- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18910
-
میگویند ۸۵
منتشرشده در میگویند
دیدگاهتان را بنویسید:
واژگان خانگی
شاعران این شماره::مظاهر شهامت، اصلان قزللو، علیشاه مولوی، غلامحسین نصیریپور، علیرضا نوری و رسول یونان
به درازا کشیده شده بود جنگ
باید به خط مقدم میبردیم درختان را
درختان پیدا
پنهان
فراری
و آنان که نهال نحیف بودند
سرشان را تراشیدیم
و لباس فرم پوشیدند
اما
در اولین آتشباری
همه آنها افتادند
مردند
سوختند
درختان سربازان خوبی نبودند
و ما
بدترین کارشناسی نظامی را فکر کرده بودیم
هر درختی تابوت خودش بود.
روزهای سرد
روزهای بی هوایی سر در گم
روزهای کم مهر و ماه
روزهای آه
عبور کنید
ما
با عکسی از خورشید
در چشمهامان
از شب گذر خواهیم کرد
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
ویژهنامهی اردشیر محصص ۱۱
بقیه از شمارهی قبل
کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدیپور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره میشد در فاصله کوتاه حیاتاش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی به انتها رسید کتابها و جنگهای متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند.
یکی از کارهای بیژن اسدیپور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژهنامهی اردشیر محصص بود به نام که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برایتان بیاورم
بخش پایانی
منتشرشده در ویژهنامه
دیدگاهتان را بنویسید:
اندکی از بهانههای هوش
اندکی از بهانه های هوش( علی مسعود هزارجریبی)
تأملی بر یک شعر ازمنصور خورشیدی
از: علیمسعود هزارجریبی
منصور خورشیدی علیمسعود هزار-جریبی
از ضلع سپید وقت
به آسمان سادهی آنسو میرسی
وقتی فاصلههای رسیدن را
اتفاقهای پیاپی
پر میکند ترس بر زبانم
ترس در صدایم مینشیند
آنگاه که…
در آستان تو ایستادهام
روی واژههای افراشته
با تکههایی از آب
و تکههایی از آبی
و اندکی از بهانههای هوش
«منصور خورشیدی»
+ + +
ادوات ساخت و کارکرد تکنیکی زبان در تمام شعرهای خورشیدی دیده میشود. این قطعه شعر اما، فرم زبانی متفاوت دارد. در این شعر، فرم قطعه و تکنیک کارکرد زبان فرمیک است و متناسب با متن تجربه، زبان، تکنیک و مقداری شگردهای شاعرانه یاد آور شعرهای ” لبریخته”ها است در حدِ تاثیر!
بیژن الهی تقاد دارد که: “تاثیر در شعر ایراد ندارد و موجب گسترش شعر میشود. برای شاعران جوان، ایجاد انگیزه میکند در کسب تجربه”
استحالهی پیش آمده در شعرهای خورشیدی، هرکدام در موقعیت خود، شعرهای محکمی هستند. شاکلهی هر قطعه، کمپوزیسیون و مداومت درونی و بیرونی در شکل ابژکتیو و سوبژکتیو مشهود است ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
روزنامه نگاری که زنده زنده به آتش کشیده شد
نقل از صورتکتاب: ابوالفضل عسگری
#مطلب_روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲: روزنامه نگاری که زنده زنده به آتش کشیده شد.
امیرمختار کریمپور شیرازی در روزهای نزدیک به کودتای ۲۸ مرداد در روزنامهاش خطاب به رفیقان نیمه راه مصدق این شعر را نوشت:
دلم به پاکی دامان غنچه میسوزد / که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست
او که در شعر ” شورش” تخلص کرده بود در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی در روستاهای اطراف فسا در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات دبیرستان را در تهران و شیراز به پایان برد و در سال ۱۳۲۷ وارد دانشکده حقوق شد و به دریافت لیسانس حقوق نایل آمد و از همان زمان به خبرنگاری روی آورد. در سال ۱۳۲۹ امتیاز روزنامۀ شورش را گرفت.
گرچه ابتدا از اعضای فعال حزب توده بود ولی بعد تا لحظه شهادت مرید مصدق شد و روزنامۀ او به حدی طرفدار داشت که بعضاً در بازار سیاه تا صد برابر قیمت هم به فروش میرفت. او نیز همچون دكتر فاطمی از یاران محمد مسعود (روزنامه نگار کشته شده) بود. گفتنی است که وی به حدی شیفتۀ دکتر مصدق بود که حتی یک بار برای دفاع از جان دکتر مصدق خود را از بالکن مجلس به پایین و در بین نمایندگان پرتاب کرده بود و در عین حال که تطمیعهای دربار را رد کرده و به تهدیدها هم بیاعتنا بود و همواره به آرمان خود پایبند مانده بود، در پاسخ تهدید به مرگ نوشته بود: «قسم یاد میکنم که من روزی آسوده خاطر خواهم شد که در راه حق و حقیقت و در راه شرافت و آزادگی، در راه ملت محبوب و وطن عزیز مثل هر مرد زنده و پای بند به اصول و شرافت، مردانه جان دهم. آری از مرگ زرد و سیه بیزارم و طالب و بیقرار مرگ شرافتمندانۀ سرخ محبوبم».
