سه شعر از اکبر اکسیر 

 

مرگ‌اندیش

گفتم مرگ، حق است

بنشینم شعری برای مرگ بنویسم

نوشتم، خط زدم

نوشتم، خط زدم

مأیوس نشدم ادامه دادم

نوشتم، خط زدم

۵۴  سال گذشت،

خسته شدم گفتم بروم شعری برای زندگی بنویسم

گور پدر مرگ!

 

همین شعر

این شعر را هر جا خواندم خندیدند

تعجب کردم شما چرا نخندیدید؟

می‌گوئید کدام شعر؟

بابا همین شعری که در سطر چهارم آن هستید

می‌گوئید این که شعر نیست!

خودمانیم، اگر شعر نیست،

پس آقای سردبیر، چرا چاپش کرده‌اند؟!

 

ملک‌الشعرا

آبراهام سفید، بردگان را آزاد کرد

ماندلای سیاه، اربابان سفید را

شاعران اّما، تمام رنگ‌ها را

من نه آبراهام نه ماندلا

می‌خواهم شاعر صلح باشم

ستایش‎گر آزادی

من عمری در آرزوی بهار آزادی‎ام

– طرح جدید هم پذیرفته می‌شود!-

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر فرانو ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

One Response to سه شعر از اکبر اکسیر 

نظرتان را ابراز کنید