نگاه: افسانه نجومی
گذر مفاهیم چه در سطح و چه در عمق از تک تک واژهها وعبور آن از بندها و عبارتها در مسیری واضح و طبیعی، همواره این تفکر را در ما اوج میبخشد که “بعضی از ما ” در روند رفتاری خود با استفاده ار فرمهای روایی وتکنیکهای خطی وهم با تاکید بر روابط منطقی میان معنا و روایت، ضمن رعایت توالی زمانی و رابطهی علت و معلولی ، با حرکت از راههای کوبیده شده و طی طریق از مسیر عادات روزمرهی شعری مخاطباناش است که شکل میگیرد.
به گونهای که پراکنش تصاویرارائه شده در شعرها، همچنانی که فرم منطقپذیر و روایی گزارهها را در دل خود حمل میکنند، در حدوثی متعارف، هرگز ذائقهی شعری مخاطباناش را به هم نمیریزد و در دایرهای مکرر حول محور مفاهیمی چرخ میخورند که مادام مد نظر شاعر قرار داشته تا باز تا بانندهی نگرشی باشند که وی در سراسر دفتر شعرش تا به آخر بر آن پای بند مانده است .
ساخت و ساز متداول شعرها، مرادی را در فاصلهگیری از زبان ادیبانه و فاخر، توجه به جزئیات به جای کلاننگری در ابعاد معرفتی و فلسفی آن ، استفادهی پیگیر از انرژی زبان گفتار، به یاری لحن متعارف و آشنا با عاطفهی مخاطب، در سراسر شعرها مصر نشان میدهد .
و نشان میدهد که وی همچنان که آگاهانه از تمهیدات و شگردهای مورد نظرش بهره میگیرد، تمام تواناش را در کار برد تقارنها –تضادها و پارادوکسهای درون متنی به کار گرفته و همچنان که به زبان روایی نوشتار میاندیشد خواهان آن است که در سراسر شعرهایش با برجستهنمائی خطوط اتصال روایتی در چینش واژگان و سطربندی شعرهایش، به همراه کاربرد تعبیرها و ترکیبها، فرم منطقپذیر گزارهها را در سراسر نوشتار به اشکال مختلف تضمین نماید.
از گوشم میشنوم
جیرجیر دری است که به زندگیام بسته میشود
و با دستم
دستگیرهاش که در را باز نمیکند
غالبا
به همین سادگی اختراع میشود
اتاق تاریک من. ص ۲۵
مرادی اما اهل خطرکردن با زبان نیست، برای او آشنائیزدایی از اشیاء و عناصر ملموس در قالب عبارتها و گزارههای واضح و شفاف، مسیری است که در اتفاقات یکنواخت، مادام در متن به وقوع میپیوندند و تنها به نفع ارتباط تنگاتنگ با مخاطب طرح خوردهاند و می بایست تا به آخر طی شوند. عبارتها و بندهایی که اگرچه آغازو پایانی پیش بینی شده ندارند اما نمیتوانند تمایلشان را از قرار گرفتن در مسیر خطی، مسیری که همواره حول محور علت و معلولهای موازی با خواست شاعر، میچرخند را پنهان کنند.
دخل شده
به تصرف در آمده
در قفسهای با موریانههای چوب
نخوانید
من کتاب مقدرات هستم. ص ۳۶
تسلط معنا بر شعر از طریق حرکت مفاهیم، در لایههای پیدا و پنهان متن، مسیر شعرها را به سمت و سوی مفاهیم قابل رویت و زبانیتی گفتاری با ظاهری ایجازگونه میکشاند که گاه فارغ از آرایهها، سلطهی نمادها و تصویرهای پیچیده و مصنوع، و تنها با اتکال بر عینیت اشیاء و اعیان شعر، ضمن نزدیکشدن به طبیعت گفتار و زبان عادی نوشتار، ثابت و سر راست، وضوح و عینیت شفافشان را بی هیچ حالتی از رازآمیزی و پیچیدگی و تعقید در زبان به نمود میکشاند.
جم که میخورم
جمجمهام
از اشباح خانه سر ریز میشود
خندهدار است
این حرفها به مادر نمیآید
و ربط این چیزها به
آن چیزها ص ۶۱
به بیان دیگر دقت در پراکنش مفاهیم در قالب عبارات آسان با مفردات و ترکیبهای نه چندان متنوع که در نوشتار به توزیع تجارب حسی شاعرانه میپردازند ، مارا با مفاهیمی رودر رو مینمایند که نه صرفا با اتکاء بر صور خیال و صنایع شعری نظیر تشبیه و استعاره در متن طرح خوردهاند، که به یاری اشارات زبانی و کاربرد عناصر مرئی و ملموس، در دل شعرها نقش پذیرفته و چشم به راه تداعیهای رنگارنگ مخاطب تا به آخر باقی ماندهاند. تا از یک سو به شیوهی مفهومی بیانیشان در نوشتار وفادار مانده باشند و از سوی دیگر با برجستهنمائی اندیشههای تصویری در متن نمایان .
این رودخانه
وحشیتر از آن است
که تو قایقی بر آب بیندازی
و به تماشای منظرههای دور بروی
منظرههای مچاله
در برف سالها
که تابستان خود را
در نگاه مسافران بیهنگام
گم کردهاند
این رودخانه
این رودخانهی سفید
که در انتهای خود
به آبشارهای معلق ختم میشود
و به درههای ناشناخته میریزد. ص ۱۲
از دیگر سو مخاطب گاه با عبارتهایی واگرایانه رو در رو میشود که در حر کت مفهومیشان پراکنده به نظر میرسند اما سرانجام حول محور مرکز ثقل نوشتار به چر خش در میآیند و همگرایی خاصی را به روند نوشتار پیوند میزنند.
اما آن چه که گاه با حرکتهای کند و تند، طنین تلنگرآلودش را واضح و یکنواخت به ذهنیت مخاطب میکوباند و با تنهزدن به تفکر خواننده درنگ ویژه و تامل جدیاش را میطلبد، حضور طنز و استفاده از سازو کارهای آن از طریق اشارههای زبانی است. زبانیتی که گاه با مرئینمائیهای هر چند کمرنگاش، خواستار آن است تا سویهی دیگری از زندگی بشر معاصر را به رخ بکشاند.
البته
که زور بخاریهایتان به من نمیرسد
و فکر آدم برفیهایم را فکرهایتان آب میکند
شهروندها
دنباله دارد این پیاده رو
خوش میگذرد
و سوار برف
پاروکشان به بهار میرسید ص ۶۰
شعر مرادی اما، نه به کشف و شهود عارفانه وقعی مینهد و نه به استدلالهای ریز و درشت فلسفی نیازمند. لحن ساده و بی پیرایهی وی که به دور از هیجان و تشویش به بازنمائی وقایع و حوادث جهان بشری پرداخته زبانی متعارف را یافته است، اگر چه گاه به نظر میرسد ، حر کت مرادی از مسیرهای کوبیده شده همیشه نمیتواند به نفع شعر او تمام شده تلقی شود. چنان که به کارگیری واژهها و نامهایی چون : ویلبرایت و ارویل، نمیتواند شعرها را با لایههای چند معنائی در قالب تاویلهای متنی و استفاده از بینامتن، گره زده، نوشتار را از تکمعنائیهایی که گاه به گاه گریبانگیر بعضی از عبارتها میشوند رهایی ببخشند.
از بالای این ابر
به مادرم سلام میرسانم
او دستمالی از گریههای خدا دارد
و پدر
یک فروند هواپیما
از درهای مدرسه بزرگتر است
و با آن نمیتوان بر پشت بام خانه فرود آمد ص ۴۷
صراحت و شفافیت در ارائهی تصاویر کاربردی، یکی از اهرمهای قابل اطمینانی است که مرادی با تمسک به آنها به تشریح و توصیف اتفاقات وحوادث اطرافاش میپردازد. گویی شاعر با بر جستهنمائی وقایعی که در جهان پیرامون به تکرار شاهد وقوع آنها بوده، خودرا مجاز میدانسته که با تاویل و تحلیل آنها نگاه منتقد و تجربهگرایش را بر اتفاقات روزمره بتاباند.
جلوههای ذهنی و زبانیایی که روشن و شفاف به خلق تصاویری میانجامند که قادرند مخاطب را به آسانی به کشف رابطههای درون شعر هدایت کنند. گویی شاعر برای پیام درونی شعرها و بازتاب آنها د ردل نوشتار بیشتر از آن چه که میبایست ارزش قائل است، پیامی که بارها شسته و رفته بی هیچ تعقید و پیچشی از دل تک تک گزارهها خودرا آرام و سر به زیر به رخ میکشند، تا زبان روایتگرای نوشتار در اجراهای زبانی و شکلیاش تمهیدی گفتمانگرایانه ( اگرچه مونولوگوار ) را یافته باشد برای بازنمائی وقایع جهان پیرامون.
به هر حال شعر موضعگیری شاعر است نسبت به زندگی و هستی و مرادی کوشیده است تا آحاد و عناصر شعراش را در وحدتی ارگانیک، حول محور مرکز شعر به حرکت در آورد و میکوشد تا پیوسته عناصر و پیدیدههای منتشر شده در شعرش را جلوه گاه وقایع عینی و ملموس روزمرهای به گردش در آورد که در قالب تفکرات ویژهی منعکس شده در نوشتار به همراه بیانیتی صریح و نسبتا ثابت، به جلوه در آمدهاند. مفاهیم قابل رویت که بارها به توزیع ساز و کارهای معنایی شعرها با استفاده از تداعیهای متنی از طریق ار تباط روشن و شفاف میان بندها و عبارتها ، در بطن شعر به حر کت در آمده اند. اگر چه در این میان نمیتوان از تاثیر پذیریهایی که گاه شاعر از احمد رضا احمدی پذیرفته است چشم پوشید.
من از تابستان خودم حرف میزنم
نمیخواستم همیشه در سایه بمانم
اما مخاطب من اصرار داشت
صندلیها را دور از آفتاب بچینم
هر بار پنجرهای باز میشد
انگشت میکشید
و به انبوه درختانی اشاره میکرد
که در دو سوی خیابان
با آویزههایی از یخ تزیین شده بود
من از تابستان خودم حرف میزنم ص ۴۴
مرادی میداند که شاعر ار طریق زبان، جهان را توصیف نمیکند بلکه آن را میسازد، پس هر کلمه به خودی خود سازندهی جهانی است که در آن زندگی میکند و قصد نمودش را به وسیلهی عناصر محسوس در نوستار، دارد. اما آن چه در این دفتر شعر حائز اهمیت مینماید، اندیشهها و تداعیهای حسیایی است که با اتکاء بر عناصر ملموس و عینی و هم به یاری جوشش عاطفی کلمات با برجستهنمائی کارکردهای اجتماعی ودر عین حال بینافردی نوشتار، به ارائهی تصاویری ختم میشوند تا کنشی گفتمانواره را به رخ بکشند. تصاویری که در فرآیند مونولوگهای شعری سرانجام تا به آخر باقی میمانند، تا برزبانیتی تکیه کنند که در عین فردیت با القای جنبههای تک گفتارانه قابل تعمیم بر حس وعاطفهی بشر معاصر نیز باشند.
بعضی از ما
صورتهایی پوشیده از ابر داشتیم
هر جا که بودیم
همه ما را
با انگشت به هم نشان میدادند
یک بارهم که خواستیم
این ابرها را
از صورتمان بتکانیم
ترسیدیم
آب
از حدود واقعیت سر ریز کند
بعضی از ما
همان کسانی بودیم
که اصلا قرار نبود۱۰
هیچ وقت
قدم به این برهوت بگذارند . ص ۱۰
افسانه نجومی / مهرماه ۱۳۸۸