کریمپور مقاله دیگری را در روزنامه شورش با این شعر آغاز کرد:
به نام نکو گر بمیرم رواست / مرا نام باید که تن مرگ راست
پس از ۲۸ مرداد دستگیر شد و او ماند و کینههای بیشمار درباریان فاسد و به واقع در زندان بدترین برخوردها با کریمپور شیرازی شده و شکنجههای وحشتناک اعمال شده در حق او قابل قیاس با هیچ یک از دیگر یاران دکتر مصدق نبود چنانکه در مدت شش ماه زندان موهای کریمپور سفید شده بودند که شکنجههائی همچون تراشیده شدن ریش به صورت خشک و بدون آب، و ادرار کردن بر روی وی، کتک خوردن از دست شعبان بیمخ و … او به هم بندی خود پرویز خطیبی، طنز پرداز معروف و مدیر روزنامه حاجی بابا گفته بود: «مرا که گرفتند اول شعبان جعفری را به جان من انداختند و به قدری مرا کتک زدند که بیهوش شدم.»
۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در زندان لشكر ۲ زرهی این شاعر آزاده را زنده زنده به آتش كشیدند که در اثر شدت سوختگی فردای آن روز جانباخت و او را بینام و نشان به خاک سپردند (احتمالاً در گورستان مسگرآباد). حتی اجازه دیدن جسد او یا اطلاع از محل قبرش را هم به خانوادهاش ندادند.
شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت، پیرامون چگونگی به قتل رساندن وی میگوید:
«این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره میگیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش میداد و سر و صدا میکرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان میآوردنش بیرون. سربازا یه پالون میذاشتن روش. یه سیخونکم بهش میزدن. یه نفرم سوارش میکردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا… گویا تو همون زندون از بین میبرنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش میریزن و آتیشش میزنن.»
مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، ص ۳۵۸-۳۶۲
چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریمپور شیرازی، فریبا مرزبان، تارنمای ملیون
خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار- ص ۱۳۷
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
من خیلی راحت گریه میکنم!
گپ با امین فقیری . . .
کار علی سرهنگی
چای ……………………گپ …………………….. ادبیات
کتابهایی که ” امین فقیری “دوست دارد ؟
گفتوگوئی با نویسنده و نمایشنامهنویس
……………………………………………….امین فقیری: من خیلی راحت گریه میکنم!
.
“امین فقیری” از کتابهایی که خوانده و دوست دارد، میگوید و معتقد است: مطالعه کتاب به وضعیت روحی آدم بستگی دارد و گاه عوامل خارجی مطالعه را برای آدم سخت میکند.
این داستاننویس و نمایشنامهنویس در گفتوگوئی کوتاه درباره اولین و آخرین کتابی که خوانده، میگوید :کتاب «خانم بلوم دلش میخواهد با شیرفروش آشنا شود» نوشته پتر بیکسل با ترجمه احسان کشاورزیان بود که انتشارات آفتابکاران آن را چاپ کرده است. آخرین کتابی که خواندم و خیلی پسندیدم. داستانهای کوتاهی دارد و خیلی مدرن است. داستاننویسی بیکسل شبیه نویسنده دیگری نیست و در حوزه زبان آلمانی او را به عنوان یکی از داستان کوتاهنویسان خوب دنیا میشناسند.
کتاب کلاسیک و یا معروفی هست که نخوانده باشید؟
بله کتابهایی هست. کتابهایی دارم که چندین سال پیش خریدهام و متأسفانه پشت گوش انداخته و نخواندهام. الان هم چون حجمشان زیاد است، خواندنشان برایم سخت است، در واقع دستهایم درد میکند و نمیتوانم کتابهای حجیم را دست بگیرم!
اولین کتابی را که خواندهاید، به خاطر دارید؟
اولین کتابیکه خواندم تاریخی بود؛ «ده مرد رشید» که شاپور آریننژاد آن را نوشته بود و اگر اشتباه نکنم ۱۰ جلد بود. این را خواندم که خیلی پسندیدم و حالت عشق به ایران در آن کتاب بود.
کتابی هست که از خواندنش پشیمان شده باشید و یا نصفه رها کرده باشید؟
بله، نصفه که هیچی؛ برخی از کتابها را ۳۰ صفحه خوانده و کنار گذاشتهام زیرا دیدم نه با سلیقه من جور است و نه چیزی از آن درک میکنم. هست و فکر میکنم همه همینطور باشند؛ البته به وضعیت روحی آدم در زمان مطالعه هم بستگی دارد. گاهی آدم حوصله ندارد یعنی عوامل خارجی باعث میشود که خواندن کتاب مقداری برایش سخت باشد.
چه کتابی را دوست داشتید که شما آن را مینوشتید و نام شما پای آن کتاب بود؟
کتابهای بسیاری هست مخصوصا کتابهای خارجی. کتابهای بسیاری بوده که من دوست داشتم و همیشه حسرت میخوردم. کتابهایی چون آثار داستایوفسکی، «خوشههای خشم» جان اشتاینبک، «فونتامارا» اثر اینیاتسیو سیلونه، نویسنده ایتالیایی که منوچهر آتشی آن را ترجمه کرده است. از نویسندههای ایرانی هم کتابهای کیهان خانجانی، ابوتراب خسروی، محمد کشاورز، داریوش احمدی و فرهاد کشوری را دوست دارم.
همه ما گاه کتابهایی داریم که در کتابخانههایمان در نوبت خوانده شدن هستند، کدام کتابها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارند؟
کتاب «گریزها» که نویسندهاش یک زن است و برنده جایزه نوبل هم شده در نوبت است. هم چنین یکسری داستانهای معروف جهان که احمد گلشیری ترجمه کرده و یکسری هم قاسم صنعوی ترجمه کرده است. اینها در نوبت خواندن هستند.
دوست دارید کتابهایی را بخوانید که شما را به لحاظ احساسی درگیر کند یا به لحاظ فکری؟
هر کتابی خاصیتی دارد یا به اصطلاح شیرازیها هر گل یک بویی دارد. آدم هر کتابی را که بخواند خواه و ناخواه برداشتی از آن دارد که ممکن است گاهی مثبت باشد و گاهی منفی.
کتابی که احساسات شما را بیشتر از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟
کتابهای طنزی بوده که بیاختیار آدم را به خنده میاندازد؛ کتابهایی مانند «شوایک سرباز پاکدل» نوشته یاروسلاو هاشک، «کلاه کجاست؟» یوهانس روسلر، «خانه نینو» نوشته جووانینو گوارسکی و یا کتابهای وودی آلن که برخی از قسمتهایش بیاختیار آدم را به خنده میاندازد. کتابهایی که داستانهای حساس دارند هم طبیعتا آدم را به گریه میاندازند و من هم خیلی راحت گریه میکنم.
امین فقیری متولد ۳۰ آذرماه سال ۱۳۲۳ در شیراز است. مجموعه داستان کوتاه «ببینم نبضتان میزند» و نمایشنامههای «در تو تکرار نمیشود آن گل سرخ» و «سقزی» از آخرین آثار او هستند. هم چنین تاکنون کتابهای دیگری چون «کوفیان»، «غمهای کوچک»، «مویههای منتشر»، «دهکده پرملال»، «رقصندگان»، «زمستان پشت پنجره»، «زندگی قوامالدین شیرازی» و نمایشنامههای «غربت عشق»، «گرگ» و «پهلوان حیدر» از این نویسنده وارد بازار کتاب شدهاند.
آخرین کتاب او هم با عنوان «ظلمت شب یلدا» ۱۵ اسفندماه از سوی انتشارات آفتابکاران منتشر شده که عاشقانهای در بستر تاریخ، قرن دهم، است و حدود ۳۵۰ صفحه دارد.
منتشرشده در معرفیی یک هنرمند
دیدگاهتان را بنویسید:
ویژهی عِمران صلاحی ۳
بقیه از شمارهی قبل
در شمارهی اسفند ماه ۱۳۹۸ مجلهی ۴۰چراغ بخشی ویژه به عمران صلاحی اختصاص داده شده است تحت عنوان «من بچه جوادیم». دراین ویژهنامه مصاحبهای با بیژن اسدیپورتوسط خانم سهیلا میرعابدینی انجام شده و چند اثر از عمران صلاحی و دیگر نویسندگان در بارهی عمران آمده که ما در رسانه آنها را در چند شماره برایتان میآوریم.
بقیه در شماره بعد
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
زندگی میل و تماشا دارد
.
ب
کرونا آمد و بر درخت آرزوهای مردم جهان گرد یاس پاشید.
من هم با همه ی سن و سالم می خواستم تا آنجا که می شود روی زمین باشم وهمه ی زیبایی ها و حتا زشتی های دور وبرم را به بینم .گفتم به شیوه ی خودم کرونا را مهربان می کنم و با این ویروس تخس کنار میایم .پنج ماه اول که تازه خودش را به تساوی میان دوست ودشمن می پراکند و از همه زهر چشم می گرفت در خانه ماندم و از محبت فامیل و دوستان و پسرانم که خرید می کردند و روی نیمکت کنار خانه ام می گذاشتند برخوردار می شدم.در خانه ماندن و از کوچه و خیابان دل بریدن ، بهترین هدیه ای بود که مرا بدون خواسته ی قلبی ام خانه نشین کرد .آماده شدن دفتر شعر ( خیابانهای فیلا دلفیا ترا به یاد می آورند) برای از یاد بردن ویروس کرونا بود .من و خانه نشینی؟همه ی کاغذ های دور و برم به لطف کرونای نادیده سروسامان گرفت .کرونا مثل خدا بود که خودش را نشان نمی داد با این تفاوت که من از خدا نمی ترسیدم. گذشت و گذشت تا کشف واکسن های جور واجور امیدوارم کرد که راه دفع شر پیدا شده و من برای اولین بار از پیری تشکر کردم که سبب شد من در در صف اول دریافت کنندگان نوش دارو باشم . در روزهایی که در انتظار واکسن سپری می شد من با کرونا حرف می زدم که به من فرصت دهد تا باز هم زنده بمانم..او را ملکه ی همه ی جهان مینامیدم :ای تاجدار ناپیدا که وارث همه ی تاج وتخت های جهانی و با کبیر و صغیر رفتار یکسان داری ، بگذار من بمانم و دوباره به کوچه و خیابان باز گردم.خشمگین می شدم و فریاد می زدم این یک جنگ غیرمنصفانه است.اگر جنگ می شدمن سربازان را می دیدم و از تیر رس شان می گریختم و در گوشه ای پنهان می شدم تو همه جا با منی .ترا نمی بینم و با آنکه نقاب بر چهره دارم و شیشه ی الکل به دست در خانه راه می روم و همه جا را می شویم تو می توانی هر لحظه که بخواهی به من حمله ور شوی . و شد.در یک ظهر ماه فوریه که ویروس از دست من به تنگ آمد و مرا که تازه شاد و خندان از آزمایشگاه تست کرونا با جواب منفی به خانه برگشته بودم غافلگیر کرد تازه دانستم که این تاجدار رنگین برخلاف همه ی دیکتاتور های جهان ، التماس و توبه و ندبه و زاری سرش نمی شود و همه را از دم تیغ می گذراند.
روزهای خوبی نبود .مثل یک زندانی در یک سلول شکنجه می شوی..نمیفهمی…نمیدانی…نه مرگ و نه زندگی .. و نه چیزی میان این و آن .
معلق میان زمین و آسمان. وقتی بیمارستان و آن فرشتگان مهربان را ترک کردم برف شدیدی می بارید.همه جا زیبا بود.از نیمه راه رفتن دوباره به خانه و زندگی برگشتم .کابوس و سرگیجه هنوز بامن هست.از همه ی شما سپاسگزارم .اگر زود تر خبر ندادم می خواستم توانا تر از این باشم که به شرح بیماری و ترسم از کرونا به پردازم. زنده و سلامت باشید. باز هم سپاس
زندگی میل و تماشا دارد
چه کسی جرات حاشا دارد؟
سه شنبه ششم ماه آپریل دوهزار و بیست ویک- استکهلم زیبا
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
نینواز بی بدیل
در شمارهی ویژهی ماه اوت ۲۰۲۰ رسانه مقالهای در مورد استاد مسلم نینوازی ایران حسن کسایی را بهنظرتان گذاشتیم. نویسنده گرامیی این مقاله دوست عزیز هرگز ندیدهام آقای منوچهر برومند اخیرأ در پیامی وجه کامل این مقاله را برایمان ارسال داشتند که ضمن تشکر از ایشان آنرا طبق خواستهی خودشان در اینجا نقل میکنیم.
به قلم منوچهر برومند (م ب سها)
اصفهان جایگاه دیرپای فرهنگ و هنر
__________________________
خطهی هنرخیز اصفهان که مهد مکاتب متنوع فرهنگی است و پروردگان بالندهء مستعدش طیی قرون متمادی در گسترهی وسیع جغرافیائیاش (مشتمَل بر شهر تاریخی اصفهان و نواحی و مَحال تابعهی آن) ارمغانآور آثار ارزنده علمی و ادبی و هنری بوده اند، افزون بر آنکه در زمینهی اشاعهی هنر نگارگری و خوشنویسی و کاشیسازی و رشتههای گوناگون هنرهای دستی سابقهای دیرین دارد، از مراکز ترویج موسیقی سنتی نیز به شمار میرود. چنانکه با بروز شیوهی ویژهی این شهر در نوازندگی وخوانندگی که به مکتب موسیقی اصفهان نامبردار گردیده، در عرصهی هنر موسیقی نیز خوش درخشیده است.
از سالهای دور گذشته تا کنون هنرمندان بزرگی در زمینهی موسیقی به نحوی موثر و متشخص، در مهد هنر این ناحیهی پر آوازه پا به میدان نامآوری هنرورانه نهادهاند. با ابراز هنرنمائیهای استادانه بر غنای متعالی وجذبه و شورانگیزی و گیرائی موسیقی افزودهاند. به یمن نغمهها و نواهای دلنشینی که عرضه داشتهاند، جذبه و شور و شوقآفرینیها کردهاند. به گونهای که دستاورد موسیقائی آنان از یک سو مرهم دلهای خسته و باعث آرامش روحی شنوندگان در لحظات آنی حیات گشته و از سوی دیگر مرز زمان و مکان را در نوردیده، میراث موسیقائی گذشته را به حال و آینده پیوسته است.
از طیف هنرمندان نام آور اصفهانی که در عین ابتکار وتوان آفرینش هنری به لزوم بهرهوری از میراث موسیقائی گذشته پایبندی کامل داشته ومانع فراموشی نغمهها و نواهای موسیقی سنتی گشتهاند، یکی زنده یاد حسن کسائی است، هنرمند مبدعی که بانیی تحوّل مبتکرانه در نواختن نی شد. به رفع محدودیتهای اجرائی هنر نینوازی نائل آمد. با ایجاد تحوّلی ژرف بر توفیقی تاریخی در این باب دست یافت.
به لحاظ رهآورد ارزشمند هنری اوست، که شرح مختصری از چگونگی احوال و ویژگی هنر وی در این مقال بر قلم میرود. ولی پیش از آنکه در باره کسائی سخن به میان آید، به نظر میرسد، برای شناخت محیطی که زمینهساز گرایش وی به موسیقی گشته، لازم باشد، شمهای در باره سابقهی هنر موسیقی در اصفهان و موسیقیدانان پیش کسوتی که بر کسائی فضل تقدّم داشتهاند، گفته شود.
مکتب موسیقی اصفهان
منظور از مکتب، شیوهای ویژه در اجرای رشتهای از رشتههای هنری است که در تلو زمان پیروانی داشته باشد. نامگذاری مکاتب هنری در عین آنکه ناظر به چگونگی کار بُرد و شیوه عمل و اجراست، به عِلّت بروز سبک و شیوه مورد نظر که در ناحیه ای خاص ظاهر میشود و به تشکّل حلقه هنرمندان و تجمّع بانیان و پیروانش در محدودهی جغرافیایی ویژه می انجامد، جنبه مکان محوری نیز می یابد.
اطلاق مکتب موسیقی اصفهان به سبب بروز شیوهی ویژهای از دستاوردهای موسیقایی است که در خطهی هنر خیز اصفهان جنبه وقوع یافته و اجرا و ارتقاء آن به همّت هنرمندانی صورت گرفته است که طی ازمنه متمادی در این شهر تجمّع یافتهاند، و نغمههای جانبخش و نواهای دلکش حاصل از طبع موزون و موسیقائی خویش را در آفاق گیتی پراکندهاند.
پیشینه توجه به موسیقی در اصفهان
___________________________________
گرچه پیشینهی توجّه به مبانی موسیقی در اصفهان به دیر زمان قرون گذشتهای میرسد، که ابوالفرج اصفهانی به نگارش کتاب الاغانی پرداخت. ( اغانی: جمع اغنیه، به ضم یا کسر همزه و تشدید یا تخفیف یاء مفتوح: که مترادف با واژه فارسی ترانه است)
مهمترین سند اصالت موسیقی ایرانی را در فرهنگ عربی تالیف کرد، ولی آنچه از ظواهر امر بر میآید، این است، که مکتب موسیقی اصفهان در قرون اخیر مسبوق به دوران صفوی است. که اصفهان سومین پایتخت صفوی و مرکز هنر و علم و صنعت کشورشد. چه پس از افول دوران چهل ساله تحریم موسیقی که مرگ شاه تهماسب صفوی بر آن نقطهی پایان نهاد. و با ختم ایّام زودگذر سلطنت شاه اسمعیل دوم و شاه محمد صفوی که نوبت مملکت داری و کشور گشائی به شاه عباس بزرگ رسید، و پایتخت دولت صفوی از قزوین به اصفهان منتقل شد، به موازات اقدامات سیاسی عمرانی شاه عباس، موجبات آسایش و رفاه و راحتی مردم فراهم گشت. به تبع مرکزیت سیاسی و با ایجاد امنیت و تسهیل موجبات بازرگانی که بهبود وضع اقتصادی عامهی مردم را در پی داشت، پایتخت نو بنیاد صفوی جنبهی مرکزیت هنری یافت. هنرمندان طراز اوّل شعب گوناگون هنر به اصفهان آمدند، ترویج مبانی هنر در پرتو آرامش و آسایش ناشی از اقتدار و ابتکار پادشاه صفوی پاگرفت.
بدیهی است هنر موسیقی از این قاعده مستثنی نشد.
بویژه آنکه جشنها و شاد خواریها و ضیافتهای دربار نو بنیاد شاه عباس با سرور موسیقائی ملازمهی تام داشت. و به این منظور اماکن مخصوص نوازندگی و خوانندگی در ابنیه سلطنتی صفوی ساخته شد.
ترویج موسیقی پایتخت صفوی را مامن موسیقی دانان بزرگ کرد، نوازندگان چیره دست توانا و خوانندگان خوش آواز خنیاگر از اقصی نقاط کشور به اصفهان آمدند. از امکانات مساعد اجتماعی و تسهیلات و تامینات درباری بر خوردار شدند. از این رو پیشینهی مکتب موسیقی اصفهان حد اقل به دوران دویست سالهای میرسد، که شهر اصفهان پایتخت صفوی بود. و مرکزیت سیاسی اجتماعی بلا منازع داشت. در اواخر دوره صفوی نیز که خشکاندیشیهای شادی گریزانه باب شد، مبانی و مقام های موسیقی مکتب اصفهان از طریق نفوذ در آوازهای مذهبی و مراسم تعزیه و روضه خوانی محفوظ ماند. مسیر مذهبی راهی رشد و تعالی شد. پس از انقراض سلسله صفویه و تسلّط افاغنه بر اصفهان و آشوبهای اجتماعی پیامدش که منجر به ظهور نادرشاه افشار و اقدامات نظامی سیاسی وی برای یک پارچه ساختن کشور و کوتاه کردن دست بیگانگان و باز گرداندن آرامش به مردم شد، و مقارن با وقایع جانشینی نادر شاه، چندی موسیقی در اثر نابسامانی های سیاسی اجتماعی پسِ پرده تغافل ناشی از سرخوردگی فردی و افسردگی جمعی در محاق رکود وسکون و تحاشی قرار گرفت. تا آنکه در پی به قدرت رسیدن زندیه در شیراز و جانشینی قاجاریه در تهران که بیش از یکصد وپنجاه سال دوام یافت، و آرامشی نسبی که پس از کشورگشائیهای آقامحمد خان قاجار حاصل شد، موجبات توجّه به مبانی فرهنگی و به تبع آن موسیقی در دوران پادشاهی فتحعلیشاه قاجار و جانشینان وی فراهم آمد. در این دوران گرچه به علّت آنکه تهران پایتخت ممالک محروسهی ایران بود، هنرمندان و موسیقیدانان در آن گرد میآمدند، و آرام آرام مکتب موسیقی تهران مراحل رشد و بالندگی میپیمود و باب و مرسوم میشد. باز همچنان در پرتو حضور خاندان صدر در اصفهان، از حاج محمد حسین خان صدر اصفهانی که بیگلربیگی اصفهان در دوران آقا محمد خان قاجار، و صدر اعظم مقتدر فتحعلیشاه بود، تا عبدالله خان امینالدّوله که پس از مرگ پدر به صدارت عظمائی فتحعلیشاه رسید. و همچنین به سبب حضور کار ساز منوچهرخان معتمدالدوله گرجی که حاکم مقتدر و فرهنگپرور اصفهان در زمان سلطنت محمد شاه قاجار بود، و نیز در دوران سی و چهار ساله حکومت سلطان مسعود میرزا ظلالسلطان که شاهزادهای بیفرهنگ ولی عیّاش و عشرتطلب به شمار میآمد، پیوسته موسیقی در حیطه خطه اصفهان مطرح و مطمح نظر حکام و دست اندرکاران امور حکومتی بود و به تبع تشویق و توجّهی که نسبت به آن میشد، در مدار ترقی وتعالی سیر میکرد.
در ایّام سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نیز که تکیهی دولت ساخته شد، موسیقیدانان و تعزیهخوانان برجسته اصفهانی به قصد آموزش تعزیهخوانی به تهران آمدند. به تعلیم و انتقال ردیفهای سازی و آوازی مکتب موسیقی اصفهان کمر بستند. به این ترتیب برخی از ملودیهای مکتب موسیقی اصفهان در مکتب موسیقی تهران نیز تکرار و اعمال شد . گرچه در مکتب اصفهان باز نغمات خاصی است، که در مکتب تهران نیست. و با مقامها و نغمات و آهنگهای مستقل و گوشههای ضرب آهنگین بیشتری که دارد از مکتب تهران مجزا میشود.
ابراهیم آقاباشی و دیگر موسیقیدانان اصفهانی
___________________________________
از موسیقیدانان معروف مکتب اصفهان در اواخر دورهی قاجاریه یکی ابراهیم آقاباشی است. که مورد توجّه ظلالسلطان بود. وی که از شاگردان سلیمانخان اصفهانی است، در نی نوازی و خوانندگی از اعاظم هنرمندان دوران به شمار میآمد. از شاگردان وی سیدعبدالرحیم اصفهانی در آوازخوانی و نایب اسداللهخان در نینوازی معروفاند. نایب اسداللهخان معروفترین و کار آمدترین استاد نینوازی در اواخر دورهی قاجار بود. از شاگردان ممتاز وی مهدی نوائی اصفهانی است. که حسن کسائی نینوازی را از او فرا گرفت.
علاوه بر سیدعبد الرحیم در اصفهانِ اواخرِ دورهی قاجاریه هنر مندان نامآور دیگری بودند که از آن میان آقا حبیب شاطرحاجی، میرزا حسینخان خضوعی و واعظ معروف میرزاعبدالحسین صدر شهرت ویژه داشتند. بلندی قدر و شاخصیت هنری صدر المحدثین تا آنجا بود، که ملک الشعراء بهار در بارهی او میگوید:
گر که صدر اندر اصفهان نَبُدی
اصفهان نیمهی جهان نَبُدی
و وسعت آگاهی او از موسیقی ایران به قدری بود، که ابوالحسنخان صبا را با گوشهای از موسیقی آشنا کرد، گوشهای که توسط صبا به نام صدری در ردیف موسیقی ایران ثبت شد.
از شاگردان سید عبدالرحیم اصفهانی، حسین طاهرزاده، ادیب خوانساری، جلال تاج و از شاگردان حبیبِ شاطر حاجی قاضیعسکر، سلیمان کلانتری و صادق شهاب و از شاگردان عبدالحسین صدرالمحدثین محمد طاهرزاده نام بردهاند.
جلال تاج و ادیب خوانساری افزون بر شاگردی سید عبدالرحیم از حبیب شاطرحاجی نیز تعلیم گرفتند. حبیب شاطرحاجی که زاد روز و مرگ وی در دست نیست، از معاشران و مصاحبان عارف قزوینی بود. که در پی بیماری از خوانندگی بازماند، از اصفهان به شیراز رفت در آن شهر بازرگانی پیشه کرد.
شرح احوال کسائی
______________
زنده یاد استاد حسن کسائی سوم مهرماه هزاروسیصد وهفت خورشیدی، برابر با بیست و پنجم سپتامبر هزار و نهصد وبیست وهشت میلادی،در کوچه باغ کلم ، پشت مسجد سیّد واقع در محلهی بیدآباد اصفهان چشم به جهان گشود.
و در بیست و پنجم خرداد ماه هزارو سیصدو نود ودو خورشیدی، مطابق باچهاردهم ژوئن دوهزاردوازده میلادی، در همان شهر مولدش، دیده از دیدار جهانیان فروبست. برحسب وصیت وی که مایل بود، در کنار زنده یاد جلال الدین تاج اصفهانی سر بر بالین خاک نهد، با آنکه مصوّبه شهرداری اصفهان از سال هزارو سیصد و شصت و شش به بعد مانع دفن مردگان درگورستان تخت فولاد اصفهان بود، شبانه در کنار تاج اصفهانی، به خاک سپرده شد.
محیط خانواده و تاثیر آن در زندگی هنری کسائی
______________________________________
پدر وی آقا سیدمحمد جواد کسائی از بازرگانان خود ساخته بود که از هیچ به همه جا رسید. با اینکه سوادی بیش از خواندن و نوشتن ساده نداشت، به لحاظ تُن صدا، نگاه نافذ، قدرت بیان و نفوذ کلام ، دیگران را تحت تاثیر قرار میداد. با صلابت رفتار و نرمخویی توامان توانسته بود در عداد دست اندرکاران امور اجتماعی شهر نامآور گردد. سالها ریاست انجمن شهر ،اتاق بازرگانی و کارخانهء ریسباف اصفهان را بر عهده داشت. بسیاری را به نان و نوا رساند. موقعیّت اجتماعی و برخورداریَش از علائق هنری موجب شد، بتواند، با هنرمندان و موسیقیدانان رفت و آمد کند، از اینرو شخصیتهای هنری مطرح و نامآور زمان از قبیلِ تاج اصفهانی، ادیب خوانساری،غلامرضاخان سارنگ، اکبرخان نوروزی ، سیدحسین آقا طاهرزاده، اخوان شهناز، ابوالحسنخان صبا، آقا مهدی نوائی به خانهاش می آمدند. نواختن نغمهها و سر دادن نواهای گوش نواز و دلنشین، شورآفرینی میکردند، بانی جذبه و حال و شور شوق میشدند، به تبع هنر نوازیهای جالب و تاثیر بخششان بود که استعداد نهفته و سنخیت هنری حسن کسائی بیدار شد
وی آخرین فرزند پدر بود، که تبار مادریَش به سلالهی سادات حسینی شهشهان میرسید. و پدر بزرگ مادریَش سید عبدالجواد الحسینی خوشنویس به اتفاق عبدالرحیم افسر یکی از دو شاگرد ممتاز آقا محمد باقر سمسوری بود. او بازمینهی علائق هنری موروثی، در چنین محیطی که سرشار از نواهای دلپذیر و تغنیات موثر بود، بزرگ شد. از کودکی با موسیقی انس یافت. در صدد خوانندگی برآمد. بروز علاقه و استعداد وی، پدرش را بر آن داشت، که او را تحت تعلیم تاج و ادیب خوانساری قرار دهد. تا به تدریج گوشههائی از دستگاههای موسیقی ایران و ردیفهای آواز را بیاموزد.
کسائی و هنرآموزیش از تاج اصفهانی
____________________________
حسن کسائی از سن پنج سالگی تحت تعلیم تاج قرار گرفت که در آن زمان جوانی سی و دو ساله بود. تاج اندک اندک گوشههایی از دستگاههای موسیقی ایرانی را به او آموخت. افزون بر آن کسائی نو آموز بیشتر وقتها گرامافون کوک می کرد و صفحهء موسیقی می گذاشت . به دقت گوش می داد. و به خاطر می سپرد . از نمونه های ارزنده موسیقی ملّی بهره می جست، صفحه هائی را می شنید ، که هر یک توسط همایون تاج، دشتی روح انگیز، قمر الملوک وزیری، ادیب خوانساری، ظلّی ،نایب ودیگران اجراء شده بود. شنیدن این نواها و نغمه های ممتاز در سن کودکی به بروز استعداد هنری کسائی کمک شایان کرد. همزمان نزد تاج و ادیب خوانساری تعلیم آواز گرفت. و با ردیف های موسیقی آشنا شد. کسائی تا سن یازده سالگی اوقات خود را مصروف آواز خوانی کرد. حتی با ساز صبا تصنیفی در ابوعطاء خواند. ولی دیری نپائید، که همانطور که صبا پیش بینی کرده بود، مقارن سن بلوغ صدایش از اوج افتاد .
چگونگیروی آوردن کسائی به نی نوازی
______________________________
پس از آن که کار آواز خوانی کسائی در مواجهه با مشکل فیزیکی به جایی نرسید، مدتی در پی گمگشته اش به ویلن نوازی روی آورد. ولی از آنجا که ویلن در دسترسش متعلّق به برادرش بود.، چون دوستی گرفت و پس نداد ، کار ویلن نوازیَش نیز ادامه نیافت. تا اینکه دست سرنوشتی که می خواست ، کسایی در زمینه ء هنر نی نوازی شهرهء آفاق شود. و نقش چشمگیری منحصر به فرد در عرصهء هنر نی نوازی بازی کند،در یک بعد از ظهر پاییزی پیرمرد نی نوازی را راهی خانهء کسائی کرد! تا با دیدن آن پیر مردافق هنری دیگری در مقابل چشمان کسائی نمایانگردد. و راه خود را در مسیر اعتلاء بیابد.
کسائی خود در این باره میگوید:” یک روز پیر مردی از جلوی خانهء ما عبور می کرد. ونی می زد . برای من جالب بود که این پیرمرد از آن تکه چوب چنان صدایی را در می آورد. من ده شاهی به او دادم تا برایم نی بزند. وقتی رفت باز قانع نشدم . دنبالش دویدم و یک دهشاهی دیگر دادم تا باز برایم نی زد. او رفت به مریض خانه انگلیس ها تا برای آنها ساز بزند. من همانجا منتظرش ماندم تا از مریض خانه بیرون بیاید. وقتی خواستم باز به او پول بدهم قبول نکرد و گفت تو خیلی به این ساز علاقه داری و من اینبار را مجّانی برایت ساز می زنم . بعد از آنکه به شدّت تحت تاثیر این صدا در آمدم . از پدرم راهنمایی خواستم، او گفت با مهدی نوایی دوست است…..” (۱-دریچه)
ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
اشعار سانسور شده۳
آرش نصرتالهی
.
به دعوت دوستانم #بیتا_ملکوتی و #عاطفه_چارمحالیان در انتشار شعرهای سانسور شده، شعر زبر رو براتون می گذارم این جا با این آرزو که روزی خودمون هم مثل شعرهامون بتونیم رها باشیم!
“شلیک نکنید!”
تیری از خیابان خمیده میگذرد
از رگهای رفیق میگذرد
از فریادهای گرهخورده «نترسید، نترسید، ما همه…»
از با هم میگذرد
از گازهای اشکآور
از هراسهای دویده تا کوچه پشتی
از آغوشهای لرزیدهی کوتاه
از نفسهای آخر تو
میگذرد
تیری که نشسته بر دلت، نمیداند باور کن نمیداند چه قدر نشستهای
بر دلم
چه قدر پرکرده بودی سرت را از دردهای همین خیابان خمیده
چه قدر پناه داده بودی به کلمهها
که از بریدگیهاشان خیلی معنی رفته است
چه قدر بدت میآمد از جنگ
بدت میآمد از مرده باد
خوشت میآمد از آزادی؛ میدانی تنها که خیال خیابانهای شهر است
از تئاتر شهر که نقش نقش بسته است در چهارراه
از پاییز که نشستهنشسته است بر نیمکتها
از با من زیر پل حافظ
چه قدر خوشت میآمد، نمیداند
هیچچیز نمیداند
تیری که نشسته بر دلت
تیری که همین چند سطر پیش، از آنسوی همین خیابان خمیده
آمد.
#آرش_نصرت_اللهی
منتشرشده در شعر دیگران, فایل ممیزی
دیدگاهتان را بنویسید:
دربارهی سادهنویسی
این مطلب در پاسخ به نظرخواهی آقای محمد آشور، برای فصلنامهی «انشا و نویسندگی» (ویژهنامهی سادهنویسی در شعر) نوشته شده است.
