اشعار این شماره

شاعران این شماره: لیلا کردبچه، مهری محبی، حمیدرضا اقبالدوست، هوشنگ رئوف، حبیب شوکتی، حافظ موسوی
_____________________

به تقاضای شاعر تصویر او از این‌جا حذف گردید.       رسانه
به جای عکس
یک شعر از لیلا کردبچه

…………………………………...از : کتاب کلاغمرگی

آتش، تنها گرم‌مان نکرد…………

  …………………………………………..به: حسین پناهی

 بهانه‎ای می‎خواستم

تا یادم بیاید برای دلتنگ‎بودن

چه استعدادِ غم‎انگیزی دارم

بهانه‎ای،

تا شعر تازه‎ای بنویسم

و بدانم برای زمستانِ امسال هم چیزی دارم.

ما را از تمام آتش‎های جهان شعله‎ای بس بود

تا دو استکان چای داغ

از میان دویست جنگ خونین

به سلامت بُگذرانََدِمان،

امّا پای سربازان روس

به روستای‎مان رسید

و دختران سبزه‎ی کدخدا

پسران بور و سفید زائیدند.

 

مهری محبی2
یک شعر: از مهری محبی (مهرسا‌)      

دوست‎ات دارم

دنيا،

 آنقدر كوچك است كه دل می‎شكند؛

آنقدر بزرگ،

…كه دلتنگ‎ات می‎كند؛

و آن قدر زيبا

كه عاشق…

سهم من اما،

جمله‎ای بود كه تكرار نشد…

 

حمیدرضا اقبالدوست2
یک شعر از حمیدرضا اقبالد.ست

(یوزارسیف)

نه از چاه برآمده بود

نه عشاق سینه چاک داشت

و نه تعبیر خواب می‌دانست

ما به چشم‌های خودمان دیدیم

که چگونه در هشت سال

هشت گاو لاغر

می‌توانند هشت گاو چاق را بخورند و

آب از آب تکان نخورد….

 

هوشنگ رئوف

یک شعر از هوشنگ رئوف

…………..  از: درگاه شماره‌ ۲

چه این‌جا باشم

چه آن‌جا

فرقی نمی‌کند

بی‌تو آسمان دلم

همیشه بارانی‎ست

آن ابرها

که بر گورت زار می‎زنند

دقیقه‎ای پیش

از حوالی‎ی چشمان من

عبور کردند!

 

عکس 1
یک شعر از حبیب شوکتی
…………………………………………………نقل از دفتر‌هنر ویژه‌ی سه‌تفنگدار

از حرف‌های شما!

…………………………………….برای سه یار طناز ایران پرویز شاپور، عمران صلاحی و بیژن اسدی‌پور

اسم‌ات که خوانده شد

تمام کابل‌های تلفن

که زیرِ زمین ِ سخت

سخت خوابیده بودند

…………………….بی‌سیم‌تر شدند

و نام‌های مستعارت

ای_میل شد.

*

در کوچه‌های یار

کسی صدای‌ات را

……………………طرح زد بر دیوار

تا هم طرح تازه شد

هم وهمِ سبز تازه شود همْ‌طرح

مثل شما و شما و شما!

*

وقتی که هیچ نشد باز

ما باز باز شدیم

در بی‌نهایت پروازهای بلندت

**

نه باغ خنده به لب زد

………………………….نه باغچه

وقتی سفر

دستان فراخ‌ات را

……………………….دراز کرد

و دیگرانِ تو ماندند بی تو

مثل شما و شما

* *

آن سوی دیگرانِ تو اما

ماندند نیز

تا چشم خاک نبندد

و چشم‌های تو تاریک شد

و طرح‌های تو با طنز گفته شد هنوز

در کارهای بارْ بارِ شما

 

حافط موسوی
یک شعر از حافظ موسوی

……………………………………..نقل از کتاب زن، تاریکی، کلمات

پیکره

سکو را آماده کرده‌اند

ستون را هم

پیکرتراشان پنهان‎کار

پشت درهای بسته

به‌کارند

فردا

جرثقیل بزرگی می‌آورند

ستون را بر سکو سوار می‌کنند

پیکره را بر ما

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید