تمام سهم من از زندگی

مدادها شب را افقی می‌کنند

زبیده حسینی-خورشیدی-
زبیده حسینی                         منصور خورشیدی

نویسنده : منصور خورشیدی

مدادها شب را افقی می‌کشند   

ناشر هنر رسانه اردیبهشت – 1391    


نگاهی به افق شعر این مجموعه در سه فصل :

فصل نخست : مداد ها که تو می‎شوند ( آخرین اتفاق تا جنین جنون )

فصل دوم : تکه‌های شب را جمع کن ( انگشت آبی تا تولد )

فصل سوم : پازل تنهایی‌ام را سپید بچین ( دلم را از پیراهن تو بیرون تا به علامتی / که تسلیم )

 بگذار

آخرین اتفاقی باشم

که از شانه‌های دیوار

فرو می‌ریزد

فرو ریختن برای خلق اتفاق. آن هم به استعاره از شانه‌ی دیوار . در بر دارنده‌ی حادثه‌ای در حال وقوع است . بی‌بهانه ، خالی اما تلخ!

و شاعری که می‌خواهد دختر همه‌ی رود های جهان باشد. باید در حرکت‌های مستمر خود از تمام در یاها غبور و در جایی ریشه‌های خود را مستقر کند.

ریشه‌ام

بر جغرافیای تنت

بالی برای پریدن می‌خواهد و در فکر سایه‌ی دوری / که نزدیک می‌شود . “

و برای ایجاد رابطه با جهان اطراف خود نیاز به پنجره دارد. دیدن عابران در گذر و تماشای پرنده‌هایی که آن سوی این نگاه در پرواز هستند! و در سکوت مطول شاعر او ج می‌گیرند .

پنجره‌ای / که بودن را

رو به حصارهای بزرگ جهان

اثبات می‌کند.

و در یک تضاد ذهنی باخود می‌گوید که پنجره نمی‌خواهم. رابطه‌ی خود را به سایه ربط می‌دهد و می‌خواهد که در حصار تنگ پیرامون اعلام حضور کند. خدا را طلب می‌کند تا شرایط سخت را برای او آسان کند. منتشر شود روی تمام دیوارها. و می‌خواهد که حفره‌ها را از کلمه‌ای پر کند که اندوه پنجره را بشکند.

نقاش کوچک من

پنجره نمی‌خواهم

خدا را بکش

روی دامن شرقی‌ترین ستاره

دریا را با تمثیل عام آب از آب تکان نمی‌خورد آغاز می‌کند تا چشمی روی دست‌های او غروب کند. شکل غروب خزر وقتی تو در خواب بودی!

و تو، / مثل روزهای رفته

کنار دیوارهای بلوغ / پنهان می‌شوی

 توصیف ساده‌ی شرایطی که شاعر در آن قرار دارد و می‌خواهد آن را در یک عبارت یا یک مصراع از شعر بیان کند موجب می‌شود تا خود در دوایر محدود و با توسل جستن به عوامل ناهمگون از متن به حاشیه پرتاب کند.

مادر

حتم دارم ویار  تو ابرهای جهان بود

که این گونه هر صبح بارانی‌ام

هر عصر بارانی

جبری که مرا در چای تو شیرین می‌کند

تلخ است

چمدانی که روزهای مرا می‌برد

خالی‌ست

حضور کلمه‌ها کلماتی / که دور زخم‌هایت پیچیده‌ای و تصاویر در یک قطعه شعر تا روزم را / در این مثلث تاریک / به ماه نرسانم به تخیل و عواطف مفهوم تازه‌ای می‎دهد . تا در ترکیب‌های کلامی حذف فاصله بین نگاه شاعر و پدبده‎های پیرامون او صورت بگیرد.

شاعر وقتی به بیان حرف‎های نگفته در شعر می‎رسد . این توقع را در خود بیدار می‎کند که باچشم‎های بسته با شعردیدار کند.

من چشم‎هایم را بسته‎ام

تا هیچ واژه‎ای

پیدایم نکند

 در حقیقت به بحران موجود در مصراع دامن می‎زند . این واقعیت را. گزارش موقعیت و روایت ساده به حساب می‎آوریم، که شاعر از پدیدارها و زیباشناسی موجود در شعر دور مانده است. اما در بیان برخی زیبایی‎های موجود در شعر غافل نمی‎ماند

اتفاق

از چشم‌های آسمان

افتاد

ومعجزه از خواب‎ها

شاعر در پرداختن به خود دو هدف را دنبال می‎کند ، گاه تلنگری به خود می‎زند تا برای دور شدن از چیزهایی که با روحیه‎ی او در تضاد است، در امان بماند.

دلم که تنگ می‎شود

بند بند تنم

 قطره / قطره خونم

 و همه خاطرات تاریک را

 بالا می‎آورم

گاهی به درک  احوال خود در فرازو فرودهای زندگی می‎پردازد، که از ملاک‎های ظاهری و شخصیتی محسوب می‎شود. ودر پرداختن به خود از اغراق کردن نیز واهمه‎ای ندارد . انگار درد در ریشه‎هایش نفس می‎کشد! و چسبیده به لباس‎هایش که هیچ جنونی پاکش نمی‎کند!

قطره قطره‎ات را

در کوزه ریخته‎ام

دیگر هیچ اقیانوسی

خوابت را نمی‎بیند

+

چه قدر بامن دویده‎ای

قطار دردهای سرخ را؟

 حماقت زنانه‎ام

روی پله‎های سکوت می‎رقصند

ودر شرایط دیگر راه به دل دردهای درون باز می‎کند تا رازهای خود را  با روایت و توصیف مستقیم آ ن‎چه در اطراف او می‎گذرد. بیان کند. از پله‎های بریده‎ی گیسو، تاروزهای تا خورده دامن! و می‎خواهد که باور کنیم بال‎هایش صدای پریدن است. هر چه هست باورهای ذهنی و تخیلی شاعر است.

گمان کرده بودم می‎توانی

از هرچه در من ویران کرده‎ای

جهان دیگری بسازی

+

درد آن قدر ادامه می‎گیرد

که از جزر و مدها

 دریای خسته‎ای بسازد

+

من! حواس پرت خانه‎ای هستم

که دختری

با خیال چند گانه‎ی رنگ‎ها

سقفی برایش می‎کشد

در این نوع از نگاه دقت شاعردر انتخاب و کاربرد هر یک از عوامل فوق زمینه را برای شناخت از شرایط فراهم می‎کند تا پنجره‎ی جدیدی برابر مخاطب باز شود و با شاعر احساس همدلی و هم زبانی کند.

من هر چه در تو فکر می‎کنم، / زنم

هر چه در تو درد می‎شوم، / زن

+

کدام یک از شما

دست‎های دریا را دیده‎اید

وقتی که نامم را

بر موج‎های عاصی‎اش می‎نوشت؟

تاکید شاعر برای ارائه‎ی معنا در تمام شعرهای این مجموعه دیده می‎شود . و در بیشتر شعرها سرعت در ارائه‎ی بیان احوال و جنسیت خود در برجسته کردن محیطی که در آن زندگی می‌کند دیده می‎شود. و با صراحت نیت درونی خود را بروز می‎دهد!

هنوز آن‎قدر زنم

که پای همه‎ی قول‌های مشترک

انگشت‎های من است.

+

و بی‎جنوبی‎ترین لهجه به آب بزنم

که موج / حال از من بپرسد / تو نپرسیدی

به آب بزن / این ته فکرهای زنانه را /

زندگی وارونه‎ترین اتفاق در تو بود

 مناظر بسیاری در زندگی اطراف شاعر به چشم می‎خورد. که زوایای متعددی در آن قابل دیدن است. که جهان‎بینی شاعر را در شرایط متفاوت نشان می‎دهد. یادها و خاطره‎ها در روساخت شعر روایتی از درد مندی‌های زبیده حسینی استکه با حسرت عمیق امور عاطفی و احساسی خود را بیان می‎کند.

شرقی‎ترین ضلع اتاق

که روشن شود

گیسوان مرا می‎بافی

روی این دیوارهای سیاه!

+

دردهای من

در چشم‎های تو قد کشید

تا کوچکی‎ی دنیا را

به‎یادم بیاورد

و شاعر می‎خواهد آن قدر از خود بگوید که خواب درخت‎ها آشفته شود. و سال‎های سال به بهانه‎ی گریستن از خواب بیدار می‎شود. و خزر را آبستن ضجه‎های زنی می‎بیند. که دردهای درون او را هیچ موجی به ساحل نمی‎ریزد. سر انجام به این نتیجه می‎رسد که:

چه فرقی می‎کند بهار باشم یا زمستان

پرنده باشم

یا درخت؟

+

کوتاه می‎آیم

این بغض‎ها را برای ماه نوشته‎ام

که خوابش نبرد

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

One Response to تمام سهم من از زندگی

نظرتان را ابراز کنید