منیع: فصلنامهی «انشا و نویسندگی»، تابستان ۱۳۹۱، ویژهی۲
گفتوگو دربارهی «ساده نویسی» و عکس آن، که نمیدانم باید «پیچیده نویسی»اش نامید یا «دشوار نویسی»، چندان برایم خوشایند نیست. اما چندیست که این خواستهای عمومی از جانب مطبوعات و خبرگزاریها شده است. چه بسا خواستهای طبیعی نیز باشد، چرا که همواره در مقالهها و نقدها و اظهارنظرهایی که اینجا و آنجا منتشر شده، به این دو مقوله بهعنوان دو جریان اصلی (و رقیب هم) در شعر امروز ایران دامن زده شده است. اما چرا گفتوگو در اینباره برای من خوشایند نیست؟
اول این که پیش از این نیز چند بار در گفتگوهایی نظر خود را گفتهام و این تکرار مکررات است. دوم آن که به نظرم خود این بحث، به دلایلی که خواهم آورد، بحثی غیرعلمیست، تا آنجا که من شخصاً دیگر وقتی میبینم نقد یا مقالهای مبنای سنجشاش را بر این تقسیمبندی گذاشته، از همان ابتدا، جدیت و اعتبار آن برایم کمرنگ میشود. چرا؟
در هر مبحث علمی، معمولاً برای ایجاد انتظام و اشراف بر موضوعات آن مبحث و جهت سهولت در شناخت، به دستهبندیهایی میپردازند. این دستهبندیها از روی تفنن یا میل و سلیقهی اشخاص نیست. شرایط و قوانینی دارد که میتواند بر اساس ماهیت موضوعات هر مبحث علمی، خاص و با دیگری متفاوت باشد، اما شرایط عامی نیز هست. از جمله اینکه هر دستهبندی باید کاربردیترین دستهبندی ممکن باشد، به این معنا که در شناخت موضوع، حداکثر تأثیر ممکن را داشته باشد. به این منظور، دستهبندی باید بر اساس آن عده از تشابهات و وجوه اصلی مشترک میان اعضای هر گروه انجام پذیرد که بیشترین و برجستهترین نقش تعیینکننده را در شناخت هر عضو داشته باشد و پروسهی شناخت را از کوتاهترین و سهلترین راه ممکن به انجام برساند. دیگر اینکه باید مرزی عینی و مشخص میان دستهها وجود داشته باشد، بهطوری که این مرزبندی، مستقل از ذهنیات شخص مطالعهکننده باشد. شاید در مورد بعضی مباحث، وجود این شرایط بهطور قاطع و مشخص امکانپذیر نباشد و ذهنی و نسبی بودن موضوع مورد مطالعه، امکان ایجاد چنین شرایطی را فراهم نکند؛ در این صورت، هر چه از این شرایط دورتر شویم، موضوع مورد مطالعهی ما از گسترهی علوم دقیقه دورتر و به سمت هر چه نادقیقتر بودن علم حرکت میکند، تا آنجا که ممکن است حتا از گسترهی علم هم بیرون رود.
شعر مقولهای علمی نیست، اما نظریهپردازی دربارهی شعر مبحثی علمیست که علیرغم نادقیق بودن آن، بههر حال باید بر پایهی اصول و تعاریف عینی و مشخصی استوار باشد.
برای مطالعه و شناخت وضعیت شعر امروز ایران، تقسیمبندی آن به دو جریان «ساده نویسی» و «دشوار یا پیچیده نویسی» هیچیک از ویژگیهای مورد نظر در یک تقسیمبندی علمی را ندارد. از همین روست که در هیچیک از نظامهای جدی نظریهی ادبی معاصر، با این نوع تقسیمبندی روبرو نمیشویم. مرزبندی دقیق و مشخصی میان این دو گروه نیست. یک تقسیمبندی ذهنیست که وابسته به شخص مطالعهکننده است. متنی که برای یکی ساده به چشم میآید، برای دیگری ممکن است پیچیده باشد و برعکس. گذشته از این، حتا اگر بهفرض، در این باره اختلاف نظری هم نباشد، مشخص نیست که سادگی و پیچیدگی در چه وجه از وجوه شعر مورد نظر است؛ زبان، فرم، ساختار، تصویر، فضاهای ایجاد شده، مفاهیم برآمده از آن…؟ اگر فقط برخی از این وجوه، ساده یا پیچیده به نظر برسند، معلوم نیست که کل شعر در کدام دسته قرار میگیرد. ممکن است شعر زبانی ساده داشته باشد، اما درک آن دشوار باشد. پيچيدگي يا رازآلودگي شعر فقط با پيچيدگيهاي زباني بهدست نميآيد. در زبانی ساده هم ممکن است تصويرها، فضاها و عينيتهاي شكلگرفته، شعر را رازآلوده و پیچیده کنند و برعکس، شعرهايی هستند با زبانی پيچيده و معماوار كه پس از چندی كلنجار رفتن با آنها، نهايتاً ميبيني چیزی جز یک بازی پیشپاافتاده یا حرفی سطحی و ساده عایدت نمیکنند. این چگونگی در مورد دیگر عناصر تشکیل دهندهی شعر، بهجز زبان، نیز میتواند صادق باشد. هیچ تعریف جامع و مانعی که مقدمهی ورود به هر بحث علمیست، در این باره ارائه نشده است.
اگر همهی اینها را نیز نادیده بگیریم، و فرض کنیم که همهی ابهامات این نوع دستهبندی برای ما روشن شده باشد، معلوم نیست این نوع تقسیمبندی چه مشکلی را برای تحقیق در مورد چگونگی وضعیت شعر حل میکند. (از نظر کاربردی فاقد ارزش است.) آیا سادگی یا پیچیدگی یک شعر تعیین کنندهی ارزشهای زیباییشناختی آن است؟ نمونههای فراوان موفق و ناموفق، – متعالی و مبتذل،- در میان گونههای مختلف شعر که به زعم اذهان مختلف، میتواند ساده یا پیچیده بنماید، میشود پیدا کرد.
با توجه به این مسائل، من معتقدم که منتقدان و نظریهپردازان ما برای بررسی، شناخت و نقد شعر امروز ایران، باید راههای دیگری را در پیش بگیرند. روشمندی علمی، نخستین و ضروریترین گام برای پا گذاشتن به هر راهیست که میخواهد یک پژوهش علمی را در چشمانداز خود داشته باشد.
منتشرشده در مقاله, نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید: