یک شعر از هوشنگ رئوف

آینه

روز به روز پیر تر می‌شود

و من هنوز

نتوانسته‌ام

قصه‌ای از خنده‌های انار را تعریف کنم

قرار بود

تمام ابرها

در چشمانم جمع شوند

تا به آبیاری انارستان بروم

و برای رودخانه‌ای که تشنه

روی قلوه سنگ‌ها افتاده است

فانوسی از سوسوی زلال چشمه‌ای کوچک

                                       روشن کنم

می‌ترسم

از زخم سینه‌ی آینه می‌ترسم

نه ابرها آمدند

نه به آبیاری انارستان رفتم

و نه چشمه را دیدم

حالا بهانه‌ای دارم

که اندوه‌ام را

آن چنان از ته دل سر دهم

که از سوز صدایم

تمام زمین دل‌خون شود .

کاش

یکی از همین شب‌ها می‌آمدی

تا با هم

روبروی زخم‌های آینه می‌ایستادیم

ومن چشمانم را

برایت انار / انار  تا آخرین انار

                                می‌گریستم .

و نگاهی خلاصه به این شعر

شاعران شاید حساس‌ترین هنرمندان باشد، به راحتی می‌خندند و به آسانی اشک می‌ریزند. شاعر نمی‌نواند احساسات‌ش را پنهان کند و یا ادا در بیاورد که به قول بانوی شاعران زن ایرانی فروغ گرامی که وقتی می‌گوید ” می‌توان با هر فشار هرزه‌ی دستی، بی‌سبب فریاد کرد و گفت، آه من بسیار خوشبختم” براستی بسیار خوشبخت است، شاعر با دیگران صحبت می‌کند و از آن‌ها باشان می‌گوید چرا که هنرمند همیشه روی سخن‌اش مردم‌ست و مردم موضوع شعر شاعرانند، به قول شاملو شاعر بیگانه نیست- شاعر امروز- با درد های- مشترک خلق:- او با لبان مردم- لبخند می زند .
هوشنگِ مهربان دلتنگ است و از این همه فاصله و تفارق و تنهایی خسته شده است، از آینه می‌گوید و این که پاکی و یکرنگی پیر می‌شود. باید برای این فاجعه تمام ابرهای جهان ببارند تا به آبیاری‌ی دل‎های اناری شاعر رفت.
برای رودخانه‌ای که تشنه
روی قلوه سنگ‌ها افتاده است
تصویری بسیار تازه و جاری از رودخانه‌ی بی‌آب است که هوشنگ شاعر از خویش ارائه می‌دهد. خلاصه این‌که
حالا بهانه ای دارم
که اندوهم را
آن چنان از ته دل سر دهم……
حالا ما هم بهانه‌ی دیگری داریم که این همراه همیشگی را بهتر بدانیم و برایش روزهای خوب و دنیایی بی‌رنگ آرزو کنیم. با او می‌نشینم و روبروی آییه‌ی چشمانش
انار انار/ تا آخرین انار می‌گریم.                                                    ح. ش

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر دیگران ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید