پیرو نظریات یک کارشناس موسیقی!

مطلب آغازین این مقاله از  دوست والا مقام‌مان شهریار صالح می‌باشد که به احترام درخواست شخص‌شان عینآ وبدون هرگونه تغییری در زیر آورده می‌شود.
                                                                                                                     رسانه
با قدردانی و سپاسگزاری از شخصیت محترمی که از او به عنوان یک کارشناس موسیقی یاد شده  و نازک بینی هایِ او در آخر این مختصر نیز آمده است، چند نکتۀ دیگر نیز شایستۀ یادآوری ست.
نخست آنکه اتلاق عنوان استاد در فرهنگ کنونی ایران و تعارف های اغراق آمیز جاری در آن،  دیگر مختصٌ  اساتید راستین نیست و هرجا که می نگری، استاد دیگری رُخ می نماید. وضع در مورد تیترهای دکترا نیز کمابیش همانست. حال آنکه فرقی روشن بین هنرمندانی ست که موسیقی را چه به صورت آوازی، چه سازی و چه تصنیف آهنگ های تازه در حد خوبی ارائه می دارند  و آنان که براستی به مقام استادی می رسند.

فرق نیز در این نکته نهفته است که موسیقی ما چالش ها و بزنگاه بسیار دارد. آنان که به مقام استادی نرسیده اند، با آنکه از پس اجرای بخش های آسانترِ موسیقی بر می آیند، اما از اجرای پاره ای چالش ها در می مانند. همچنانکه آن کارشناس محترم موسیقی بروشنی بیان داشته است. ولی، به اعتبار انبوهۀ آثار استاد شجریان، هرگز چنین ضعف و ناتوانی در برخورد او با پیچ و خم های آوازی احساس نشده است.
دوم اینکه اگرچه اهل هنر نیز باید از امکانات رفاهی و مالی بسیار خوبی برخوردار باشند، باز فرقی ست بین کسانی که هنرشان را صرفاً برای استفاده های مادی عرضه می دارند، و در این راه حتا از چاپلوسی و تعظیم  در برابر صاحبان پول و زور ابایی ندارند و هنرمندانی که گوهر هنر خویشتن را هرگز با منافع مادی همسنگ نمی سازند و حتا در شرایط نامساعد مالی، شرف انسانی، جمال شناسی و مقام ارجمند هنر و موسیقی را از یاد نمی برند. چنین هنرمندانی هرگز تن به خفّت و خواری نمی دهند و دست به دریوزگی دراز نمی کنند.
اسماعیل خویی در وصف کویر شعری نمادین و به غایت دلفریب و زیبا سروده است متضمن این ابیات:
” هیچ دارد و افزونتر نمی خواهد، هیچ از هیچش نمی کاهد
تسخری برهرچه تشریف و صله است، این پهنه ورعریانی بیدار…”

نکتۀ دیگر آنکه از دیرباز شاعران و هنرمندانی بسیار در سرزمین مقدس ایران ظهور کرده اند. اما اینک که کارهمه شان مورد بررسی قرار گرفته و از صافی دوران گدشته است، فقط تعداد بسیار کمی از آنها در یادها مانده و بقیه به فراموشی سپرده شده اند.
در این راستا اگر ادعا شود که استاد محمد رضا شجریان هم اکنون در تاریخ موسیقی ایرانی به جاودانگی رسیده است، سخنی گزاف بیان نگشته  و به جاودانگی رسیدن او به هنگام زندگانی، توفیقی ست که کمتر هنرمندی در پهنۀ ایرانزمین به آن دست یافته است.

ریشۀ همۀ گرفتاری ها در ایران امروز نیز بر سر اینست که خرد و کاردانی و آزادگی و دانش و هنرراستین، با سنجه های دیگری عوض شده است که نیازی به توضیح بیشتر ندارد و از نظر مردمان دور نیست. از جمله نظر سنجی های دولتی.
سپاس بر خاندان ارجمند و هنرمند استاد محمد رضا شجریان و همۀ یاران او. جای دارد همۀ ما شیفتگان موسیقی ایرانی، در اِزایِ همۀ لذّتهای معنوی که از صدای درخشان و دلنشین استاد شجریان برده ایم و می بریم، اینک پشتیبانی و همدلی خویشتن با او را ابراز داریم.

ضمناً شعر بسیار زیبای شاعر و فیلسوف برجستۀ ایران اسماعیل خویی – ” جهان در صدایِ تو ” – را که برای شجریان سروده است، نیز ضمیمه و به دوستداران این دو بزرگوار تقدیم می کنیم.

شهریار صالح

سلام
من يك كارشناس موسيقی هستم و درباره فرمايش استاد عليرضا افتخاری برای اجرای ربنا
توضيحاتی رو ميخوام خدمت حضرت استاد و مردم عزيز عرض كنم.
آقاي افتخاری فرمودند كه رهبر اجازه بدند ربنا رو ايشون بخونن
اجازه رهبر هم دست شماست قربان!
اما با كدام صدا وسعت صوتی و تكنيك آوازی؟
چرا در سنی كه داريد چنين حرفهايی را ميزنيد كه موسيقيدانان ايران به شما بخندند؟
آخرين نتی كه حنجره شما توان اجرای آن را داشت نت سل بودكه در اثر مقام صبر استاد پرويز مشكاتيان به سختی اجرا كرديد شما در اجرای آثار تكنيكی چنان مشكل داشتيد كه سال ٧١ آهنگساز همان اثر را به مرحوم ايرج بسطامی سپرد و اجرای استادانه بسطامی همه را به تحسين واداشت،درحاليكه ربنا ازنت سی بمل شروع ميشود و اوجش به نت می ميرسد
(يعني يك ششم بزرگ بالاتر از آخرين توان صوتی شما)
 
شما توان تكنيكی خواندن يك نت زينت را نداريد درحاليكه ربنای شجريان سراسر نتهای زينت و پاساژهای آوازی دارد و از همه مهمتر فالشی بلفطره صدای شماست كه  مردم هنرشناس ايران هرگز آن را نميتواند جايگزين صدای رويايی محمدرضا شجريان كنند
و بهترين گواه فالش بودن شما اين كه درطول ٣٠ سال فعاليت حتی يك كنسرت هم اجرا نكرديد
چون توان اجرای زنده نداريد و تنها با امكانات استديويی صدای شما قابل پخش است.
آيا تمسخر ايميتاسيون ضعيف شما از استاد ايرج توسط مردم در دهه ٧٠ ويا اجرای افتضاح آثار زيبای تجويدی و خرم را كه پيشتر مردم با صدای دلكش و ……..شنيدند كافی نبود؟
چرا راه دور برويم؟بجای رقابت با شجريان در اثر ربنا آهنگ خواهم كه بر مويش و وصل مشكل شيدا كه توسط هم شما و هم شجريان اجرا شده گوش كنيد.
ايرج درحالی كه آثاركلاسيك راديوگلها را اجرا ميكرد بخاطر تكنيك بينظير و رفلكس حنجره اش وقتی برای فيلم های عاميانه ميخواند موردتحسين همگان بود
چرا كه آن تكنيك ناب را از محافل هنری به سفره دلهای مردم می آورد.
اما شما كمبودهای تكنيكيتان را آنقدر كاست كرديد تا تيراژتان به ٥٠٠٠ نسخه رسيده است
آقاي افتخاری
 همان خواننده كوچه بازاری صداوسيمايی باش و بيش ازين خودت را مسخره خاص و عام

نكن.

ﺟﻬﺎن در ﺻﺪاي ﺗﻮ آﺑﻲﺳﺖ / ﺑﺮاي ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ ﺷﺠﺮﻳﺎن‬

اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺧﻮﻳﻲ‬


ﺻﺪاي ﺗﻮ را دوﺳﺖ دارم.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ از آن و‬
‫از ﺟﺎودان ﻣﻲﺳﺮاﻳﺪ.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ از ﻻﻟﻪ زاران‬
‫ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺎد . . .‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ از ﻧﻮﺑﻬﺎران‬
‫ﻛﻪ در ﻳﺎد . . .‬
‫ﻣﻲآﻳﺪ.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮرا،‬
‫رﻧﮓ و ﺑﻮي ﺻﺪاي ﺗﻮ را،‬
‫دوﺳﺖ دارم.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ‬
‫از آن ﺳﻮي ﺷﻮر،‬
‫از ﭘﺸﺖ‬ﺑﻲداد.‬
‫ﻣﻲآﻳﺪ.‬
‫‫و ﺟﺎن ِ دلِ ﻣﻦ،‬
‫دلِ ﺟﺎﻧﻢ،‬
‫از آن‬
‫ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎد‬
‫ﻣﻲآﻳﺪ.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ اﻧﺪوه ﺧﻴﺎم را‬
‫دارد:‬
‫در آن دم ﻛﻪ،‬
‫ﭼﻮن ﻛﻬﻜﺸﺎنـ اﺑﺮي از ﻣﺎﻫﺘﺎب و ﺳﺘﺎره،‬
‫ﻧﻮاي ﻏﺰلﻫﺎي ﺣﺎﻓﻆ‬
‫ﺑﺮ آن،‬
‫ﺷﺎدﺧﻮاران و اﻧﺪوﻫﮕﺰاران،‬
‫ﺑﺒﺎرد،‬
‫ﺑﺸﺎرد.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ،‬
‫اﻧﺪوه ﺷﺎد‪ ‬ﺻﺪاي ﺗﻮ،‬
‫را دوﺳﺖ دارم‬
‫ﻣﺨﺎﻟﻒﺳﺮاي ﻫﻤﺎﻳﻮنِ ﺑﻲداد!‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ‬
‫در ﭘﺮدهي دﻟﻜﺶ ﺷﻮر‬
‫زﻳﺒﺎﺳﺖ،‬
‫و ﺑﺮ ﻣﻮج‌زارانِ دﺷﺘﻲ‬
‫و ﺑﺮ اوجﺳﺎرانِ ﻣﺎﻫﻮر.
‫و در ﻫﺮﭼﻪ ﮔﻮﺷﻪﺳﺖ از ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺮدهﺳﺖ
‫ﭼﻮ ﺑﺮ ﺻﻴﻘﻞ ﺑﺮﻛﻪﻫﺎ ﺑﺎزيي ﻧﻮر،
‫زﻳﺒﺎﺳﺖ.
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ ﻫﻤﺒﻔﺘﻲ از ﻣﺨﻤﻞ آب
‫و از ﻃﻌﻢ آﺗﺶ.
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ، ﭼﻮن روح آﻳﻴﻨﻪ، ﺑﻲ ﺧﺶ
‫و ﺑﻲﻏﺶ.
‫ﺟﻬﺎن
‫در ﺻﺪاي ﺗﻮ
‫آﺑﻲﺳﺖ.
‫و زﻳﺮ و ﺑﻢ ﻫﺮﭼﻪ از اﺻﻔﻬﺎن
‫در ﺻﺪاي ﺗﻮ
‫آﺑﻲﺳﺖ.
‫و ﻫﺮ ﺳﻨﺖ از دﻳﺮﮔﺎﻫﺎن
‫و ﻫﺮ ﺑﺪﻋﺖ از ﻧﺎﮔﻬﺎن
‫در ﺻﺪاي ﺗﻮ
‫آﺑﻲﺳﺖ.
‫و ﻧﻮ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻬﻨﻪ
‫وﻗﺘﻲ ﻛﻪ از ﭘﻨﺠﺮهي ﺣﻨﺠﺮهي ﺗﻮ
‫ﮔﺬر ﻣﻲﻛﻨﺪ:
‫و ﺗﺎﻻر ﭘﮋواك را
‫در دل و ﺟﺎنِ ﺗﻮ،‬
‫ﺑﻪ ﺻﺪ ﭼﻠﭽﺮاغ از ﺑﺮاﻓﺮوﺧﺘﻦ،‬
‫ﭼﻮ ﺗﺎﻻر آﻳﻴﻨﻪ،‬
‫از ﭼﺎرﺳﻮ،‬
‫ﺷﻌﻠﻪور ﻣﻲﻛﻨﺪ.‬
‫ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﺎﻫﻲ از ﺧﻮشﺗﺮﻳﻦﻫﺎي ﺑﻲﮔﺎه،‬
‫ﺻﺪاﻳﺖ،‬
‫ﭼﻮ ﻗﺎﻟﻴﭽﻪﻳﻲ ﻧﻮر،‬
‫ﻣﻲآﻳﺪ.‬
‫وزﻳﻦ آﺳﻤﺎنِ ﺗُﺮُﺷﺮوي‬
‫ﻣﺮا ﻣﻲرﺑﺎﻳﺪ،‬
‫ﻣﺮا ﻣﻲﺑ‪‬ﺮَد دور‬
‫ﺳﻮي ﻣﺨﻤﻠﺴﺘﺎنِ ژرف‪ ‬ﭘﮕﺎﻫ‪Ĥ‬ﺳﻤﺎنِ ﻧﺸﺎﺑﻮر.‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ ﺑﻲداد‪ ‬اﻧﺪوه‬
‫در ﺷﻮر ﺷﺎدي،‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ ﻓﺮﻳﺎد زﻧﺠﻴﺮ و‬
‫ﮔﻠﺒﺎﻧﮓ آزاديي ﻣﻦ،‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ آواي آﺑﺎديي ﻣﻦ،‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ ﻣﻌﻨﺎي اﻳﺮاﻧﻲي ﻣﻦ،‬
‫ﺻﺪاي ﺗﻮ . . .‬
‫اي دوﺳﺖ!‬
‫اي ﻣﻦ،‬
‫ﻛﺠﺎﻳﻲ؟!‬

‫و ﺳﻴﻢِ ﻧﺴﻴﻢ اﺳﺖ،‬
‫اﻳﻨﻚ،‬
‫ﻛﻪ ﺑﻨﺪد ﻣﻴﺎن ﺗﻮ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭘ‬ﻞ،‬
‫اي دوﺳﺖ!‬
‫و ﻣﻮﺳﻴﻘﻲي ﻏﺮﺑﺖ‪ ‬ﻣﻦ‬
‫ـ ﻧﺜﺎرِ ﺻﺪاﻳﺖ ـ‬
‫ﺳﻜﻮت ﻧُﺘﻲ آه دارد‬
‫ﻛﻪ در اﻧﻔﺠﺎرش،‬
‫ﻣﻦ‬
‫از اﺷﻚ ﺧﻮﻧﻴﻦ‬
‫ﺑﻪ روي ﺻﺪاﻳﺖ‬
‫ﻓﺸﺎﻧﻢ ﮔﻞ،‬
‫اي دوﺳﺖ!‬

                                                    ‫ﻳﺎزدﻫﻢ اﻛﺘﺒﺮ ۱۹۹۱  ـ ﺑﻴﺪرﻛﺠﺎ

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید