بالاتر از ارتفاع آب

حسین کتولی - منصور خورشیدی
……………..حسین کتولی……………….. منصور خورشیدی

“من ، پای این حرف ها را امضا نمی کنم”حسین دیلم کتولی

نویسنده : منصور خورشیدی

تاریخ ارسال : پانزدهم آبان ماه ١٣٨٩

انتشارات شاملو

زمستان ١٣٨٨

 

تصرفی در مظاهر اشیا، وسعت دادن به جهان واژه‌ها، سهمی است که شاعر در آفرینش و خلق شعر از خود به جای می‌گذارد. با این شگرد وارد حیطه‌ی تفکر مخاطب می‌شود. چون فاصله‌ی بین تصویر حسی و بصری را به خوبی درک کرده است.

و به درک هماهنگی زمان و مکان، حرکت و سرعت، طنین و هماهنگی حروف رسیده است. حتی به معانی تازه‌تر برای کلماتی که حامل معنا نیستند. اما در ساختمان یک قطعه شعر جای خود را در هم‌نشینی با کلمات دیگر باز می‌کنند.

با این نوع از تفکر و نگاه به شعر وارد مجموعه شعر ” من، پای این حرف‌ها را امضا نمی‌کنم ” می‌شویم،

فواره ها بالا تر از سرم / فوران خواهش من است از تن

از تن تنای تنت

به لرزش پیراهنی که می‌بینم و

فرار و فواره‌ای‌ست

از دل و دیوانگی‌هایم

بدون هیچ تقویمی مزامیرم را می‌نویسم

آوازهایی در سفالینه‌های سینه محکوم می‌کند

به خاکستر و کافور

ص: ۱۲

ببرها حاشیه‌ی پیراهنم را / خیس می‌کنند / در فصل‌های بدون خوشه

” فصل بدون خوشه ” اتفاقی تازه در ارائه‌ی تصویر، تصور می‌شود نیاز شعر امروز کشف همین کلمه‌ها باشد، اشیای ناشناخته‌ای که باید تصویری از آن ترسیم شود و نام بگیرد تا نمای رابطه شود. موضوعی که باید در نگاه نخست مورد توجه قرار بگیرد.

کلمه‌ی ” فصل ” با کار کرد بسیار خوب در ” فصل‌های بدون خوشه ” هویت خود را نشان داده است. به طوری که می‌توان آرایه‌ی ایهام را به آن اطلاق کرد.

هم‌چنان که استعاره‌ی ” طعم باغ ” و ” عملیات انتحاری نهنگ‌ها ” و

با عطش ماهی‌ها / تنگ‌های بی‌تاب خیس نمی‌شوند / رد پنج کبوتر از هوای این مزرعه / نبض گندم را ملتهب می‌کند / راه به حافظه‌ی کاج‌ها ببر / تا زمستانی دیگر / دوازده مسیح / ایستادن پیچک‌ها را جشن بگیرند.

ص: ۹۴

بی‌آن که شعر به غرض و هدفی آلوده شود. و ارجاعی به بیرون از خود داشته باشد. شاعر تصرفی در کارکرد واژه‌ها که سمت و سوی تظاهر داشته باشد از خود نشان نمی‌دهد. تا یک موقعیت تازه را در واقعیت اطراف خود خلق کند.

در نتیجه روایت می‌کند مظاهر و زیبایی‌های طبیعت را به همان‌گونه که هست.

مردان ترکمن / با خنجرهای‌شان می‌رقصند

ماهی‌های کوچک / در آبگیرها نهنگ نمی‌شوند

صحرا به صحرا می‌دویدم و / اشتران مست جهاز تو را می‌بردند

روی قلبم تُف کنم تقلب نمی‌کنم

حضور جهان، انسان و زبان در سیکل باز هر گز بسته نمی‌ماند چون هر شاعری با مکانیسم خیال و زبان به ارائه متن یا عبارتی می‌پردازد که جهان ذهنی خود را گسترده‌تر نشان دهد.

نگرانی‌ام / لرزیدن بره آهوئی‌ست / در چشم خیس پلنگ

ص: ۸۲

اما ناتوانی در کاربرد کلمات برای خلق تصاویر فضایی، و پرداختن به ساحت معنایی و بی‎توجهی به نحو زبان گاهی شاعر را در یک حرکت تسلسلی – دورانی قرار می‎دهد که ذهن و زبانش بسته می‌ماند.

رستم / کنار میدان قدیمی / عصا به دست / بانگ می‌رود

ص: ۱۱۵

مثل هوای این پنجره

دارم خفه می‎شود و

دکمه‌هایم را

یکی یکی باز می‌کنم کنترلم نمی‌کنی

از راه دور

نامه‌هایت پرنده‌ای کوچک

در قفس می‌مانم و

با سوت قطار

خوابم را دور می‌کنم

تو را نزدیک.

ص: ۹۶

موشک بارانت می‌شوم / بی‌آن‌که / بر کاغذ نوشته باشی

ص: ۱۲۳

شخصیت‌های اسطوره‌ای – پهلوانی در این مجموعه بسیار دیده می‌شود. که شاعر نیت بیان حرف‌های خود را به طرز چشم‌گیری آشکار می‌سازد. برای درک آن چه از شعر می‌خواهد.

رجعتی برای رسیدن به اصل خود. تا نشان دهد که هنوز ریشه‌های او در دل همین کلمات رشد می‌کند و جوانه‌های آن در همین طبیعت به سمت تعالی می‌رود.

مادرم / تهمینه بود / که یک شبه خواب سهراب را دید

ص: ۱۱۶

رستم اگر می‌آمد و این میدان را رجز می‌خواند

باز از گیسوان دختران همسایه

باردار نمی‌شدم

سرخ بپوشم

این کلمات از میدان مسکو بیرون می‌روند

تا رد ستاره‌ها را بگیرند.

ص: ۷۰

بادها همدوش سیاووشان / دایره‌های تو در تو / تن از هوای ابر پُر کرد.

ص: ۸۳

آشیل قصه‌ای که مرد / از مردانگی هیچ فتحی نگفت

ص: ۸۸

اسکندر کار بزرگی نکرد / بزرگ منم / که در آینه کنار تو می‌ایستم / برای فتح جهان

ص : ۱۱۸

تمام تلاش شاعر در ارائهی تصویرهای بصری، در حقیقت پاسخ دادن به تمنای درونی خود است. وبیان واقعیتی که در زندگی روزمره با آن دست به گریبان است.

برادرم را / روی کولم گرفتم / تا ببیند زمین گرد نیست!

با تو هستم / برگرد / دنیا گرد شده تا تو به من برسی

تضاد در بیان به قصد ارائه حرفی که اندکی طنز گزنده در خود داشته باشد در این مجموعه وجود دارد که ما را با ذهن و زبان شاعر نزدیک تر می‌کند.

فرقی نمی‌کند / این امضا / پای خرید یک اسب / یا معاهده‌ی ترکمن‌چای / به فرض هم پای همین شعر / که دل را بشوراند / ” آشوراده ” هیچ وقت بندر نمی‌شود.

ص : ۷۸

شوالیه

اسبش چوبی‌ست آسیاب‌های بادی

در مدار ساعت‌های انتظار

می‌چرخند

طوفان که بیاید

آردش را

الک خواهد کرد.

ص : ۹۸

این نوع از بیان در حقیقت برداشتن مرز و مانع برای ارائه‌ی حرفی است که شاعر به آن دلبستگی دارد. تا جهان ذهنی خود را گسترده‌تر برابر مخاطب عرضه کند. و نگاه خود را روی همه پدیده‌های پیرامونی مستقر سازد تا به وحدت کلام برسد.

ابرهایی که نمی‌بارند

نمی‌مانند / مثل نازایی مادرم

در گور دسته جمعی

چقدر توی سرم راه می‌روید

برج ایفل نیستم

تا بلند سایه بیندازم

روی سر شما

ص: ۴۱

شعر گفتاری یا محاوره‌ای بیشترین سهم را در این مجموعه دارد. که گاه منظور شاعر به ساده‌ترین شکل بیان می‌شود. تا ساده‎ترین مفهوم از آن استنباط شود. اما در دل همین ساده‌نویسی نکاتی عرضه می‌شود که همه دانسته‌ها و تجربه‌ها و دیده‌ها و ندیده‌های شاعر را پوشش می‌دهد.

زدم توی دهان آسمان

تا لنگ ظهر

دهانم خشک نشود

با طعم تنباکوی کوبا

یک ستاره‌ی سرخ و ماه را بهانه کردم

هر چه علف هرز بود توی دهان داس کشیدم

نام زن رمز نبود

کلید اهرام دستم بود.

ص: ۲۳

سرت را ببر / به هر جهنمی می‌خواهی / بنویس / من بوی غذای همسایه را گرفتم.

ص: ۶۴

چرا که: زیاده‌گویی و اطناب شاعر را از نیت اصلی در ارائه‌ی حرف دور می‌کند. شاعر باید زبان را به سمت ایجاز حرکت دهد. به سمت فشرده‌ترین نوع بیان،

دستور زبان راه را برای ورود به سمت ایجاز در کلام آماده می‌سازد همه‌ی فاصله‌ها را کوتاه می‌کند. مکثر را به وحدت می‌رساند. اسم جای صفت می‌نشیند و صفت جای اسم. فعل کارکرد خود را به مصدر می‌دهد. و اسم مصدر کار فعل را انجام می‌دهد.

امکانات گسترده‎ای که دستور زبان در کاربرد کلمه ، برابر شاعر قرار می‌دهد. راه رسیدن به درک شعر را آسان می‌کند. و شعر در روابط و هم‌جواری کلمات باریتم درونی مصراع و فرم نگاه در زبان استقرار پیدا می‌کند. تا پنجره‌ای باز شود برای درک پدیده‌های پیدا و پنهان در شعر،

ارائه‌ی نگاه نو و بیان تازه در شعر، عطش شاعر را برای نویسش و شتاب مخاطب را برای خوانش مضاعف می‌کند. شکل جدیدی از مکانیسم سحرانگیز زبان برای رسیدن به جهان مدرن و قرار گرفتن در کنار کلمه که محصور در یک قطعه شعر است. مثل قرار گرفتن طبیعت در برابر آینهترسیم گستره ی بی مرز در نوع نگاه و توسع زاویه ی دید برای بهتر دیدن و دیده شدن مشاهده ی محسوس در نا محسوس و تجلی نامریی در مریی که مو جب تعالی تفکر می شود . و جاذبه ای برای خواندن و خوانده شدن ایجاد می‌کند  برای دریافت آن چه از شعر توقع داریم. اما فرو رفتن در جهان متن با ساده نویسی امکان پذیر نیست

نگاه نو به پدیده‌ها و علامت‌ها موجب تحول در زبان شاعر می‌شود. تا بستری تازه در میان رابطه‌ها باز کند و نمود و بود خود را آشکار کند.

شاعر باید به نگاه خود جسارت بهتر دیدن بیاموزد. و از سطح اشیا عبور کند و به درک عمیق‌ترین لایه‌های زبان و به کیفیت تکوین تصویر در شعر برسد.

کلمات عامیانه در ساده‌نویسی عامل تعیین کننده در شعر نیستند. تکوین تصویر در شعر با ساده نویسی محقق نمی‌شود.

طلیعه‌ی یک تفکر نو با عامیانه‌کردن زبان امکان پذیر نیست. تلاشی که شاعر برای یافتن لغت و جای آن در مصراع از خود نشان می‌دهد. کشف حرکتی از تجربه‌های فنی و تکنیکی است.

باز سازی کردن جهان شعر با ساده‌نویسی هیجان شعر را از شاعر می‌گیرد. ضریب آفرینش و قدرت خلق یک قطعه را از حرکت می‌اندازد.

شاعر مامور تکوین واژه‌ها برای ورود به جهان شعر است. تا تعبیر پذیری واژگان و گریز از سطح و رسیدن به ماورای آن در نظر مخاطب آسان جلوه کند.

حضور کلمه‌ها و سرعت تصاویر در یک قطعه شعر به سرعت تخیل مفهوم تازه‌ای می‌دهد. تا در ترکیب‌های کلامی و رسیدن به نمادها و با استفاده از مجاز و استعاره تا حذف فاصله بین نگاه شاعر و پدیده‌های پیرامون او صورت بگیرد.

شاعر وقتی به کشف حرف‌های نگفته در شعر می‌رسد. در حقیقت به درک بحران موجود در مصراع می‌رسد. این واقعیت در توان شاعران ساده‌نویس نیست.

گزارش واقعیت و روایت ساده، شاعر را از پدیدارها و زیبا شناسی موجود در شعر دور می‌کند. و لذت کشف را از مخاطب می‌گیرد.

در هر صورت کار شاعر، کشف و جست وجوی لغت برای رسیدن به نوعی شعر در شکل مدرن آن است. 

بهار ١٣٨٩ خورشیدی

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید