۱۱
دریا
در سرزمین من عاقل است
مرزها را میشناسد
دسبند میزند
و بهزندان میاندازد
هر موجی که سرکشی کند
سرش را در آب میبرد.
در سرزمین من
آب از آب تکان نمیخورد
پاییز ۸۶
۷
برادرم
با دیوانهای که تو هستی
از کوه که بالا میروی
شال کمرت را ببند
میترسم ناگهان
احساس کنی که پرندهای.