برای صادق

فريده صفرنژاد

آنقدر آسمان را ورق زديم ستاره ها پاك شدند

ديگر داش آكلی نمانده

تا حواسش به خاطر مرجان پرت شود

زخم‌های كاری سوار كالسكه نمی‌شوند

حتی اگر راه شهر را به پيش گرفته باشی

گورهای نيمه جان اضطراب تورا به كرسی می‌كشند

گمان می‌كنم راه را اشتباه آمده باشيم

چون شرابی نارس درخمره‌ها قد فروبرديم قطره قطره لب‌های طاقچه را تركيديم

ما می‌خواستيم به شابدالعظيم برويم

اما

دوقران و يك عباسی كافی نبود

اگر پيه‌سوزها همزادمان را نمی‌سوزاندند

و در دالانهای مرثيه بوفی ظاهر می‌شد

ما از خواب می‌جستيم

يك دنيا به آتش‌های ما چشم دوخته بود

ناگهان پرده سياهی در مخيله‌ها شكفت

و آفت چشم زخم هرروز بركالبد هايمان دميد

باريك شديم

باريك

هيچ آفتابی برايمان دست تكان نمی‌دهد

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در شعر دیگران ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید