می‌گویند ۸۱

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌ها برای می‌گویند ۸۱ بسته هستند

واژگان خانگی

​ 

 

واهه آرمن، سریا داوودی حموله, هوشنگ رئوف، مظاهر شهامت، ناهید کبیری و حافظ موسوی

 

 

یک شعر از: واهه آرمن

 

سرود نواخته می‌شود
همه می‌ایستیم
لبخند می‌زنیم
و اشک می‌ریزیم
سرود به پایان می‌رسد
ما هنوز ایستاده‌ایم
صندلی‌ها را دزدیده‌اند
زمین را هم فروخته‌اند

 

 


یک شعر از سریا داوودی حموله

 

آیینه من می‌شود

من،

زن زیبایی

که در هیچ آیینه‌ای دیده نمی‌شود!

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌ها برای واژگان خانگی بسته هستند

صورت‌نامه ۸۸

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌ها برای صورت‌نامه ۸۸ بسته هستند

ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص۶

بقیه از شماره‌ی قبل

کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدی‌پور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره می‌شد در فاصله کوتاه حیات‌اش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی  به انتها رسید کتاب‌ها و جنگ‌های متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند. یکی از کارهای بیژن اسدی‌پور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص بود به نام
  که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برای‌تان بیاورم


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ویژه‌نامه‌ | دیدگاه‌ها برای ویژه‌نامه‌ی اردشیر محصص۶ بسته هستند

۵۰ سال عشق و شیدایی (۱)

گفت و گویی با استاد جواد‌‌مجابی در زادروز او

۵۰ سال عشق و شیدایی به فرهنگ و هنر

وارد کوی نویسندگان که شدم نیاز چندانی به پرس و جو برای پیدا کردن خانه‌اش نبود؛ استاد جواد مجابی، مردی که سال هاست به این شهرک نقل مکان کرده و همراه با ناستین جوادی، همسر نویسنده و هنرمندش در این خانه زندگی می‌کنند.

مریم شهبازی

از همان بدو ورود به خانه بیش از هر چیز چیدمان و تزئینات خانه که با تابلوهایی کوچک و بزرگ همراه شده خودنمایی می‌کند. خبری از چشم و هم چشمی‌هایی که اغلب گرفتار آن شده‌ایم نیست و تصور اینکه زن و شوهری اهل فرهنگ و ادبیات در این خانه زندگی کنند چندان سخت نیست. بیش‌تر از ۳ ساعت میهمان استاد مجابی بودم و او در تمام این مدت از زندگی، علایق و سال‌هایی گفت که صرف فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم کرده. مجابی از آن دست افرادی است که نیاز چندانی به معرفی ندارد، طی نیم قرن فعالیت در عرصه‌های مختلف شعر، داستان نویسی، تحقیق ــ پژوهش فرهنگی، نقاشی و طنزپردازی آنقدر عاشقانه کار کرده که به یکی از چهره‌های شاخص در حوزه‌های یاد شده تبدیل شده است؛ البته او افزون بر مواردی که اشاره شد فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه نویس نیز هست، بیش از یک دهه هم سابقه فعالیت رسانه‌ای دارد که از آن جمله می‌توان به دبیری گروه فرهنگی روزنامه اطلاعات و سردبیری مجله‌هایی همچون «دنیای سخن» اشاره کرد. مجابی در عرصه‌های مختلفی صاحب‌نام است، البته او هیچگاه سطحی و گذرا به سراغ کاری نرفته است، آنچنان که حتی وقتی از رشته اقتصاد به دلایلی دلزده شد آن را میانه راه رها نکرد و تحصیلاتش را تا فارغ‌التحصیلی در دکترای همین رشته ادامه داد. با وجود تمام حوزه‌هایی که در آن‌ها فعالیت داشته و همچنان هم دارد اما بیش از هر چه خود را شاعر می‌داند، شاعری که جوشش احساسات وی گاه در شعر بوده و گاهی هم سر از نقاشی و نویسندگی درآورده است. تأکید دارد که شعرهایش آنچنان در اعماق روح و جان او نفوذ دارد که می‌توان آن‌ها را اعترافات ذهنی‌اش دانست.

از این استاد پیشکسوت حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات بیش از شصت اثر منتشر شده که از مشهورترین آن‌ها می‌توان به کتاب دو جلدی «تاریخ طنز ادبی ایران» اشاره کرد؛ کتابی که زمان چندان زیادی از انتشار آن نمی‌گذرد و حاصل حدود چهل سال تحقیق و پژوهش وی در طنز ادبی ایران به شمار می‌آید. افزون بر آن، مجابی در حوزه هنرهای تجسمی هم دست به تألیف آثار متعددی زده که «نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران» از مهم‌ترین آن‌هاست که حاصل سال‌ها مطالعه وی بشمار می‌آید و شاید بتوان گفت که در حوزه هنرهای تجسمی از جمله معدود آثار مرجعی است که در بازار نشر موجود است. این شاعر و نویسنده معاصر در حوزه‌های مختلف ادبیات داستانی، از داستان کوتاه گرفته تا رمان هم صاحب آثار شاخصی است که «من و ایوب و غروب»، «باغ گمشده» و« در این تیمارخانه دنیا» نام برخی از آن‌هاست. او را از جمله منتقدان پیشگام هنری و ادبی هم می‌دانند. بواسطه جایگاهی که طی این سال‌ها بی‌هیچ هیاهویی و تنها با تکیه بر کارنامه کاری خود به دست آورده از او چندین فیلم مستند از جمله «پسرک چشم آبی» هم ساخته شده که اتفاقاً یادداشت کارگردان این مستند را هم در این پرونده در اختیارتان گذاشته‌ایم. داستان‌های کودک متعددی هم نظیر «پنیر بالای درخت» و«سیبو و سار کوچولو» از وی در بازار کتاب موجود است، گرچه بیشترین تعداد آثار منتشر شده‌اش در حوزه‌های ادبیات داستانی، نقد و پژوهش و از همه مهم‌تر شعر است. با اینکه خودش را نقاش نمی‌داند اما بواسطه علاقه‌ای که از کودکی و بواسطه برادرش حسین به نقاشی پیدا کرده هنوز هم در خلوت نقاشی و طرح‌هایی می‌کشد، حتی چندی قبل تعدادی از طرح‌هایش را برای نخستین مرتبه در مجموعه‌ای شعری منتشر کرد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای ۵۰ سال عشق و شیدایی (۱) بسته هستند

شاملو، شاعری پیشانیمایی؟


علیرضا آبیز

  • علیرضا آبیز
    شاعر و پژوهشگر ادبی

توضیح تصویر،
شاملو شماری از اثرگذارترین و نیز معروف‌ترین شعرها را در میان شاعران هم‌دوران خود نوشته‌است. شعرهایی که تقریبا هر خواننده حرفه‌ای شعر در ذهن دارد. شعرهایی که در نجواها و نامه‌های عاشقانه بازنویسی شده و در گردهمایی‌های سیاسی به جار بلند خوانده ‌شده‌اند. شعرهایی که به دلیل محتوای سیاسی – اجتماعی و یا برجستگی یکی از عناصر شعر به حافظه جمعی راه یافته‌اند

منبع تصویر،IRNA

 

بمناسبت بیستمین سالمرگ احمدشاملو مجموعه مطالبی در سایت بی‌بی‌سی منتشر کرده است.

شاملو شماری از اثرگذارترین و نیز معروف‌ترین شعرها را در میان شاعران هم‌دوران خود نوشته‌است. شعرهایی که تقریبا هر خواننده حرفه‌ای شعر در ذهن دارد. شعرهایی که در نجواها و نامه‌های عاشقانه بازنویسی شده و در گردهمایی‌های سیاسی به جار بلند خوانده‌ شده‌اند. شعرهایی که به دلیل محتوای سیاسی – اجتماعی و یا برجستگی یکی از عناصر شعر به حافظه جمعی راه یافته‌اند. کمتر کسی است از موافقان و مخالفان شاملو که در اهمیت حضور و اثرگذاری شمایل این شاعر تردید کند. او برای مدتی طولانی در کانون رخدادهای ادبی و حتی سیاسی بوده و در هر عرصه که دست‌آزمایی کرده حاصل کارش پربار و مورد توجه بوده‌است. اما اگر چه قبول عام و اثرگذاری در فضای زندگی اجتماعی یکی از معیارهای مهم سنجش شعر است، اعتبار آن همیشگی و همگانی نیست. ای بسا شعرهای ضعیفی که حامل احساسات و عواطف جمعی هستند و قدرت نفوذ و رسوخ بالایی دارند اما شعرهای برجسته ای نیستند.

شعرهایی نظیر در آستانه، یک مایه در دو مقام، هنوز در فکر آن کلاغم، سرود ابراهیم در آتش، عقوبت، شبانه (شب نیست راه نیست)، شبانه ( اگر که بیهده زیباست شب)، از عموهایت، عشق عمومی و سرگذشت شماری از بهترین شعر‌های شاملو هستند. این شعرها علاوه بر حساسیت اجتماعی و یا محتوای عاشقانه ابدی، از ساخت و پرداخت برجسته‌ای بهره می‌برند و از هر نوع عیب و ایرادی بری هستند. این شعرها نمایندگان شایسته‌ای برای سبک شعری ویژه شاملو و معرفی جهان عینی و ذهنی اویند.

از این رو، بررسی این شعرها ابزار مناسبی‌ است برای دستیابی به بوطیقای شعر شاملو چرا که اوج هنر شاملو را نمایندگی می‌کنند. در بررسی محتوایی، دو درونمایه‌ به‌هم‌پیوسته در تمام دوران شاعری شاملو رخ می‌نمایند: عشق و مبارزه و در بسیاری شعرها ترکیبی از این دو. سرود ابراهیم در آتش یکی از تحسین‌شده‌ترین شعرهای شاملو است. کمتر شعرخوانی است که همه یا بخشی از این شعر را در حافظه نداشته باشد. سرود ابراهیم در آتش سرشار از غرور و زیبایی و دریغ است. نقطه‌ی اوج شعر سیاسی- اجتماعی شاملو است و نشان دوره‌ای ویژه از تاریخ معاصر ایران را بر خود دارد. ستایشی‌ست از مبارزه و از مبارزان و یادآور زمانه‌ای که سرکشی را ارج می‌نهاد نه خاکساری را. روزگاری که جان با باختن ارزش می‌یافت. امروزه کسانی ممکن است همه آن ارزش‌هایی که شاملو در این شعر می‌ستاید را ساده‌لوحانه و یا حتی زیان‌بخش بیانگارند ولی ارزش این شعر نمی‌کاهد.

ایران
توضیح تصویر،ابراهیم در آتش که به اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر اشاره دارد عشق را با مبارزه پیوند زده‌است و از دل این پیوند شخصیتی اسطوره‌ای آفریده‌است که به اسفندیار مغموم ماننده است. شیرآهن‌کوه‌مردی عاشق که او را خدایی دیگرگونه بایسته است و خدایی دیگرگونه می‌آفریند.
 

این شعر که به اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر اشاره دارد عشق را با مبارزه پیوند زده‌است و از دل این پیوند شخصیتی اسطوره‌ای آفریده‌است که به اسفندیار مغموم ماننده است. شیرآهن‌کوه‌مردی عاشق که او را خدایی دیگرگونه بایسته است و خدایی دیگرگونه می‌آفریند. این شعر ترکیبی از قصیده، سوگسرود و تغزل است . همچون قصیده بر مدار ادبیت می‌چرخد و همچون سوگسرود از عواطف شدید سرشار است. تغزل نیز در نظرگاه شخصی شاعر خود را عیان می‌کند:

چه مردی! چه‌مردی!

که می‌گفت

قلب را شایسته‌تر آن

که به هفت شمشیر عشثق

در خون نشیند

و گلو را بایسته‌تر آن

که زیباترین نام‌ها را

بگوید

و شیرآهن‌کوه مردی از این‌گونه عاشق

میدانِ خونین سرنوشت

به پاشنه‌ آشیل

در نوشت.

کلام شاعر سرشار از ستایش است. این ستایش اما نه از اعمال و کردار بلکه از صفات و ویژگی‌هاست. ویژگی‌هایی که با استعاره توصیف می‌شوند. استعاره، پرکاربردترین تمهید ادبی در شعر شاملو است و نیز در بیشینه‌ شعر کهن فارسی. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله, نقد شعر | دیدگاه‌ها برای شاملو، شاعری پیشانیمایی؟ بسته هستند

شاعران شعله‌ور در خیابان‌های خیس!


         علیشاه مولوی

………………گپ ………………..شعر
به یاددوستی که ۶ سال پیش دچار سکته شد
درآستانه سالگرد درگذشت علیشاه مولوی
.
………………………………….. شاعران شعله ور در خیابان های خیس !
.
من، تو و باران
دلخوشم می‌کنی که،
پائیز پارسال پیرتر بودم
که،
از خیابان‌های خیس پاییزی،
تنها،
شاعران شعله‌ور می‌گذرند
که،
پاییز پیمانه سرآمده تابستان است،
تو که از جنس بهار و بابونه بودی چرا؟
تاوان این همه جنون‌سالی،
کلنجار با واژه‌های کودنی ست
که
تا رهاشان می‌کنم
کلمات قصار می‌شوند
و بعد.
چند جمله خواب خاکستری کوتاه در بیداری،
مثل نوزاد ناقص پروانه
حالا دوست داری بدانی که چرا؟
آرزو می‌کنم ای کاش،
با هفتمین پائیز کودکی‌اَم رفته بودم؟
پس بیا،
تا انتهای برگ‌فرش این خیابان خیس با هم برویم .

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌ها برای شاعران شعله‌ور در خیابان‌های خیس! بسته هستند

تأثیرات جلال آل‌احمد بر فضای روشنفکری ایران

برگرفته از صورت‌کتاب بیژن اسدی‌پور

روزنامه سازندگی/ پنجشنبه ۲۰شهریور ۱۳۹۹/ صفحه ۱۰

[برادر بزرگ یا پدرخوانده؟]

فریدون مجلسی

ارزیابی انتقادی تأثیرات جلال آل احمد با معیارهای امروزی و پس از پشت سر گذاشتن نیم قرن تجربه پس از مرگ او، باید منصفانه باشد. می‌توان تخطئه کرد و می‌توان اسطوره سازی کرد. اما حقیقت این است که اگر انتقادی وارد است، ما جوانان آن روزگار، خودمان در آن شریک بودیم. البته او از ما بزرگتر بود و نویسنده و دارای سابقه پیوستن فعالانه به حزب توده بود که همراه بود با آموزش‌هایی که در دانشکده نیاموخته بود، و نیز مشارکت تا حدی خانوادگی در جریان ملی شدن نفت و پیروی از مصدق، و سرانجام نقش منتقد صاحب ادعا در جَو روشنفکری آزرده و چپ اندیش ایرانی پس از ۲۸ مرداد. جوی که بازندگان حزب توده به دلیل شعارهای غرب‌ستیزانه که شور ضد آمریکایی و بت‌های مد روز جوانان مانند فیدل کاسترو و چِه گِوارا بر آن دامن می‌زد، از این رو توقعات از او بیش‌تر است. جالب این‌که حزب توده منتقد و دشنام‌دهنده جلال هم بود، زیرا او در شمار کسانی بود که وابستگی حزب به دولت شوروی و نقش آن در ماجرای فرقه دموکرات را تاب نیاورد و حسابش را جدا کرده و به صف ناسیونالیسم جریان نهضت ملی‌کردن نفت پیوسته بود. با وجود این تأثیرات، پرورش ضد‌غربی آل‌احمد در حزب توده، با توجه به پیشینه خانوادگی و تعارض با ظواهر مدرنیسم حاکم بر جامعه، در بینش ضد غربی او مؤثر بود.

افسردگی، ویژگی مشترک روشنفکران دهه ۴۰

آل احمد نیز برای نهضت ملی ایران اصالتی احیا کننده قائل بود، و پس از شکست آن نهضت، که آن را باورنکردنی می‌انگاشت، بدون توجه به هرگونه تحلیل و آسیب‌شناسی منجر به آن شکست، که شناختی علمی و تجربی در باره آن نیز نداشت، نوعی افسردگی و آشفتگی در او پدید آورد که در بسیاری از روشنفکران آن روزگار مشترک بود. حتی آن‌هایی که با نظام حاکم کنار آمده بودند طوری رفتار می‌کردند که گویی دل نمی‌دادند و از کار خود اکراه داشتند. برخورد انتقادی جلال آل احمد با نظام موجب شده بود حزب توده از دشنام به آل‌احمد بکاهد زیرا حزب توده در اواخر به دلیل ارزیابی ضد غربی مواضع مصدق از او حمایت می‌کرد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای تأثیرات جلال آل‌احمد بر فضای روشنفکری ایران بسته هستند

حسین آتش‌پرور در گفت‌وگو با ایبنا


                            حسین آتش‌پرور 

نسل سوم داستان‌نویسان ایرانی از شعارنویسی و تعهدهای سیاسی فاصله گرفته است

حسین آتش‌پرور گفت: در داستان‌های نسل سوم از شعارنویسی و تعهدهای سیاسی و آرمانی فاصله گرفته می‌شود و تعهد آن‌ها انسانی است. بیشتر به سمت تجربه‌های فرمی- زبانی و ادبیت داستان می‌روند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) حسین آتش‌پرور به تازگی کتابی به نام «خانه‌ی سوم داستان» و با عنوان فرعی «داستان‌های برگزیده نسل سوم داستان‌نویسان ایران» نوشته که نشر جغد آن را منتشر کرده است. آتش‌پرور در این کتاب همان‌طور که از نامش پیداست داستان‌های برگزیده نسل سوم داستان‌نویسان ایرانی را به انتخاب خود نویسندگان‌، گردآوری کرده و به بررسی و تحلیل آن‌ها پرداخته است. این کتاب در ادامه کتاب قبلی او «داستان‌های برگزیده خانه‌ی سوم داستان» است با این تفاوت که در این کتاب گزینش داستان‌ها از سمت نویسنده نبوده و همچنین در شیوه‌های بررسی تغییراتی اساسی ایجاد شده است و می‌توان آن را کتابی مستقل نامید. آتش‌پرور که خود از نویسندگان این نسل محسوب می‌شود سعی کرده تا در این کتاب شمایلی کلی از نویسندگان نسل سوم نشان دهد که این شمایل بیش‌ترین نزدیکی را با جهان داستان این نویسندگان دارد. او معتقد است که نویسندگان این نسل به دلایل مختلفی نتوانستند آن‌گونه که باید جریان‌ شاخصی در ادبیات داستانی ایجاد کنند. در ادامه گفت‌وگوی ایبنا را با حسین آتش‌پرور می‌خوانید.

در ابتدا می‌خواهم بدانم منظورتان از نویسندگان نسل سوم چیست و این نسل از نظر زمانی در چه دهه‌هایی قرار می‌گیرند و همچنین به نظر شما -که خود عضو اصلی این هستید- این نسل توانسته‌اند جریانی در ادبیات داستانی شکل دهند.
نویسندگان نسل سوم داستان‌نویسانی هستند که از اواخر دهه‌۵۰(۱۳۵۷) به مرور آثارشان در فضای ادبی ایران منتشر شد. به‌گونه‌ای می‌توان گفت بازه‌ زمانی آن‌ها از دهه‌ ۶۰ تا آخر دهه‌ ۸۰ است. اما این نسل به دلایل گوناگون از جمله بی‌ثباتی و همچنین تحولات اجتماعی و سیاسی نتوانستند جریان شاخصی در ادبیات ایجاد کنند.

برای روشن شدن موقعیت این نسل، ناگزیر به توضیح بیشتری هستم: داستان‌نویسی معاصر ما، گونه‌ای ادبی است که از اروپا و غرب صنعتی توسط ایرانی‌هایی که بعد از مشروطه به اروپا رفتند، به ایران آمده است. یکی از ویژگی‌های مهم آن محور زمان و تکنیک است. آن‌ها نسل اول داستان‌نویسان ما را شکل می‌دهند؛ جمال‌زاده، هدایت، بزرگ علوی و چوبک نمایندگان این گروه هستند. در اصل این‌ها تکنیک داستان را از اروپا و غرب گرفتند و با درون‌مایه‌ای از سنت‌ها، آداب و رسوم، آیین‌ها و باورهای ایرانی درآمیختند. محدوده‌ی تاریخی این نسل از هزاروسیصد تا هزاروسیصدوسی می‌رسد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای حسین آتش‌پرور در گفت‌وگو با ایبنا بسته هستند

نامه‌ی احمد شاملو به عسکری پاشایی

به مناسبت بیستمین سالمرگ احمد شـــــاملو
شاملو و هایکوهای ژاپنی (1)
———–
سیاوش بسیارعزیزم (سیاوش ، نام خانگی آقای عسکری پاشایی است)… چنان که ملاحظه می فرمایی من هایکوهای تو را با دست و دلبازی تمام قصابی کرده ام و بسیاری از آن ها را کنار گذاشته ام …برادر، هایکو ِ ژاپنی به جای خود ، ولی خواننده، ایرانی است که با خواندن ترجمه های آن باید آن را از کاغذ به ذهن خود منتقل کند و با فرهنگ خودش از آن ها استنباطی حاصل آورد.ما که نمی خواهیم دعاهای زاد المعاد ، دست آن ها بدهیم که فقط نوشته ی آخرت شان باشد و چیزی باشد فراسوی ذوق و دریافت آن‌ها…بسیاری از این هایکوها حال و هوای خاصی دارند که تنها در برخورد با فرهنگ و عرفان ما می تواند شکوفا بشود.در واقع، ذهن آقای مترجم انگلیسی می چاید که حتی حرفش را بزند یا ادعایش را بکند. به عنوان نمونه هایکو شماره ی ۱۶۸۶:

گشودن ِ در
برای دور افکندن تفاله های چای:
یک هجوم ناگهانی و کوتاه ِ برف!

به عقیده ی من این هایکو محشر است.حرکت سمبولیک ِ گشودنِ در را در نظر بگیر که چه مفاهیم عجیبی را القاء می کند ، وقتی بوران ِمهاجم، پُشتِ آن کمین کرده است.
وقتی که دنیای خارج با دندان های تیزکرده اش ، آن پُشتْ منتظر تو است.
خود ِ در ، در این هایکو چه می گوید؟
مرز مشخص امنیت توست با دنیای فاقد امنیت و سرشار از عداوت؟
پس حرکت تو برای گشودن آن، مفهومش چیست: یک عمل قهرمانی؟ دل به دریا زدن؟
درست است که تضاد میان دنیاهای دوگانه ی میان این سو و آن سو ، در تضاد میان گرما و سرما و خطر است، اما یک طَرَفه قضاوت نکنیم : این تضاد را، با احساس اندکی عادلانه یا بی طرفانه تر می توانیم به پاکی و سیاه و سفید نیز تعمیم بدهیم :

در را باز می کنیم تا با تفاله ی چای ، سفیدی برف را آلوده کنیم.با دنیای خارج ربط بر قرار کنیم ، فقط برای آنکه کثافت و آشغال را به صورتش پرتاب کنیم.

نمی دانم این برداشت ها درست است یا نه. اما به هر حال باید قبول کنی که من ِخواننده را، تو با ترجمه های هایکو وادار می کنی که ذهن و فرهنگ خودم را در برخورد با آن تحریف کنم. طبلی است که به من می دهی و من ناگزیرْ آهنگ خودم را با آن خواهم نواخت نه آهنگ ژاپنی را، حتی اگر این طبل را ژاپنی ساخته باشد.به این دلیل است که فکر می کنم، باید در شرح و تحلیلِ هایکوها مستقلاً عمل کنی و نظری به آن چه مترجم انگلیسی هایکو ها داده نکنی، از طرفی ، مطلق ِ چاپ کردن هایکو هم راه به جایی نمی‌برد. مگر اینکه خواننده را به درون هر هایکو هدایت کنی. موضوع ذِن به جای خود، من با عرفان خودم که مثل اقیانوس بی انتهایی پشت اندیشه ام خوابیده، با هایکو و حتا با شعر آراگون و ازراپاند تماس می گیرم و تقصیری هم ندارم.تو باید این را در نظر داشته باشی».

——–

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=36039

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌ها برای نامه‌ی احمد شاملو به عسکری پاشایی بسته هستند

شعر خوانی ناهید عرجونی

من ریشه‌هایم جایی پیش تو بود
Butterfly-Mix
Fariba Gi

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌ها برای شعر خوانی ناهید عرجونی بسته هستند

از آینه‌ی الاهی

از آینه‌ی الاهی
#شاپورجورکش
در ادامه‌ی سه مقاله‌ی دیگر راجع به شعر حسن عالیزاده، جا دارد که آثار کمتر شناخته شده‌ی این شاعر *، به پاس اندیشه‌گری، از منظرِ سنت ادبیات رازورانه دیده‌وری شود.
هدف آن مقاله‌ها این بود که در زمینه‌ی شعر دراماتیک، شعرهایی از آقای عالیزاده را شاهد بیاورم برای بازنماییِ «راوی اعتمادناپذیر» که در شعر کمیاب است. این بار- به خواست دو هزار واژه‌ای سردبیر محترم- ناچار، مجازم مخاطبان عزیز را به آن مقاله‌ها ارجاع دهم و به کوتاهی مقایسه‌ای کنم در کم و کیف شعرهای عالیزاده و دوست دیرین‌اش، زنده یاد بیژن الاهی که در حلقه‌های شعر رازوارانه‌ی امروز، نمودی زنده و پویا دارد:
در باره‌ی رویکرد به ابژه از دید شاعران متافیزیکی،نگاهی کنیم به چند بند از شعر«ببر» از ویلیام بلیک.اصل شعر با چند ترجمه‌ی خوب در گوگل دسترس پذیر است:
ببر!، ای ببر! که درخشان می‌درخشی
در جنگل‌های شب.
کدامین دست و دیده‌ی جاودان
توانست بدن خوش‌اندام و ترسناک تو را شکل دهد؟
در ژرفای کدامین دریا و یا اوج آسمان‌های دور
آتش دیدگانت شعله‌ور است؟
و بر کدام بال‌ها، دلیرانه پرواز می‌کنی؟
کدامین دست بی‌باک می‌تواند آن آتش را در چنگ گیرد؟
…آنگاه که اختران آسمان، پرتو خود را همانند نیزه به زمین فرو افکندند،

*- آشنایی بیش‌تر با شعر و شخص عالیزاده را وامدار حافظ موسوی‌ام که شبی در دفتر کار عالیزاده، شعر “دوچرخه‌ی آبی” را خواند و با تفسیر آن، ساعت خوشی آفرید برای بهمن بازرگان، عباس مخبر،حسن عالیزاده و من.

و آسمان را با اشکهای‌شان آب پاشی کردند،

آیا او با دیدن آفریده‌ی خود لبخند زد؟

آیا همان کس که بره را آفرید، تو را آفرید؟…

( تاریخ ادبیات انگلیس، جلد هفتم، دکتر امراله ابجدیان،ص.۱۳۶)

در توصیف این شاعر عارفِ سده ی هجدهم، همه اندام های ببر، منطبق بر واقعیت بیرونی، و بسامان است؛ پیش از آن که شعر به جنبه ی نمادین برسد، همه اجزای ببر به شکل عینی ساخته شده و پرورده ی واقعیت اند؛ «آتش دیدگان شعله ور» ببر، پیش از آن که آتش باشد، چشمی است که شاعر در وصف اش فقط از یک استعاره کمک می گیرد. جنگل های شب، پیش از آن که نماد جهل و ظلم بشود،به عنوان یک ابژه ی مستقل از ذهن، از سایه روشنای همین درخت های معمول، و از پوست راه راه و سیاه ببر ریشه می گیرد.******

بدون شطح‌پردازی، با ساختن یک ببرمعمول است که شاعر، در بندهای بعد، جنبه‌ی نمادین شعر را بنا می‌نهد تا مفسران بلیک، بتوانند پرتو اختران آسمان را « نیزه»هایی ببینند که ظلم‌آبادِ زمین را آماج می‌کند؛ و از ببر، نماد قدرتی ویرانگر و مسیحایی می‌سازد که از درون بره، با همه معصومیت‌اش سر بر می‌کند و رخشه‌های نگاه ببر با همه هراس‌باری و اشک و آهی که در شعر راه می‌افتد، رستگاری بره را در پی دارد. این ویران‌گری سپری است برای معصومیت بره، پادزهری برای بازپروری گل سرخ وقتی کرم بسترش را آلوده.

با این‌همه، همین آتش نمادین در شعر هم چندان وامدار «خودارجاعی متن » نیست که از واقعیت بیرونی مستقل باشد؛ هیچ یک از این نوع برداشت‌ها و تعبیرهای منتقدان نیست که صرفأ ذهنی باشند و همه، نیت اصلی مؤلف، ویلیام بلیک، را بازتاب داده‌اند: آن شعله و شرار، از آسمان نازل نشده: رنگ پوست ببر گنجایی آتش را دارد. درست است که شاعر در توصیف ببر از استعاره‌ی هراس جنگل تاریک سود می‌برد ، اما رشته‌های سیاه و روشن پوست ببر، آتش و جنگل را هم تداعی می‌کند. و لابد باید شبی تار و توفانی رودر روی ببر، مسحور و مقهور تابانی نوری مرموز شده باشیم تا تمثیل آتش در جنگل را دریابیم. اشاره به خداوند در عبارت‌هایی تکرارشونده ــ مثل: کدامین دست/ کوره ــ لزوم دوگانه‌ی خیر و شر را ، و معصومیت و تجربه را موجّه می‌کنند که باز، مثل زیبایی توام با هراس ببر، از خود ببر زاده شده‌اند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای از آینه‌ی الاهی بسته هستند

جمعه روز بدی بود!!!!*۱

  •  

  • نهم شهریور ماه:سالروز در گذشت فر هاد بهراد در سن۵۹ سالگی بعلت بیماری کبد

  • نوشته:فریده میرمنتظری
    •  

      امروز ۹ شهریورماه‌ سالروز درگذشت مردی است که «گنجشکک اشی‌مشی» را خوب می‌شناخت و «جمعه»‌های «کودکانه» هنوز او را به یاد دارند، اما ۱۱ سال است که از «بوی عیدی‌اش» خبری نیست.

      فرهاد ۲۹ دی ماه ۱۳۲۲ درتهران متولد شد

      پدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی در عراق زندگی می‌کرد و برادر بزرگش ویلن می‌نواخت.

      سرانجام یکی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده فرهاد می‌خواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادرش یک ویلن‌سل برای او تهیه می‌کنند و تمرینات فرهاد آغاز می‌شود. ولی عمر تمرینات ویلن‌سل از سه جلسه فراتر نرفت.

      او بعد از ترک تحصیل در کلاس یازدهم با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا می‌شود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می‌آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده‌ی گیتار در همان گروه شروع به فعالیت می‌کند.

      فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سال‌های انگلستان آشنا شد.

      پس از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل «ریمبو» در خیابان ایرانشهر تهران اجرا کرد. سپس به اجرای برنامه در رستوران «کوچینی» ادامه داد و در آنجا به «فرهاد بلک‌کَتس» مشهور شد.

      در این دوران در کافه‌های مختلف تهران به خواندن آوازهایی از گروه‌های معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتل‌ها، الویس پریسلی، و ری چارلز می‌پرداخت. در همین دوره ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» را برای دوبله‌ی فیلم «بانوی زیبای من» خواند که در فیلم استفاده شد.

      این هنرمند تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی ایران کنسرت‌های فراوانی داد. در بهمن ۱۳۵۷ و هم زمان با انقلاب ترانه‌ی معروف «وحدت» را با آهنگی از منفردزاده و شعر سیاوش کسرایی ضبط کرد.

      فرهاد در سال ۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در «کلن» اجرا کرد و در سال ۷۶ آلبوم «وحدت» از سوی این هنرمند منتشر شد.

      پس از انتشار آلبوم «برف» فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود که ترانه‌هایی از کشورها و زبان‌های مختلف را در بر می‌گرفت. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد.

      فرهاد به بیماری «هپاتیت c » مبتلا شده بود و در نتیجه‌ی عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغماء در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان «تیه» پاریس دفن شد.

      *۱عنوان مطلب از رسانه
منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای جمعه روز بدی بود!!!!*۱ بسته هستند

خوانش شعری از حبیب شوکتی توسط فریدون فرح‌اندوز

منتشرشده در صدای شعر دیگران | دیدگاه‌ها برای خوانش شعری از حبیب شوکتی توسط فریدون فرح‌اندوز بسته هستند

عکس روز

.
.

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌ها برای عکس روز بسته هستند

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌ها برای بسته هستند