منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یادی از غلامحسین نصیری‌پور

</>>

شعر خانواده!
عمران صلاحی

بلند ترین شعرهای معاصر را «غلامحسین نصیری پور» سروده که بعضی از شعرهایش به سیصد الی چهارصد صفحه می‌رسد.
روزی شخصی از او پرسید: این دیگر چه شعرهایی است؟
نصیری پور جواب داد: این‌ها شعر خانواده است، درست مانند نوشابه خانواده!

نقل از: شاعران پارسی‌زبان

منتشرشده در خورشید بر پیشانی‌ی فلک‌افلاک | دیدگاه‌ها برای یادی از غلامحسین نصیری‌پور بسته هستند

یادداشت‌های شخصی (شوقی خیالی)

نقل از: کانال تلگرام «ایادداشت‌های شخصی محسن صبا» به همت (ایرج رفیعی)

یک قرن قبل از حضور نظامی شاعر بزرگ “هوس نامه‌ها” در  میان شهر آشوب‌های مهستی از چشم‌ها دورمانده که با رسیدن به  کلمات اصلی‌ی معادل‌های به کار رفته در شعر، یکی از عریان‌ترین و بی‌پرده‌ترین مضامین تنانه‌ی زن از دل رباعی زاده می‌شود:

چون چاه عقیقی‌ست، پناهی دهدت

وز  بالش نقره  تکیه‌گاهی دهدت

نه قطره‌ی سیماب چو در وی ریزی

نه ماه شود چهارده ماهی  دهدت

{ اشعارمهستی گنجه‌ای/ معین‌الدین محرابی/ انتشارات توس، ۱۳۸۲ شمسی/ ص ۱۴۲}

می‌توان مدعی شد که اشعار مهستی و فروغ الزاما مضامینی در ستایش کامجویی نبوده است و بی‌پردگی آن نیز در حقیقت  با گذر از سد گمان میسر است. اما به یقین نمی‌توان بعضی از اشعار مولانا را در مثنوی با وجود صراحت ورای  حد تصور کلمات آن -هر چند در نکوهش تن – عریان  و بی‌پرده ندانست.

مرحوم استاد بدیع‌الزمان فروزانفر که همه‌ی عمر خود را صرف آثار مولانا کرد  با وجود آن‌که  ماخذ حکایت دو بیت زیر را در دفتر پنجم مثنوی بدون شک از یک قطعه‌ی انوری دانسته است  ولی  از ذکر اصل شعر انوری به بهانه‌ی “رکاکت بعضی الفاظ” طفره رفته است!                 {ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی/ ص۱۸۶}

همچو آن زن کو جماع خر بدید

گفت آوه! چیست این  فحل فرید          فحل فرید =  نر بی‌مانند

گر جماع این ست بردند این خران

بر کس ما می‌رییند این شوهران

{مثنوی معنوی/ نیکلسون/ ابیات ۳۳۹۱ و ۳۳۹۲} ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های شخصی (شوقی خیالی) بسته هستند

می‌گویند ۷۶

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌ها برای می‌گویند ۷۶ بسته هستند

واژگان خانگی

شاعران این شماره:
واهه آرسن، سینا بهمنش، آذر خواجوی، حسین مدل، علی‌رضا مکوندی و مهدی وزیربانی


یک شعر از: واهه آرمین

 

مادرم رفت وُ
نان
در تنور خاموشِ خانه
هر روز
می سوزد

 

 


یک شعر
از: سینا بهمنش

 

نمی‌دانم چندمِ اردیبهشت بود
حتی شاید بهار هم نبود

ما نشستیم
رو‌به‌روی هم
آنقدر رو‌به‌رو که به لبخند رسیدم
و از لبخند تا خنده
خنده‌های بی‌دلیل
نمی‌دانم چه روزی بود که ما دلیلِ هم شدیم

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌ها برای واژگان خانگی بسته هستند

صورت‌نامه ۸۳

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌ها برای صورت‌نامه ۸۳ بسته هستند

ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص ۲

بقیه از شماره‌ی قبل

کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدی‌پور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره می‌شد در فاصله کوتاه حیات‌اش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی  به انتها رسید کتاب‌ها و جنگ‌های متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند. یکی از کارهای بیژن اسدی‌پور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص بود به نام
  که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برای‌تان بیاورم


