شاعران این شماره: مانا آقایی، فاطمه شمس، ناهید عرجونی، فاتمه فرهادی، م. شهرزاد، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، حمید عرفان، سیدعلی صالحی
_____________________________
……………………………………. از: صورتکتاب شاعر
..
مردان همه در تاریکی
به خانهی من آمدند
و بیآنکه در بزنند وارد شدند
آنان هر کدام
یک تکه از قلبم را
که آفتاب را در آن پنهان کرده بودم
ربودند
و بیصدا رفتند
آهسته و پاورچین
مانند دزدان نیمهشب
هر یک
با چراغی در دست.
……………………………از: سایت نیمدایره
اسم ندارد
از ترس یک کابوس تا هرگز نخوابیدن
هر شب نشستن تا طلوع صبح را دیدن
جایی میان خواب و بیداری، تلو خوردن
در برزخ ِ کوری به نام ِ زندگی مُردن
در جا زدن در عشقهای پوچ ِ تکراری
در دوستت دارم عزیزم! دوستم داری؟
در خواستنهایی که از دم بیسرانجامند
در شغلهای آبکی، در قعر ِ بیکاری
بیحافظه، بیمرز، بی شهر و وطن بودن
آواره در آغوش ِ سرد ِ مرد و زن بودن
یک ساک و سیصد جلد را هی جا به جا کردن
بین تمام ِ رنگها، رنگ ِ کفن بودن
دل کندن از هر کس که بر صورت نقابی داشت
هر کس که در قعر وجودش منجلابی داشت
دل کندن از شهر ِ غریب کودکیهایم
آنجا که در خاکش غم و اندوه نابی داشت
از برنگشتنهای بیپایان ِ پُر تردید
بیدارخوابی بی تو در آغوش این تبعید
دلتنگی ِ بیمرز از هرگز ندیدنها
سرخوردگی از ابتذال واژه امید
بیسرزمین، بیعشق، در اوج همین مستی
در کوچه باریک ِ بی پایان ِ بنبستی
آوردنت بالا و هی با عشق پرسیدن
ای سرزمین خسته! توی فکر من هستی؟
حالا دو چهره دارم من
یکی برای تو
ودیگری برای همیشه
و همیشه چهرهایست
برای تو گریه میکند
……………………………از سایت: درهنگ
دست بکش
روی پوستم
پریشانی موهایم
پستانهایم
پنجره و
پلکهای پر خوابم
و پستویی که در آن مینویسم
اما
از گردگیری این شعر
پا پس بکش
یک شعر: از شهرزاد – کبری امینسعیدی
«برف»
تلنگری بر آب زدم
سازی که زمین آن را میشنود
آسمان آن را میشنود
تلنگری بر گیجگاه عشق
رعدی سخت درمیگیرد
پرنده مهاجر تنم بال میگشاید و میخواند
زندگی اینگونه است
تلنگری بر دهان کاملترین انسان
پایان آرامش
و یا آغاز شورش
…………………………..از صورتکتاب شاعر
سکوت در تبسم ماه
با نام کبوتران راه به درههای دراز
باز که میکنی
معصومیت چشم آهو میان دو کوه میدرخشد
شکل ظهرِ افتاده پشت نگاه
پنهان که میمانی
سکوتِ وقت در تبسم تو
معنای راه میشود رو به روی ماه
ماهِ افتاده روی نفسها
.
ماهانه
برگشته بود
روی ماهاش را ببیند
رودخانه خشکیده است
دریاچه به عقب برنمیگردد
و ماهِ راه گمکرده
به فردا فکر میکند
…………………………….از: صورتکتاب شاعر
یک بوسه برای بدرقه
دو گام فاصله تا بغض.
سیگارم را تو روشن کردی!
دریغا
کودکی با دو چشم درشت
در پی باد،
و نانفروشی خسته
در سایهسار پسین پیادهرو.
داسها در مزرعه میمیرند
پدرانمان
در کارخانههای نان.
………………………….از: صورتکتاب شاعر
تذهیب نقش مرغ بر اندام تو
مانعی از رفتن بود
خاطره را رفتن از کلاف دور میکند و
فهم حادثه را ویران
فاصلهی بوسهها هجرت است و
نبض سریع گلگشت حافظه را سبز میکند و
تکرار حادثه را افزون
تذهیب نقش مرغ بر اندام تو
سمت نگاه را بر صد هزار گُل میکشاند
تا نقش قالی بسیار در انتظار نَمانَد