگواریم

تنها یک فعالیت فیزیولوژیک است

حالا عضلاتم خنثی است

برای عشق بازی بجنگ و میان‌سالی‌ات را جشن بگیر

روی بازنشستگی تاکید کن و بگو باید همین جا بمیرم

ص ۴۱

از سوی دیگر استفاده از عنصر روایت امکان مناسبی است تا شاعر هستی‌نگری‌های خود را با بیانی صمیمانه به مخاطب عرضه کند. اما آن چه که این مجموعه شعر را به روایتی چند وجهی بدل می‌کند و سرانجام مونولوگ‌های متنی را با توسع معناهای متفاوت رودررو می‌کند تخریب همان روایتی است که مفاهیم متنی را به دوش می‌کشد.

آن که اسب‌ها را حرکت می‌دهد

و در خستگی توی نام‌هایش ورم می‌کند

آن که در آباژوری کهنه می‌سوزد

و ازشن‌ها می‌خواهد مراقب فرزندانش باشند

کسی که در خیابان زیر بارانی کوتاه می‌ایستد

آن قدر می‌گرید

که عکاس ها نگاهش کنند ص ۲۵

با این همه اما “کتابی که نمی‌خواستم” سمفونی خرده‌روایت‌هاست. خرده‌روایت‌هایی که در قالب فوران تصاویر شعری و با هم‌پوشانی یکدیگر کنار هم قرار می‌گیرند تا روایتی ملموس و عینی را در دل خود بازسازی کنند که زندگی انسان معاصر را در جهان کنونی ترسیم می‌کند. گویی هر شعرروایتی است که در دل خود گزاره هایی را می‌پرورد که به مثابه خرده روایت‌هایی در درون متن طراحی شده اند. گزاره‌هایی که آگاهانه مسیر خرده روایت‌ها را می‌پیمایند تا در نهایت روایتی منسجم را درمتن بازسازی کنند و نمایی واضح از مفاهیم متکثر را پیش چشم مخاطب بگشایند. اگرچه همین خرده‌روایت‎ها گاه با قطع و گسست‌هایی از میانه‌ی راه مسیر مونولوگ را به سمت دیگری سوق می‌دهند، تا جایی که گویی در نهایت همین قطع و گسست‌ها شیوه‌ی کاربرد خرده روایت‌ها را در متن طراحی می‌کنند. روایتی که خودآمیزه‌ایی از اتفاقات جهان پیرامون است و در قالب خرده‌روایت‌ها فضای تصویری مونولوگ‌ها را به حوادث این جهانی پیوند می‌دهند. اما هربار پس از تخریب روایت، زبان و فضای شعر را به اندیشه‌ای متکثر گره می‌زند، اندیشه‌ای که منبعث از رویکرد اجتماعی –انسانی شاعر تا به آخر باقی می‌ماند. گسست در روایت و به دنبال آن تخریب خرده روایت‌هایی که مسیر آمد و رفت مونولوگ‌ها را نشانمان می‌دهند محصول تضادها و تناقضاتی است که بشر معاصر در زندگی تراژیک خود با آن روبه روست.

من برای زندگیم باید چه کار کنم ؟

برای قرص‌های هراسان که حدسی احتمالی‌اند ؟

به خانه می‌روم درست قبل از مرگ

و در دستمال‌های سفید

صدای زندگیم بلند می‌شود

ص ۶۵

از دیگرسوگویی همه چیز بر عهده‌ی توالی مونولوگ‌های ناهمگونی‌ست که در متن اتفاق می‌افتند، مونولوگ‌هایی که سلسله‌ای از رخدادها را در جهان پیرامون با بهم‌ریختن هنجار کلام، گسست در تصاویر و تخریب مسیر روایی نوشتار، به نمود گرفته‌اند تا تضادها و تناقضاتی را به نمایش بگیرند که بشر معاصر در زندگی تراژیک خود با آن روبروست. امتدادی از مونولوگ‌ها که پس از تخریب مسیر روایی نوشتار آمده‌اند تا تفکر برخاسته از همان معناها را در متن برجسته نموده موقعیت ذهنی- معرفتی متمایزی را برای شعرها بوجود آورند. اگرچه به نظر می‌رسد خرده روایت ها تن به معناهای قطعی و نهایی نمی‌دهند. اما آن چه که مهم می‌نماید مناسبات درونی و مستحکم همین خرده روایت‌هاست که در نهایت پس از تخریب روایت اساس منطقی نوشتار را به عهده گرفته‌اند.با این حال به نظر می‌رسد که چهارمحالیان به گفته‌‌ی بارت گاه به سوی زبان کشیده می‌شود و گاه به سوی معنا.

در اوراق به سطح داغ دایره معروفم

آتشی که برمی‌گردد تا سلول‌هایم را بیابد

دیگر از سنگ‌های واقعی کشته نمی‌شوم

بابرگ‌هایی که از درخت می‌رویند و

می‌شود سمپاشی‌شان کرد ص ۱۰۲

مونولوگ‌ها اما تابع احساسات و عواطف رقیق و سطحی نمی‌شوند. گویی واژه‌ها با چینش یکدست و منسجم خود، ‌نمائی از وضعیت جهان پیرامون را در دل خود طراحی می‌کنند تا همچنان که مخاطب را به تامل در جهان هستی وا می‌دارند، دریچه‌هایی از حوزه‌های نگرشی مدرن به اتفاقات جهان پیرامون را رو در روی او بگشایند.

من با نورهای آسمان چشمکی هماهنگ داشته‌ام

با نیم‌دایره‌ای که پرندگان انتهایش می‌افتند

شاهدان عینی دروغ می‌گویند

تمام آن گیاهان روشن، فرض‌های من‌اند

و دست‌های غایبم توی ریشه‌هاشان است ص ۱۶

تمهیدات و هنجارگزیزی‌های متنی چهارمحالیان در سایه سار بیانی صریح و صمیمی است که سرانجام با توزیع ظرفیت‌های متنوع بیانی در نوشتار و تلفیق همان ظرفیت‌ها با مونولوگ‌های متنی به انعکاس اندیشه‌های اجتماعی‌ بدل می‌شوند که شاعر بار تفکرات خود را در این مجموعه به نمود آن‌ها اختصاص داده است. اندیشه‌ایی که با تصویرهای سرکش و ناآرام گره خورده است تا مسیر اتفاقات را نشانمان دهند. تصاویری که هریک با عصیانی‌توفنده بازنمایی و انعکاس حوادث این جهانی را به عهده گرفته‌اند.

شبیه قطره‌ای می‌شوم که در آزمایش‌ها

میزان رطوبت را نشان می‌دهد

و آن قدر از خودش می‌داند

که نخواهد بلند شود

زبان مرغان دریایی را بمکد ص ۲۸

از دیگرسو بهره‌گرفتن از توان تصویرساز ترکیب‌های‌اضافی اگر چه جزءپرکاربرد شگردهای مورد استفاده‌ی ‌چهارمحالیان در متن محسوب نمی‌شوند، اما از آن جا که همین ترکیب‌ها به مثابه قطعاتی کوتاه که موجز و منسجم تصاویر روشن و شفاف از تفکر شاعرانه را به نمود می‌کشانند و به پراکنش مفاهیم مورد نظر شاعر در نوشتار منجر می‌شوند از اهمیت برخوردارند. ترکیب‌هایی نظیر: زیبایی‌زوزه، کوه‌گرسنه، ناله‌های‌مجازی، بسترگرگ، ترانه‌های منگ، ذوق نیمه‌شب، گاوهای اساطیر، گیاهان روشن، آبی‌براق، ابرهار و نظایر این‌ها که هر یک مخاطب را به دوباره دیدن اتفاقات جهان پیرامون در متن وامی‌دارند.

چون نگاه پلنگی مغروق به گوزنی که آب می‌جود

در ساتن فیروزه کالبدت را توفان می‌نوشد

تا اندازه‌ی یک لاک‌پشت

جیبی بدوزی درست روی قلبی که از نیمه شب در توفان دویده است ص۵۸

ذهنیت جامعه‌گرای شاعر اما با رویکردی اجتماعی انگشت بر حوادثی می‌گذارد که آدمی در جهان معاصر با آن رو‌به‌روست. گویی چهارمحالیان با رودرویی هوشمندانه با من انسانی –اجتماعی زنانه‌اش و با دستیابی به نگرش مدرن به جهان هستی می‌خواهد تا به افشای تناقضاتی بپردازد که جهان پیرامون را دیرست با آن در نزاع و تنش یافته است. بهم‌ریختن هنجارکلام و خلق معناهایی که اگر در متن آفریده می‌شوند تا حقیقت و اندیشه‌ی برخاسته از همان مفاهیم را در متن برجسته نمایند از تمهیداتی است که شاعر به یاری آن‌ها توانسته است نگاه جامعه گرای خود را در شعرها بتاباند.

آی چهره‌ی ذهنم، ذهن چهره‌هایم،دهان چهره‌هایم

پس چسبیدم به ستون آخر و ریشه‌ها را جویدم

پس چسبیدم به تازیانه و توی دست‌هایم چکیدم ص ۷۵

با این همه یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مجموعه شعر دستیابی به فردیت و هویت فردی است که در سایه‌ی آن شاعر توانسته است مضامین و درونمایه‌های اجتماعی- انسانی را پس از گذر از تفکرات جمعی و عمومی در پردازشی دیگر به کار بگیرد. برجسته‌نمایی نوسان‎های اجتماعی از طریق بهره‌گرفتن هوشمندانه از خرد وآگاهی انسانی و پررنگ‌نمائی عناصر بنیادین فکری –اجتماعی و تثبیت آن در معناهای متنی با توجه به جزئی‌نگری‌های شاعرانه این امکان را برای مخاطب فراهم می‌آورد تا با درنگی هوش‎ورزانه بر اتفاقات جهان پیرامون و ارزیابی دقیق و آگاهانه از آن‌ها مسیر نوشتار را طی نموده، معناهای متکثر گزاره‌ها را دریابد.

خورشیدهایی که به گوش داده‌ای

و عقابی که به مچ‌هایت بسته‌ای

بتاب به اتاق زمرد جمعی

شام الماسی توافقی

ماه تاب گردنت را بر یقه‌ی دریا تنگ کن ص ۵۹

نقل از: مجله ادبی پیاده‌رو

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.