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ویژه‌نامه‌ | دیدگاه‌ها برای ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص ۲ بسته هستند

غزاله علیزاده قربانی ماشین کشتارِ سعید امامی*

    

نوشته: مهدی وزیربانی

(اردیبهشت سال ۱۳۷۵ آن نوشته، آن درخت و تن معلقِ غزاله خدا را به سخره گرفت)

سیمین بهبهانی معتقد بود غزاله علیزاده خودکشی نکرد بلکه قربانی ماشین کشتارِ سعید امامی شد”

غزاله علیزاده منهای جهان دیالکتیک و بی‌آلترناتیوی که در داستان‌نویسی «زن» ادبیات ایران از خویش در طول عمر کوتاهش بر جای گذاشت. صاحب کاراکتری به شدت کاریزماتیک بود و این را می‌شود در بیان کسانی که از او حرف می‌زنند به وضوح دید و درک کرد. او یکی از برترین نویسنده‌گان زن تاریخ داستان‌نویسی ما بود که حتا نوع مرگش افسانه‌ای معماگونه رقم خورد. شاید پس از مرگ خودخواسته‌ی صادق هدایت، مرگ خودخواسته‌ی هیچ نویسنده‌ای نمی‌توانست جنجالی ذهنی آن هم در گذار از فرسایشِ زمانِ ذهنیِ زیست جامعه‌ی ایران ایجاد کند. اما غزاله علیزاده چیزی فراتر ازیک روایت ساده بود جهان ملموس این زنِ بی‌نظیر، در داستان‌نویسی را می‌شود با نگاهی کوتاه بر آثارش به وضوح رصد کرد. او همواره در متن‌هایش از پیش‌نیازهای سنتی فاصله می‌گرفت و یا حتا در بازتولید آن با شمایل ساده‌انگارانه وارد تشخص متن نمی‌شد. دنیای داستان‌نویسی علیزاده را می‌توان دنیایی خاص، زنانه و به شدت فردی دانست که این قدرت شگفت‌آور را با خود به همراه داشت که حتا بتواند پذیرنده‌ی مرجوعات ذهنی خالق خویشتن خویش باشد و این چیزی فراتر از ” موضوع و مهمول ” یا نظریه‌ای “معمول و مشمول” است.
غزاله علیزاده با همین دنیای متراکم در”نثر” به جایی می‌رسید که فاصله گرفتن نویسنده از جهان رایج تا چیزی کلی‌تر در تخیل دیالکتیک را میسر می‌کرد و اما این فرایند در کنش با جامعه‌ی پوپولار به حداقل‌ترین حالت از تفاهم می‌رسید و جهانی را رقم می‌زد که تنها غزاله علیزاده می‌توانست از پس سرانجامش برآید. بنا بر همین نکات بود که فضای نوشتاری او برچسب “پست‌مدرنیسم” را به خود گرفت و او عملن با پایان دادن به مسئله‌ی “کلان روایت” خودش را به مخاطب و منتقد تحمیل کرد. اما این پایان کار نبود و او در روایتی دیگر مدام آن صورت مسدله را مخدوش می‌کرد و معادله را بهم می‌ریخت ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای غزاله علیزاده قربانی ماشین کشتارِ سعید امامی* بسته هستند

شرح نسبت شعر امروز و امروز با مؤخره‌ی خطاب به پروانه‌ها


    فریاد ناصری

بیا تا می…
(شرح نسبت شعر امروز و امروز با مؤخره‌ی خطاب به پروانه‌ها)
فریاد ناصری

بیش از دو دهه از انتشار «خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»* می‌گذرد. چه در زمان انتشار و چه در سال‌های بعد، این کتاب با شعرها و مؤخره‌اش در میان بحث‌های جدی نظریه‌ی شعر فارسی حی و حاضر بوده است.
چه آن زمان که بحث حال و داغ بود و چه بعدها که بخشی از گذشته شد تا همان‌طور که در خود کتاب آمده است که برای نو شدن هر شاعر و نویسنده‌ای ناگزیر از سرک کشیدن به گذشته است، خود نقطه‌ای باشد که هر که می‌خواهد جدی بخواند و بیندیشد از شعر و شعر و به شعر ناگزیر باشد از این کتاب و مؤخره‌اش.
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای شرح نسبت شعر امروز و امروز با مؤخره‌ی خطاب به پروانه‌ها بسته هستند

شاعر جریان رنگی*


از راست: کیومرث منشی‌زاده، فرخ تمیمی و اسماعیل نوری‌علا

 

از: مهدی وزیربانی

(۲۶ فروردین سالمرگ او بود شاعر شعرهای رنگی)

«جناب وزیربانی شما معشوقه هم دارید جانم!؟»

او آدم متفاوتی بود، نه بر مبنای اغراق که به واقع هر کس او را از نزدیک دیده است یا گفته: «او دیوانه بود» یا این‌که «خیلی آدم عجیب و غیرقابل پیش‌بینی‌ست» شاعری به شدت خوب، خوش فکر، با تکنیک و صاحب سبکی که در دوران حضور شاملو که همه‌ی شاعران هم نسلش یا زیر قبای او قدم برمی‌داشتند یا سبکی که از او جدا می‌بافتند چیز پرت و پلایی می‌شد! چرا که فقط برای فرار از سایه‌ی سنگین شعر شاملو بود (البته منهای جریان شعر حجم رویایی و نحله‌ی شعر دیگری‌ها) او جریان ” شعر رنگی ” را پایه‌گذاری کرد و بعد از “خیام” در ادبیات ما “شعر ریاضی” را دوباره احیاء کرد. کیومرث منشی‌زاده اولین کسی بود که در شعر پسانیمایی شعر ریاضی نوشت. با همه‌ی این‌ها منشی‌زاده خیلی شعر کم نوشته است، من خوشبختانه این شانس را داشته‌ام که در لحظه‌ی نوشتن شعری کنارش باشم و با افتخار در روزنامه‌ای که در آن تاریخ برایش می‌نوشتم منتشر کردم. از اخلاقیات عجیبش یکی این بود که در حین نوشتن، منهای خط افتضاحش، نه نقطه می‌گذاشت، نه از آرایه‌های ادبی استفاده می‌کرد و همه چیز را بعد از نوشتن آن‌همه مطلب ادیت می‌کرد و خیلی دهشتناک بود صفحه‌ای که نقطه نداشت، وسواس زیادی داشت به تمیزی، دقیقن اخلاقیات آدم‌هایی که به ریاضیات علاقه دارند و دنیا در همه‌ی زوایا طور دیگری برای‌شان رقم می‌خورد را به طرز مکانیزه و خودکار در رفتارش می‌توانستی رصد کنی. سر قرارها یا دیر می‌رسید یا به کل وسط ماجرا از جای دیگری سر در می‌آورد. منهای زمان کوتاهی که از سکته تا مرگش طی شد، هرگز در قرارهایی که لااقل با من داشت سر وقت حاضر نمی‌شد. همیشه آدرسِ کلید خانه را می‌داد، با یک بدبختی همسایه را مجاب می‌کردیم در ورودی را بزند و می‌رفتیم داخل، کلید را از فانوس بالای در بر می‌داشتیم، داخل می‌شدیم حالا استاد کی بیاید خدا می‌دانست. ..
طوری می آمد که نصف شب کارمان تمام می‌شد و برمی‌گشتم آن هم با اتوبوس ” بی آر تی ” و کلی کارتن خواب که داخلش خواب بودند. شاید خاطرات جالبی که من از او به خاطر دارم را کمتر کسی داشته باشد. سال ۱۳۹۰برای روزنامه‌ی مرحوم ” روزگار ” گفتگویی با او کردم که در انتهایش پیله کرد به مولانا و طوری تاخت به آن تورک پارسی‌گوی که باد سواران مغولی که توی حرفهایش داشت مرا هم به دیوار چسباند! مولانا که آگهی شده بود کنارم با سریش چسبیده کنار صورت ….او مست ” سعدی ” و اگر از کسی ابا نداشت می‌گفت خدا همان سعدی‌ست. هرگز فراموش نمی‌کنم که تلفن دفتر روزنامه‌ی روزگار در خیابان گلشهر جردن شمالی فردای آن روز که گفتگو منتشر شده بود. داشت از سیم داغ و پاره می‌شد و زنگش روانی‌زدن و زدن و زدن شده بود، حتا چند درویش کفن‌پوش آمدند به مجادله که هوشمندی سید علی میرفتاح سردبیر وقت روزگار ( الان ایشان سردبیر اعتماد هستند ) ماجرا را کنترل کرد، آن‌ها طوری آمده بودند که آبدارچی‌های روزنامه از ترس رفته بودند پشت بام!!😄😄 ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای شاعر جریان رنگی* بسته هستند

اشعار سانسور شده

این شعر یکی از ۲۹ شعری است که به دستور ممیز”محترم”! وزارت ارشاد از مجموعه “علیه اقناع سنگ” حذف شد!


              مظاهر شهامت

نه نمی‌پذیرم
آوردن دلالت اسب به خیابانی خلوت
کشان کشان از میان نرده‌های زرد
آن هم پس از باران تند شبانه
که به سهمی از دهان‌های گشوده ریخت
و بعضی از ساق‌ها را خیس می‌کرد
چیزی از پیچیدگی قتل به مثابه انقلاب را
نه تنها حل نمی‌کند
بلکه
حتی تکه طناب گره خورده به چند کلمه پر معنا را هم
اسرارآمیز خواهد کرد
کلماتی مانند بحران
شورش
آشوب
تحصن و سرسختی
اعتصاب از نوع بغض کردن با روبرویی با ماه
میل مهارناپذیر
چنان که پیراهن خود را بر تن باد بکنی و بگذری
ایستادن در معنای واقعی مقاومت کردن
قلب بزرگ در چکمه می‌تپد هنوز می‌دانم
اما
قلبی هم در انعکاس از زاویه کلمات
در انعکاس از سمت رگان بی‌شمار دست‌های به کف آمده
در گذر از میل به نیل اصطکاک
و قلب‌های بسیار در جغرافیای بسیار
که علف‌ها را هم تکان می‌دهد
و برگ‌های کاغذ را در تماس سطح سایه‌ها
پس
و پس
چندان به بیداری فکر نمی‌کنم
و به بیداری‌ها
کمی از تنه‌ی تاریکی‌ها بالا می‌روم
به آن سوی درخشان لحن تازه‌ی چند کلمه کوچک
کودکانه نگاه می‌کنم

منتشرشده در شعر دیگران, فایل ممیزی | دیدگاه‌ها برای اشعار سانسور شده بسته هستند

خالق «زنگوله‌ی تنبل»


                هوشنگ چالنگی                             بهنود بهادری

گفت وگوی بهنود بهادری با هوشنگ چالنگی درباره‌ی شاعری‌اش از دهه ۴۰ تا به امروز

«به خاطر الهی و اردبیلی در شب شعر خوشه شعر نخواندم»

هوشنگ چالنگی تا سال ۱۳۸۳ که در نشر سالی «زنگوله تنبل» را چاپ کند بی‌کتاب بود. از او در نشریات گاهی شعری چاپ می‌شد و بیش‌تر اهمیت‌اش را در سخنان شاعر پیشکسوت می‌شد دانست. چند کار ماندگار از او در ذهن مخاطبان شعر به یادگار مانده بود که مربوط می‌شد به نشریه «خوشه» که احمد شاملو مسوولیت آن را بر عهده داشت. بارها شاهد آن بودم تا نامی از چالنگی به میان می‌آمد همه این شعر را می‌خواندند: «ذوالفقار را فرود آر/ بر خواب این ابریشم!/ که از افیلیا/ جز دهانی سرودخوان نمانده است». به جز مجموعه اشعار چالنگی که این شعر را چاپ کرده است در دفتر شعرهای مستقل او این اثر دیده نمی‌شود. البته چند ردپای مهم از نام چالنگی در دهه ۴۰ برای کسانی که ادبیات را جدی دنبال می‌کنند ثبت شده است: ۱- دفتر شعر دیگر اول، سه شعر از او به چاپ رسیده که سه شعر نخست در دفتر شعر «زنگوله تنبل» هم هست. در شماره دوم کتاب شعر دیگر ۹شعر از چالنگی به چاپ رسیده است. همگی این اشعار در دفتر شعر نخست چالنگی چاپ شده است. شماره دوم مجموعه «شعر دیگر» از نام‌هایی کم‌تر و سختگیری بیش‌تری در حضور نام و آثار برخوردار است. به غیر از یدالله رویایی که بعدتر مانیفست شعر حجم را نوشت و در آنتولوژی شعر معاصر حجم‌سرا است، باقی شاعرانی هستند که امروزه به آنان شاعران شعر دیگر می‌گوییم. ناگفته نماند نام‌هایی هم در شماره دوم غایب هستند که در جریان‌شناسی شعر معاصر از شاخص‌های این جریان‌شناسی هستند. نام‌هایی چون حمید عرفان، هوشنگ آزادی‌ور و قاسم هاشمی‌نژاد. ۲- در پای بیانیه شعر حجم. البته با این توضیح که چالنگی و بیژن الهی به علت در سفر بودن امضا نکردند مانیفست را. بعد از کتاب نخست انتشارات «سالی» در سال ۱۳۸۷ مجموعه دوم چالنگی را چاپ کرد. اشعار این مجموعه دوره‌های مختلف شعری او است. از دهه ۴۰ تا ۸۰. زنگوله تنبل هم که آثار مربوط می‌شود به سال‌های ۴۷ تا ۵۰. اهمیت چالنگی را می توان در شعر جنوب خصوصا خوزستان مشاهده کرد. حضور او در پایتخت در دهه ۴۰ و قرار گیری در جریان شعری که پیشنهادات زیبایی‌شناسانه فراوان به شعر معاصر داشت همشهریان او را به سمت شعری کشاند (البته با تفاوت‌های اندکی) که بعدها در اواخر دهه ۵۰ منوچهر آتشی آن را «موج ناب» نام‌گذاری کرد. چالنگی که متولد ۱۳۱۹ در مسجدسلیمان است بی‌شک از چهره‌های ماندگار شعر معاصر فارسی است. او تاییدی از چند چهره بعضا متضاد در دیدگاه را در کارنامه خود دارد. احمد شاملو در گفت وگو با منوچهر آتشی در سال ۱۳۵۰ درباره شعر او گفت: «مهم این است که شعر هوشنگ چالنگی همچون کوچ عشایر مخاطره‌آمیز است». و دکتر براهنی در مجله تکاپو درباره شعر او نوشت: «شعر هوشنگ چالنگی، لحن بیان چیستایی الحان عرفانی را دارد و ترکیبات یادآور برش‌های شکیل متون دردمندانه عرفانی است.» فضای تراژیک آثار چالنگی به درون مایه‌های عاشقانه با لحنی فاخر شعرش را منحصر به فرد کرده است. خروجی خصایص شعری‌اش، شعری است پیامبرگونه. شاعری که پیشگویی کرد در دهه ۴۰، وقتی نوشت: «آه من می‌دانم/ فرو رفتن یال‌های من در سنگ/ آیندگان را دیوانه خواهد کرد.» ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای خالق «زنگوله‌ی تنبل» بسته هستند

عمرم را پای آرمانشهر هنر گذاشتم


شهرام شاهرختاش

گفت‌و گو با شهرام شاهرختاش در باره‌ی شعر و روزگارش

عمرم را پنی آرمانشهر هنر گذاشتم

فرهنگ امروز/ بهنام ناصری:

سال‌ها دوست داشتم ببینم پشت نام خوش‌آهنگ شهرام شاهرختاش چه کسی ایستاده که سال‌هاست نه خودی نشان می‌دهد، نه ردی از خود بر جای می‌گذارد تا مثلا سراغی ازش بگیری و نه حتی شماره تماسی از او پیداست. این بود که وقتی شماره تلفنش به دستم رسید، درنگ نکردم و به سرعت با او تماس گرفتم. شنیده بودم که انزوا گزیده و عطای خیلی چیزها را به لقایش بخشیده. پیش از این، او را بیشتر با سطرهای درخشانی در کتاب «فصل غلیظ گیسو» به یاد می‌آوردم. مجموعه اشعارش را هم که چند سال پیش، بدون اطلاع او منتشر شده بود، تنها در مهمانی دوستی ورق زده بودم و هرگز نشد که خلوتی کنم با آنچه طی سال‌های شاعری‌اش از او بر جای مانده. تعدادی شعر خوب دیگر هم این ور آن ور خوانده بودم از او. چند جمله‌ای که پشت تلفن بین‌مان رد و بدل شد، گفت که بیمار است و یکی، دو روز دیگر راهی بیمارستان تا بستری شود. این شد که دعوتش کردم که پیش از ظهر جمعه بیاید دفتر روزنامه تا بنشینیم و درباره شعر و زندگی‌اش حرف بزنیم. در گفت وگویی که می‌خوانید با ذهن و زبانی آماده و تا حد زیادی دقیق حرف زده؛ اما حالش به این خوبی نیست که در صورت مکتوب حرف‌هایش به نظر می‌رسد؛ و بالطبع کسی هم دور و برش نیست که از او انتظار مساعدت داشته باشد. امیدوارم این گفت وگو دست کم وسیله‌ای باشد برای فعال شدن دست‌هایی که قادرند گشایشی در کار این شاعر مهم و پیشرو فارسی فراهم کنند. هم او که نامش به اعتبار همین چند کتابی که از او باقی مانده، بی شک در تاریخ شعر معاصر خواهد ماند.

از ورود شما به عرصه حرفه‌ای شعر آغاز می‌کنیم. چطور شد که سر از فضای حرفه‌ای شعر درآوردید؟

اولین کتاب شعرم را در سال ۱۳۴۶ با نام «خواب های فلزی» منتشر کردم. آن هم بعد از سه دفتر شعر که نوشتم و پاره کردم و دور ریختم. در مجله «بازار» رشت که در آن زمان به همت محمدتقی صالح پور منتشر می‌شد، محمدرضا اصلانی و حسن حسام چهار صفحه درباره این کتاب نقد نوشتند و تحسینش کردند. این‌که جوان‌هایی داریم که سن و سال کمی دارند، مثل شاهرختاش اما کارهای خوبی در شعر انجام داده‌اند و در عین حال دوز و کلک سی و چند ساله‌ها را هم ندارند. دو سال بعد از آن کتاب دومم را درآوردم؛ «شهر دشوار حنجره‌ها» که مقدمه‌ای از اسماعیل نوری علاء دارد. در آن مقدمه او شعر من را به عنوان یکی از شعرهای جریان موج نو به حساب آورده در حالی که من شعرم را متعلق به آن جریان نمی‌دانم. اصلا متعلق به هیچ جریانی نمی‌دانم. شعر من، شعر آوانگاردی است که از هر جریانی مستقل است. به اصطلاح زیر بلیت هیچ جریانی نرفته‌ام.

چطور رضایت دادید که آن مقدمه به آن صورت و با آوردن نام شما زیر عنوان موج نو منتشر شود؟

به هر حال نمی‌خواستم مقدمه حذف یا سانسور شود اما شکی نیست که به هیچ وجه به موج نویی بودن شعر خودم اعتقادی نداشته و ندارم. سال ۵۰ «فصل غلیظ گیسو» را درآوردم. با انتشارات رز که خیلی زود هم نایاب شد بعد از آن هم کتابی درآوردم با عنوان «از این دریای ناپیدا کرانه» که مصرعی از حافظ است. این شعر در ماهنامه رودکی، شماره ۵۲ در سال ۵۱ منتشر شد؛ در سه صفحه مجله. «دست بر پیشانی ایام» کتاب دیگری از من است که انتشارات ثالث درآورده است. به نظر خودم در «بر پیشانی ایام» شعرهای خوب بیشتری چاپ شده است. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای عمرم را پای آرمانشهر هنر گذاشتم بسته هستند

نگرش آخرالزمانی در شعر معاصر ایرانی


                        حافظ موسوی

نگرش آخرالزمانی ریشه در باورهای اسطوره‌ای و دینی دارد. در اغلب ادیان، از جمله در اسلام، مسیحیت، یهودیت و آیین زرتشتی، با مشابهت‌های بسیار و اختلاف‌هایی اندک، از دوره یا زمانی که پایان جهان کنونی (آخرالزمان) و آغاز جهانی دیگر خواهد بود، سخن به میان آمده است. آخرالزمان دوره‌ای است که بر اثر گناه و طغیان ِ بشر در برابر احکام الاهی، جهان را کفر، فقر، ظلم و بلایای طبیعی در بر می‌گیرد و سپس با اراده‌ی خداوند پیشوایی ظهور خواهد کرد و منجی بشریت خواهد شد. در هیچ یک از این ادیان آخرالزمان به معنای نابودی جهان نیست، بلکه پایان جهانی کفرآلود و آغاز جهانی آرمانی و سرشار از عدالت و پرهیزگاری است. بنا براین، ساختار ِ اسطوره‌ی آخرالزمان دارای سه ضلع ِ گناه، عقوبت و منجی است.

تأثیر و بازتاب نگرش آخرالزمانی که سابقه‌ای چندهزارساله در فرهنگ جوامع بشری دارد، در هنر و ادبیات امری بدیهی و طبیعی است. در ادبیات کلاسیک فارسی و به ویژه شعر، از مفهوم آخرالزمان و تبعات و مختصات آن، در مقام استعاره ، تلمیح و تشبیه به فراوانی استفاده شده است. در ادبیات معاصر ما نیز رد پای تفکر آخرالزمانی بیش و کم مشهود است؛ اما با این تفاوت که این بار آخرالزمان به ظهور منجی، رستاخیز، رستگاری یا فرگشت (به تعبیر آیین زرتشتی) نمی‌انجامد؛ چرا که به قول فروغ فرخزاد “نجات دهنده در گور خفته است.”

من در این نوشته به نمونه‌هایی از بازتاب اسطورۀ آخرالزمان در شعر معاصر فارسی می‌پردازم؛ با این توضیح که به دلیل تنگی ِ وقت، به جای کاوش در انبوه دیوان‌های شعر معاصر، از منابعی معدود و حافظۀ خود مدد خواهم گرفت .

نگرش آخرالزمانی در شعر معاصر فارسی گاه به صورت غیرمستقیم و بدون اشاره و ارجاع به متن اصلی بازتاب یافته است؛ یعنی شاعر آگاهانه یا ناخودآگاه از آن به عنوان الگویی برای خلق اثر خود استفاده کرده است. گاه نیز شاعر از طریق به کارگیری مشابهت در ساختار روایی، زبان، لحن و بعضی از موتیف‌ها، ارتباط بین متن خود و متن پیشین (روایت‌های ادیان از آخرالزمان) را به خواننده یادآوری کرده است. در رویکرد نوع اول، شاعران آیندۀ بشریت را به گونه‌ای تصویر و تجسم کرده‌اند که شباهت‌هایی با پیشگویی‌های آخرالزمانی در ادیان دارد، بی آن‌که مستقیما به آن اشاره شده باشد. مثلا منوچهر آتشی در شعر “سمفونی دهم” (اتفاق آخر، ص ۵۵) تصویری که از موقعیت دنیای مدرن ِ پس از دو جنگ جهانی ارائه می‌دهد، شبیه همان چیزی است که در آخرالزمان رخ خواهد داد: ” زمین، از پساب‌های جنگ برآمده – چون کشتی ِ به گل نشسته‌ای عیناٌ – و آدم‌ها با چهره‌های گل آلود و دهان‌های مبهوت، می‌نگرند یکدیگر را پرسان، و به‌هوش‌ترکه می‌آیند می‌بینند/ تمامی تجهیزات ارتش‌های ناپلئون و هیتلر را/ که به گل نشسته‌اند بر کناره‌ی دانوب و ولگا/ و خوب می‌بینند، تنها/ دستی به التجا، دهانی تاریک، یا بالی نیمه‌وا/ بیرون زده از گل و لای/ از توپ‌ها و تانک‌ها و هواپیماها … ” آتشی در ادامه به ابتذالی که دنیای پسامدرن را فراگرفته است اشاره می‌کند، اما به نظر می‌رسد که چندان هم نومید نیست؛ زیرا قهرمان شعر او (بتهوون ) هنوز هم می‌تواند “خواب آوازهای شبانی فراسوی نیزارهای سبز ” را ببیند. آتشی طبق سبک و سیاق شناخته شده‌ی بینش و تفکر خویش که در شعرهای دیگر او نیز دیده می‌شود، جدایی انسان از طبیعت، و جنگ و خشونت ِ ذاتی ِدنیای مدرن را عامل اصلی سقوط جامعۀ بشری می‌داند (که معادل است با افزایش کفر و گناه و طغیان بشر در برابر احکام الاهی) و نجات دهند‌ه‎ی وعده داده شده در باورهای دینی، در شعر او بازگشت انسان به طبیعت بکر است که با طبیعت انسان سازگاری دارد؛ به جایی که “آواز شبانان هنوز از فراسوی نیزارها به گوش می‌رسد”. چنان‌که دیدیم، هر سه ضلع اسطوره‌ی آخرالزمان در این شعر حضور دارد، بی آن‌که مستقیما به آن‌ها اشاره شده باشد، یا با همان نامگذاری (گناه، عقوبت، منجی) به کار رفته باشند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای نگرش آخرالزمانی در شعر معاصر ایرانی بسته هستند

شب از نیمه گذشته بود


مزدک پنجه‌ای                      ماهان-سیارمنش

نگاه ماهان سیارمنش به مجموعه شعر با من پرنده باش اثر مزدک پنجه‌ای

ماهنامه‌ی تجریه شماره شصت و سه، اردیبهشت نود و هشت: ما در شعر در جست‌وجوی چه هستیم؟ اندیشه‌ای که ما را به تفکر وادارد و یا تخیلی که ما را به تحرک؟ در این دو راهی کدام یک را برمی‌گزینیم؟ آیا می‌توان گفت شعر باید در حفظ تخیل بکوشد و اندیشه را از اطراف خود پس براند؟ قطعا نمی‌شود با اطمینان این سؤال را پاسخ گفت. چه بسا کسانی منکر تخیل شوند و اندیشه را پاس بدارند و یا بر عکس. بنابراین در حفظ یکی از این دو، دیگری باید فدا شود؟ یا می‌توانیم از هر دو برای پیشبرد شعر مدد بجوییم؟ شاعر می‌تواند با اندیشه، اصول و عقیده‌های خودش را به ما بشناساند و با تخیل، به ما کمک کند که تنها به عنوان یک تحلیلگر صرف عمل نکنیم و تا آنجا که می‌توانیم همپای او برای حفظ این تمامیت (که همپوشانی اندیشه و تخیل است) پیش رویم. چه بسا که گاه نتوانیم هر دو را به طور منفرد در شعر دریابیم، چون گاه می‌بینیم که این دو چنان به هم پیوسته‌اند که امکان گسستن آنها توسط تحلیل‌گر وجود ندارد و فقط آنگاه قادر به عمل کردن یکه می‌باشد که خود شاعر قائل به ایجاد آن فاصله بوده باشد. از همین رو است که فهم چنین اشعاری، با آن‌که حد و حدودش مشخص شده، سخت است. پُر بیراه نیست که می‌گویند شاعر (یا هر انسانی) در شرایط سخت و بحرانی زندگی خودش، انواع و اقسام تجارب، چه انسانی و چه اخلاقی، را در خود ذخیره می‌کند و از آنها برای خلق آثار بهره می‌جوید. ما انسان‌ها هم می‌توانیم از این تجارب برای درک جهان خودمان بهره ببریم. چه بسا این اندوخته‌ها برای شخص نویسنده‌ای، یاری‌رسان آفرینش‌هایش باشد و برای وکیلی، دست‌مایه‌ی خلق ایجاد موقعیت‌هایی بکر و کاراکترهایی گوناگون. از همین منبع است که ما با چنین شخصیت‌های مختلفی در ادبیات روبه‌رو هستیم. گاه که این‌ها ابزار کار وکیلی شاعر می‌شوند، او را وامی‌دارند که دست به تخیل جهانی نو بزند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌ها برای شب از نیمه گذشته بود بسته هستند

عکس روز

تصویر این شماره از: صورت‌کتاب عزیزم علی‌اکبر قلندری

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌ها برای عکس روز بسته هستند