متأسفانه یکبار دیگر چرخ بازیگر بخش دیگری از ایران را لرزاند و هزاران هموطن آذربایجانی را بیخانمان کرد و بسیاری را کشت. برای هموطنانی که از این زلزله خسارت جانی و مالی دیده و یا عزیزی را از دست دادهاند آرزوی شکیبایی میکنیم. رسانه
بیمناسبت نیست به این موسیقیی آذربایجانی باصدای خوانندهی آذربایجانی عالیم قاسیموف و بربط خالید محمد علی نوازندهی عراقی در دشتی مغان گوش کنیم.
قبل از گوش دادن به این موسیفی و یا هر audio ی دیگری در اینجا، در صورت تمایل میتوانید آهنگ متن را با فشار بر روی کلید Music در بالای سمت چپ صفحه، خاموش کنید.
http://www.youtube.com/watch?v=qYnGBBiUbcc&feature=player_embedded
آذربایجان در سوگ فاجعهای دلخراش – – – زلزلهی آذربایجان – – – از علی سرهنگی
در شامگاه امروز شنبه ۲۲ مردادماه ۹۱ زمین لرزه مهیبی به مقیاس ۶/۲ درجه ریشتر شهر تبریز و اطرافش را لرزاند و بخشهایی از آن را زیر خاک مدفون ساخت و هموطنانمان را را داغدار کرد… در این زمین لرزه …تا الان صدها کشته و هزاران مجروح برجا مانده است …و سکوت خبری صدا و سیما همچنان ادامه دارد…!
***
آری مرگ آرزوها را درو میکند. زمین درد میکشد، خون میخورد، به خود میپیچد و بیتاب از آنچه هست، خود خونین و خشمگیناش را قی میکند، و سنگ و آهن و درد و خشم مذاب فوران میکند و کوه آرام به جنبش در میآید و مصیبت، همه جا را میآکند…انسان تنهاست و در جستجوی آدمی که آدم باشد و دوست، اما جز دشمن و خنجر و خون و مرگ نمییابد، انسان نان میخواهد، تکهای سلامتی میجوید و در آرزوی عطر گمشده زندگی است اما جز گرسنگی و بیماری و مرگ، میداند که هرانتظاری بیهوده است. آنجا که شب به خون مینشیند و خواب به اعماق زمین پرتاب میشود، آنجا که قلب زمین میشکند و… آنجا کودک تنهاست و میگرید و در گریهاش با زلزله میلرزد …و مادر با چشم های خیساش تنها نگاه میکند، تنها انتظار میکشد…
اینک باغمان خالی از گلهای سرخ است. اینک نسترنها سر بر دیوار باغ نهادهاند و هر صبح و عصر آرام و بی صدا گریه میکنند… مگر خدا همیشه زیباترینها، خوبترینها،… و مهربانترینها را نمیگزیند؟ …و این باربعد از تراژدی هولناک زلزله بم و رودبار… نوبت تبریز بود… ومردان ، زنان و کودکان بی گناه و معصوم روستاهای فقیر آذربایجانی …دلم بی تابی میکند…کلمات هم …امشب در تبریز قیامت است …هیچ شبی این گونه داغدارنبودم …داغ عزیزانم ….رفیقم …همسایهام …برادرم …عشقم ….
![Photo: چای .........گپ ........تسلیت درسوگ فاجعه دلخراش تبریز .............وقتی که قلب زمین هم می شکند! در شامگاه امروز شنبه 21 مردادماه 91 زمین لرزه مهیبی به مقیاس 6.2 درجه ریشتر شهر تبریز و اطرافش را لرزاند و بخش هایی از آن را زیر خاک مدفون ساخت و هموطنانمان را را داغدار کرد... در این زمین لرزه ...تا الان صدها کشته و هزاران مجروح برجا مانده است ...وسکوت خبری صداوسیما همچنان ادامه دارد...! *** .....آری مرگ آرزو ها را درو می کند. زمین درد می کشد، خون می خورد، به خود می پیچد و بی تاب از آنچه هست، خود خونین و خشمگینش راقی می کند، و سنگ و آهن و درد و خشم مذاب فوران می کند و کوه آرام به جنبش در می آید و مصیبت، همه جا را می آکند...انسان تنهاست و در جستجوی آدمی که آدم باشد و دوست، اما جز دشمن و خنجر و خون و مرگ نمی یابد، انسان نان می خواهد، تکه ای سلامتی می جوید و در آرزوی عطر گمشده زندگی است اما جز گرسنگی و بیماری و مرگ می داند که هرانتظاری بیهوده است. آنجا که شب به خون می نشیند و خواب به اعماق زمین پرتاب می شود، آنجا که قلب زمین می شکند و... آنجا کودک تنهاست و می گرید و در گریه اش با زلزله می لرزد ...و مادر با چشم های خیسش تنها نگاه می کند، تنها انتظار می کشد... *** اینک باغمان خالی از گل های سرخ است. اینک نسترن ها سر بر دیوار باغ نهاده اند و هر صبح و عصر آرام و بی صدا گریه می کنند... مگر خدا همیشه زیبا ترین ها، خوبترین ها،... و مهربان ترین ها را نمی گزیند؟ ...و این باربعدازتراژدی هولناک زلزله بم و رودبار... نوبت تبریز بود... ومردان ، زنان و کودکان بی گناه و معصوم روستاهای فقیر آذربایجانی ...دلم بی تابی می کند...کلمات هم ...امشب درتبریزقیامت است ...هیچ شبی این گونه داغدارنبودم ...داغ عزیزانم ....رفیقم ...همسایه ام ...برادرم ...عشقم ....](http://rasaaneh.com/wp-content/uploads/2012/08/217798_214757088653769_1198683129_n8.jpg)
*************************
«ای به خاک خفتگان» – شعری از رضا مقصدی – برای زلزلهی ویرانگر آذربایجان
……………………….
با کدام حرف ِ مهربان
خواب را سلام کردهاید ؟
با کدام جان ِ شعله بار
شور ِ عاشقانه را کلام کردهاید ؟
واپسین دقیقهتان شقایق ِ کدام باغ را ستود ؟
آسمان، به آرزویتان حسود بود
که زمین، غمی بلند را سیاهتر سرود
تاکه آب ِسوگوار
از کنار عشقهای بیقرار
تلخ بگذرد.
ای به خاک ، خفتگان !
تاکه این بهار
از مزار ِ آرزوی نا شکفتهتان ، گذر کند
” شهریار ” را خبر کنید
تا چکامههای چاک چاک ، سر کند .
رضا مقصدی