- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18926
-
میگویند ۸۲
منتشرشده در میگویند
دیدگاهتان را بنویسید:
واژگان خانگی
سریا داوودی حموله، منصور خورشیدی، قباد حیدر، حبیب شوکتی و افشین کورد
سریا-داودی-حموله
وقتی باد
به پرچم سرزمینی حمله می کند
کلمات
جز نشنیدن
به درد هیچ گوشی نمی خورند!
فرزندان ما سیلی خوردهاند
مشت، دشنام، تازیانه
اما گلوله چیز دیگریست
یادش
در مغز استخوان میماند
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
پنجاه سال و بیشتر با شعر احمدرضا احمدی
حمید فرازنده
شعرِ سخت گاهی هم به این معناست که: شعر، سخت است. شعرهای سخت گواه آناند که شعر نوشتن و شعر بودن، پذیرا شدنِ سختیِ گشودنِ راههای تازه در برهوت سنگلاخ است. تی اس الیوت در مقدمهی موجزی که بر ترجمهی مهم خود از شعر «آناباز» اثر سن ژان پرس نوشته است، تنها راه ورود به این شعر را در این میداند که خواننده، همچنانکه خودش، آن را پنج شش بار بخواند تا ذهنش کم کم با زبان و تکنیک شاعر آشنا شود.
فهمیدن یک شعر شبیه فهمیدن یک متن دشوار فلسفی نیست؛ فهمیدن یک شعر به معنای حضور به هم رساندن در اقلیم آن شعر؛ به معنای نفس کشیدن در میان صداهای آن، و قدمزدن در سایهسارانش است:
«مرا نکاوید
مرا بکارید
اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
…
مرا نکاوید
واژه بودم زنحیر کلمات گشتهام
سخنی نوشتم که دیگران با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که در زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من درکنار پنجرههاست.»
منتشرشده در معرفیی یک هنرمند, مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
یاد کامیار (فروغ و) شاپور
به بهانهی انتشار کتاب «کامیار شاپور» بههمت فرناز تبریزی و کامیار عابدی متن زیر نوشتهی شاعر گرامی علیرضا زرین بههمراه چند طرح از کامیار را در اینجا نقل میکنیم
از راست پرویز شاپور و کامیار شاپور
ادامهی خواندن
منتشرشده در معرفی یک کتاب, معرفیی یک هنرمند
دیدگاهتان را بنویسید:
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت
مهرداد شمشیربندی
وبلاگ مهرداد شمشیربندی
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت
مهرداد شمشیربندی | چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت!
پژوهشنده: مهرداد شمشیربندی
«آیینهی تمام نمای جهان ماست
این عکس های کوژ و کژ، این بیقوارهها» (محمد ذکایی، کتاب بیژن، ص ۲۵۳)
این نوشتار، کوششی است برای آشنایی با بیژن اسدی پور که از طراحان پیشرو و برجستهی ایرانی است. اسدی پور کار هنری را در دههی چهل خورشیدی، با هفته نامهی توفیق آغاز کرد. به زودی به جرگهی نامهای آشنا پیوست و چند کتاب طراحی به چاپ رساند. محمد ابراهیمیان که پیش از انقلاب یکی از نخستین شناختگران هنر اسدی پور در روزنامههای پرشمارگان ایران بوده است، پس از سالها در بارهی او چنین مینویسد:
«همیشه محجوب، متین و موقر بود. کمگو و گزیدهگو. تا نمیپرسیدی، سخن نمیگفت و اگر میگفت چنان شمرده و آرام میگفت که کسی غیر از شما نمیشنید. طنزپردازان عموماً پرگو، بلندگو و متکلم وحدهاند. میگویند که دیگران را به وجد آرند و بخندانند و خود بیش از همه بخندند. اینان سرشار از کلمات و ترکیبات پنهاناند. ناگهان از زرادخانهی ذهن خویش کلماتی بیرون میکشند و جاهایی به کار میبرند که شما را غافلگیر میکند. گویی پیوسته در حال جست و جوی موقعیتهای طنازانهی تازهاند تا مجلس گفت و گو را به آتش بکشند و هر کس ریسهکنان به گوشهای در غلتد. بسیاری از دوستان طنزپرداز من، در سالهای دور، هم شفاهی و هم مکتوب، این چنین بودند؛ اما بسیاری از ایشان درونگرا، کمگو، خجالتی، آرام، فکور و بیشتر شنوندهاند و پشت نگاهشان و زیر پوست گل انداختهشان بس هیاهو دارند که به زبان نمیآرند. خجالتی یا فروتن؟ کدام صفت شایستهی ایشان است؟
بیژن اسدیپور از همان ابتدای نوجوانی اینگونه بود، با همان صفاتی که برشمردم. همیشه تبسم نجیبانهای همهی اعضای صورت دوست داشتنی و گرمش را سرشار میکرد. بعدها (حوالی سالهای۴۵) وقتی کتاب تصویری «ملانصرالدین»اش چاپ شد و به دست ما رسید، دریافتم که بیژن نه با کلمات بلکه با خطوط و تفکری که پشت تصاویرش نهفته است، آدمی را نخست از خنده سرشار میکند و سپس به تفکری عمیق و جانانه میکشد. قصههای ملانصرالدین ساده بود، بیژن، اما به آنها عمق بخشید. فکاهی بودند، طنزشان کرد. گاه گزنده و زهرآگین. روزی که کتاب، چاپ و منتشر شد، در شهر ولولهای افتاد. بیژن اسدیپور و آن همه سکوت؟! بیژن اسدیپور و این همه فریاد؟! (به یاد بیژن اسدی پور، ماهنامهی اینترنتی ایران دیدار، شماره ۲۸)
اسدی پور در سال ۱۹۷۸ به آمریکا رفت و دانشجوی مهندسی راه و ساختمان شد. او تا امروز در آن کشور زندگی میکند. بیژن اسدی پور در آمریکا هنر خویش را پروراند و دنبال کرد. سیلیا کاپوله باورمند است:
«کم پیش میآید ملاقات هنرمندی که آموزش اولیهاش در رشتههایی جز علوم انسانی همچون اقتصاد و راه و ساختمان باشد. بیژن اسدی پور آن هنرمند نادر است که کارهایش آمیزهای است از دقت علم و حالات ذهنی هنر.» (کتاب بیژن، ص ۲۰۳)
دربارهی هنر اسدی پور تا کنون نقدهای بسیار در رسانههای نوشتاری باختر زمین به چاپ رسیده است. فضلالله روحانی گزیدهی این جستارها را در «کتاب بیژن» گردآوری کرده و به چاپ رسانده. «کتاب بیژن» را بنیاد زیبا و نشر هنر در سال ۱۳۸۳ به بازار آمریکا داده و نگارنده آن کتاب را یکی از پایههای این نوشتار گذارده است.
گفتیم که بیژن اسدی پور خود را «طراح» مینامد، نه کاریکاتوریست یا نقاش. او که یکی از آغازگران هنر طراحی در ایران است، در باره ی ویژگیهای این هنر میگوید: «طراحی هنری است که از نقاط اوج میگذرد و میخواهد به صورت مختصر و مفید به مسایل پایهای زندگی آدمها بپردازد. این هنر در زندگی پر شتاب اکنون ما نقش دارد و در زندگی پرشتابتر ما در آینده نیز نقش مهمتری را ایفا خواهد کرد و در سطح جهانی مطرح خواهد بود.» (کتاب بیژن، ص ۲۳۴)
کورش همایونپور برای بازنمایی ِ بیشتر مینویسد: « . . . تفاوت طنز با شوخی، هزل، مسخره [مسخرگی] و مطایبه به درستی همانند جدایی میان طرح و کاریکاتور است. در کاریکاتور بخش «بیرونی» از چهره یا پیکر یک شخصیت به طور نمادی از آن شخصیت به گونهای غلو آمیز بازتاب خود را در تصویری از او مییابد، مانند کاکل آقای ریگان و دندانهای آقای کارتر. در حالی که در طرح، بخش «بیرونی» شخصیت مطرح نیست بلکه منش یا خصلت «درونی» است که در تصویر، بازتابانیده میشود. این منش یا خصلت، بیانگر یک «تیپ» اجتماعی است و بیننده در برخورد با طرح، نه یک شخصیت ویژه که نوعی از انسانها را با آن خصلت یا منش ویژه به یاد میآورد. ادامهی خواندن
منتشرشده در معرفیی یک هنرمند, مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
ویژهنامهی اردشیر محصص۸
بقیه از شمارهی قبل
کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدیپور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره میشد در فاصله کوتاه حیاتاش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی به انتها رسید کتابها و جنگهای متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند. یکی از کارهای بیژن اسدیپور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژهنامهی اردشیر محصص بود به نام
که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برایتان بیاورم
منتشرشده در ویژهنامه
دیدگاهتان را بنویسید:
هزار و یک شب
علیرضا نوری
گفتگوی امروزین ما با کتابی است که خواستگاه زمانیاش به هزارهی قبل میرسد، کتابی که همراه خود رُخی از روزگار خویش را حمل کرده و با جهان امروز در میان میگذارد. مواجهه با چنین متونی اگر واجد قرائتی دهنکَجانه به شکل و شیوههای تک بعدیِ مرسوم نباشد. قمار بر سر هیچ است. کلنجار رفتن با رخی که متن از گذشته میآورد یکی از اصلیترین سویههای واکاوی است که در مقابل قرائت رسمی میایستد. چنین قرائتی هویت یک متن را فارغ از هر آمیختگی، یک دست و سر راست به سود فرهنگی که خود بدان تعلق دارد مصادره میکند و صداهای نهفته در متن را از ریخت میاندازد. متونی که از دل تاریخ میآیند تلفیق و ترکیبی از عناصر و خصلتهای مختلف و گاه متضاد هستند که حافظهی تاریخی یک یا چند قوم، آنها را در یک بستر نشانده و زنده نگه داشته است. برای یافتن هویت واقعی هزارویک شب لااقل در این برهه از زمان نمیتوان با قاطعیت اظهار نظر کرد. امتزاج فرمهای مختلف که از دل فرهنگهای متفاوت بیرون آمده است، ریشهیابیِ مکانی را تا حد زیادی از درجهی اعتبار ساقط میکند. آنچه در مواجهه با این متون خود را از نظر دور نگه میدارد؛ بُعدِ آنتاگونیسمی آنها است. در هر دورهای نگرشهای مسلط تلاش کردهاند گفتگوی پنهان در متنهای چند وجهی را به نفع صدایی مسلط و یکه مصادره کنند و هر آنچه را که خلاف عرف و مصلحت خویش دیدهاند از دایرهی خوانش و تفسیر دور کردهاند. نمونهی چنین نگاهی، قرائت اخلاقی و اندرزگویانه از کلیلهودمنه است که با حذفِ خوانشهای سیاسی، متن را به موجودی اخته بدل کرده است. کلیله گزارشی از وضعیتِ دورانی از زیست انسان است که دارای چشم سیاسی شده و میخواهد در جدل با هژمونیها، هویت رخِ خود را تعریف کند. یا حافظ که قرائت عارفانه و صوفیانه از شعرش، او را تا شکل و شمایل عارفی دلسوخته عقب رانده و آن خصماگینی پنهان در شعرش را پس زده است. رخی که حافظ از لابلای قرون بیرون میکشد؛ رخی تا خرخره آلوده به فقاهت است. حافظ این رخ را با شراب میشوید و نمایی دیگر از آن رخ را به دوران بعد میفرستد. شباهت حافظ با مولانای بعد از شمس و شباهت شمس با حافظ هم در این شستشوی فقاهت با شراب است.
هزارویک شب چه ریشه ایرانی داشته باشد؛ آن گونه که بیضایی در هزار افسان بر آن تاکید میکند و چه ریشهی هندی همانطور که حکمت و جلال ستاری بر آن اصرار دارند، چیزی بر ارزش و اعتبار آن افزوده نمیشود. در نهایت آن چه اهمیت دارد فرم آن است که تلفیقی است از فضاسازی و قصه و روایت و داستانهای تودرتو. که همین تودرتو بودن باعث شده خیلیها ریشهی این داستانها را به هند نسبت دهند چرا که معتقدند داستانهای تودرتو از مشخصات داستانههای هندی است. تاکید بر وجه جغرافیایی و حتا فرهنگی هزارویک شب اگر کاری عبث نباشد لاقل چیزی به داشتههای ما اضافه نمیکند. چرا که اساسا تعریفی که ما الان از این دو منطقهی جغرافیایی داریم بسیار متفاوتتر از آن چیزی است که مثلا هزار سال پیش، از این دو ناحیه برداشت میشد. هر چقدر بخواهیم این ریشهیابی را ادامه دهیم دچار ناسیونالیسم مضحکی میشویم که در نهایت میخواهد هر امر بیرونی را ببلعد. متنهایی مانند هزارویک شب قبل از آنکه محصول جغرافیایی خاص باشند. زاییدهی زمانهای متفاوت و متناوب هستند. گاه یک داستان در جایی متولد میشود اما در فرهنگهای متفاوت صیقل میخورد و حتا بنمایهی آن شاید تغییر کند. هزارویک شب را افراد بسیاری در طول زمان نوشته اند. ( اگر محکوم به خبط و ارتداد ادبی نشوم همین حس را به دیوان حافظ دارم که دیوان حافظ در طول زمان نوشته شده است و شاعران بسیاری در آن دست دارند. هر دورهای نیازهای روانی خود را در آن گنجانده است. بگذریم) ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
دفِ روح ( نگاهی به شعر براهنی)
نوشتهی: علیرضا نوری
این مطلب در شمارهی اول مجلهی الکترونیکی خورتاب سال ۱۳۹۳ چاپ شده است
شاعران بزرگ محصول نظم تاریخیاند. نظمی که در زوال خیلی از پدیدههای نصفونیمه رخ داده است. نظمی که در شعر معاصر شاید فقط در دههی چهل نقش خود را بازی کرد که البته برایند بسیاری از عوامل از جمله مسایل سیاسی، اقتصادی و شکل و شمایل اندیشه در آن روزگار بود. اما داستان امروزِ زندگی من هیچ سنخیتی با آن نظم ندارد. شاعران بعد از نیما تا همین بیست سال پیش در یک وضعیت دوگانه قرار داشتند وضعیتی که شاید بشود آن را دوگانهی نظم / آشوب نامید.
نیما و شاعران بعد از او همگی به جانب آبی نظم رفتهاند و تلاش کردهاند صدای آبی این نظم باشند. در شعر فارسی از کلاسیکترین وضعیتاش تا همین بیست سال پیش شاعران در هر شکل و شمایل در جستجوی این نظم بودند و هرکس که چنگال محکمی داشت سهم بیشتری از این نظم برده است. نظمِ ساختاری، نظمِ نحوی، نظم واژگانی، نظمِ فکری، نظم اجتماعی، نظم سیاسی و نظامهای دیگری که هرکس برای خود تراشید تا سری میان سرها باشد. چرا که سر بالاترین جای آدم بود و با ارتفاعش سنجیده میشد. اما زمانهای که من در آن نفس میکشم اولین مولفهاش این است که من نفس نمیکشم و اکسیژن تنفس نمیکنم بلکه دقیقا دیاکسیدکربن به درون میدهم یعنی نوعی وارونگی که از ابتداییترین نیاز انسان شروع میشود. امروز جهان وارونگیها و بازنماییهاست. دیگر سر بالاترین جای آدم نیست و بزرگیاش را ارتفاعش تعیین نمیکند . امروز بزرگی آدمها را مازادهایشان تعیین میکند. حسابهای بانکی و مبانی غیراقتصادیِ اقتصادشان معیار چگونگی آنها است. ما در زمانهای این چنین نشستهایم و دنبال قله در شعر فارسی هستیم و این چیزی جز بلاهت ما را نمیرساند. شاعر امروز فارسی از دوگانه نظم/ آشوب به اضمحلال این دوگانه فکر میکند به استحالهای در زندگی روانی و فردی خود رسیده که او را تاب هیچ دوگانهای نیست. آن نظم تاریخی که شاعران حجیم پرورش میداد حتا در دستشویی رفتن شاعران امروز هم رعایت نمیشود. باید کمی روی دستهایمان راه برویم تا شکل واقعی جهان امروز را ببینیم. وشعر؛ امروز را فقط با چشم نمیبینید. هر سوراخی اول برای دیدن است. اینجاست که دیگر هیچ شاعری بلند نمیشود. اینجا است که تعریف بزرگ بودن و بزرگ شدن محلی از اعراب ندارد. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر, پروندهی ویژهی شاعران مهاجر
دیدگاهها برای دفِ روح ( نگاهی به شعر براهنی) بسته هستند
روایت یک مصاحبه با احمد شاملو
نقل از صورکتاب خانم سوسن آزادی
يكى دو ماه پيش از مرگ شاملو، برادرم كاوه به من خبر داد كه قرار است براى تلويزيون سوئد با شاملو مصاحبه كند. سو’الات را به شاملو داده بود و حالا ميرفت براى مصاحبه. من هم اظهار علاقه كردم و با او رفتم. رفتيم به خانه اش در فرديس كرج. يك پايش را بريده بودند و روى صندلى چرخدار نشسته بود و پتويى روى پايش انداخته بودند زار و نزار. شاملو باچشمان بسته و حال نزار به ما خوشامد گفت. كاوه برادرم جا خورد. نمى دانست حالا چگونه شاملو مى خواهد به سو’الات جواب دهد . گيج شده بود. با دستيارش دوربين را گذاشتند و نورها را تنظيم كردند و به آيدا گفتند كه حاضرند. به يكباره شاملو بيدار شد موهايش را مرتب كرد و آيدا مقواهاى بزرگى را كه رويش جوابها را با خط درشت نوشته بود گذاشت جلوى روى او، به طورى كه در كادر دوربين ديده نشود.
و او شروع كرد با آن صداى سحر كننده و زيبا ، زنده و قبراق جوابها را دادن! من داشتم شاخ در مى آوردم كه عجب توانايى و انرژى دارد اين آدم، عجب آرتيستى است! زنش آيدا روى زمين نشسته بود و مقواها را دانه دانه مى گذاشت و بر مى داشت و او از
روى مقواها جواب ميداد. فيلمبردارى كه تمام شد شاملو با چشمان بسته و خسته به من رو كرد و گفت كدام شعر را برايت بخوانم؟ منهم گفتم همان كه بلدرچين را كباب ميكنيد! كلى خنديد و شروع كرد به خواندن . به برادرم اشاره كردم كه دوربين را روشن كند . شاملو شعر ميخواند و من آرام آرام اشك ميريختم. شب عجيبى بود . يادم مى آيد از كرج تا تهران در ماشين گريه ميكردم.
حالا هردوشان ديگر نيستند نه كاوه و نه شاملو .
تاريخ شفاهى ادبيات معاصر ايران
ليلى گلستان
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهها برای روایت یک مصاحبه با احمد شاملو بسته هستند
ایران قدیم ۹
رسانه در هر شماره که مقدور است یک یا دو تصویر از این تصاویر تاریخی را بهنظر خوانندهگان گرامی خواهد آورد.
نقل از مجلهی مجازی پزشک:
متأسفانه تلاش ما برای ثبت نظامیافته و منظم تاریخمان و محافظت از اسناد، خاطرات شفاهی و عکسهای مهم تاریخیمان در مقایسه با تلاشهای برخی از کشورهای دیگر، بسیار حقیر و ناچیز بوده است.
درست به همین خاطر است که وقتی هر چند وقت یک بار از گوشهای به ناگاه عکسهای تاریخی کمتردیده شده یا نادیده از ایران میبینیم، به هیجان میآییم.
عکسهایی که در این پست مشاهده میکنید از مجله نشنال جئوگرافیک آوریل ۱۹۲۱ انتخاب شدهاند. این شماره از مجله به تمامی به ایران اختصاص داشت.
آبشاری در دامنه کوه البرز
کوه دماوند
منتشرشده در عکسهای قدیمی
دیدگاهها برای ایران قدیم ۹ بسته هستند