- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18861
-
واژگان خانگی
شاعران این شماره:
برتولت برشت، جمیله جلیلزاده، رزا جمالی، حمید عرفان، اصلان قزللو، پوریا گلمحمدی و آرزو نوری
یک شعر از: برتولت برشت
در عصرینظمی به شهرها برگشتم
و آنجاها گرسنگی حکمفرما بود
در عصر شورش میان مردم رفتم
و به آنان معترض شدم
فرصتی که در روی زمین خاکی به من ارزانی شده بود
اینگونه به سر شد.
غذایم را در حدّ فاصل کشتارها میخوردم
و خوابهنگام کنار قاتلان دراز میکشیدم
بدون رقت از عشق پرستاری میکردم
و بیصبرانه طبیعت را نظارهگر بودم.
یک شعر از: جمیله جلیلزاده
«مونالیزا»
نرفته بودم
زیر همین حوالی…
و گنجشک که به هوایم توک میزند
شالی میبافم
که به هیچ زمستانی نمیآید
رو به دیوار
دیگر از دیوار هم کاری برنمیآید
نام این تابلو مونالیزاست…
ادامهی خواندن
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
پاییز سنهوزه
برگرفته از صورتکتاب: پرستو مهاجر
«احمد شاملو»
آیدا با حیرت گفت:_ درخت ِ لیمو ترش را
ببین که این وقتِ سال غرق ِ شکوفه شده! مگر پاییز نیست؟
•••••
گرما و سرما در تعادل محض است و
همه چیز در خاموشی مطلق
تا هیچ چیز پارسنگِ همسنگی کفهها نشود
و تا شاهینک میزان
به وسواس تمام
لحظات شباروزی کامل را
دادگرانه
میان روز و شبی که یکی در گذر است و یکی در راه
تقسیم کند
و اکنون
زمین مادر
در مدارش
سَبُکپای
از دروازهٔ پاییز
میگذرد.
***
منتشرشده در شعر دیگران
دیدگاهتان را بنویسید:
(بررسی شیوه و جایگاه براهنی در نقد معاصر از منظر تاریخ و تجربهی تجدد )
آمده در: شهرگان
(این گفتگو به اهتمام امین روزبهانی در سخنرانی-لایو نشست مستقل کیش و بازگردانی مرجان شرهان صورت پدیرفته است)
امین روزبهانی: در دههی چهل، عبور موفقیتآمیز و به نوعی آوانگارد شعر فارسی از کشمکشهایش با شعر کهن را میبینیم. ظهور براهنی با آن نثر مخصوص به خودش در نقد و تازیدنش به نمایندگان اصلی شعر کهن فارسی( به عنوان مثال در مقالات ایشان در کتاب طلا در مس) سهم ویژهای دراین حرکت داشته است. به اعتقاد بعضی اگر براهنی نبود، شعر ما در سبکشناسی بهار باقی میماند. شما اثرگذاری ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
دکتر احمد بیرانوند: وقتی صحبت از اثرگذاری یک شخصیت در میان است باید بدانیم که یک اجماع و تمرکزی در آن شخصیت وجود داشته که توانسته وجوه مختلفی را در سیطره خود داشته باشد. دکتر براهنی همانطور که خودش اشاره میکند، یک اقبال تاریخی داشت و مهمتر از آن به یک آسیبشناسی بزرگ رسیده بود که براساس آن با شفافیت و صراحت یا به قول خودمان بیتعارف نقد میکند. براهنی آدم سخنور و خطیبی است و دفاع را در حمله میداند، نه فقط نسبت به دیگران که حتی نسبت به خودش. در مقدمۀ «طلا در مس» میگوید که قرار نیست تا ابد من همۀ نظریات خودم را قبول داشته باشم. میبینید که از «دیگرنقدی» به «خودنقدی» رسیده است.
وقتی به سیر کلام براهنی نگاه کنیم، میبینیم در عین اینکه گاهی ممکن است قضاوت شتابزدهای وجود داشته باشد، شرافتی نهفته است که علاج درد ادبیات ماست. یعنی با اینکه کلامی صریح و نقادانه نسبت به بزرگان عصر خودش دارد در ستایششان هم کوتاهی نمیکند.
حالا شما این شخصیت را با این حجم از صراحت و شرافت نگاه کنید، به روشنی میبینید واجدالشرایطترین فرد برای خاتمه دادن به برج و باروهای تحجر است.
وقتی میگویم واجدالشرایطترین نه به این معنی که تنها شخص ممکن؛ بلکه اشارۀ من به تسلط او در زمینههای گوناگون، مثل ادبیات کهن است؛ نسبت به ادبیات جهان اشراف دارد؛ بر چندزبانی بودن ادبیات ما در زبان غیررسمی کاملا مسلط است و بسیار چیزهای دیگر که دست به دست هم میدهند تا براهنی شخصیتی باشد که اجازه ندهد کسی به بهانۀ ناآگاهی یا کمسوادی، ادبیات آوانگارد را پس بزند. البته که این داوریِ من نیست و شواهد تاریخی نشان میدهند که براهنی در واقع پیشقراولی بوده که زمینهساز جسارتِ بیشتر در سایرین شده است.
عبارت «به اعتقاد بعضی اگر براهنی نبود نقد شعر ما در سبکشناسی بهار باقی میماند» عبارتیست که هم در آن کنایتی هست و واقعیتی بزرگ. بله اگر براهنی نبود بسیاری از بنیانهای نقد گذاشته نمیشد و به یقین هنوز سایۀ تابوی نقد آکادمیک بر سر ادبیات معاصرمان سنگینی میکرد. البته نباید از نظر دور داشت که شبهنقدهایی هم در کنار براهنی در جریان بودند و سعی داشتند ادای این کار را در بیاورند، اما به قول رویایی«ادا را هرکسی حق ندارد در بیاورد» مصداق این مطلب است.
-
آیا در نقدهای جناب براهنی وحدت رویه وجود دارد؟ ادامهی خواندن
منتشرشده در مصاحبه
دیدگاهتان را بنویسید:
زمان هرگز جریان رودی مدام پیوستهایی نیست
مصاحبه رسول آبادیان با مظاهرشهامت
منتشر شده در روزنامه اعتماد در تاریخ ۲۲ آذرماه ۹۷
يك: شما شاعري هستيد كه از اوايل دهه شصت، حضوري مداوم در عرصه شعر ايران داريد و در اين مدت گرايشهاي متعددي از شعر را شاهد بودهايد. خيليها معتقدند كه شعر ايران فقط در چهارچوب بعضي نامهاي بزرگ تعريف ميشود و ديگران دراين زمينه مشغول طبعآزمايي هستند. نظر شما چيست؟
شما از کلمه ” معتقد” استفاده کردید که اتفاقا من مدتهاست با این کلمه و وجود یک استبداد کاربردی نهان در آن مشکل دارم. اغلب چنین اعتقادهایی رایج از منظری بسیار ثابت و انقباضی ادا میشود ، در حالی که انتظار میرود معتقدین آن در یک فضای اندیشهورزی ارتقایی، فکر بکنند. صاحبان چنین باورهای فشرده و منجمد، که به نظر میرسد از پشت آن منظوری مصادرهگرایانه و منفعتطلبانه خاصی آن را هدایت میکند، بیش از هر چیز، دانسته یا نادانسته، اصل پویایی همیشگی مبتنی بر ضرورتهای تاریخی زیست اذهان اجتماعی هر ملت را انکار میکنند. آن پویایی را که اتفاقا به هزار و یک دلیل در دوره گذار تاریخی خاص اکنون ما ایرانیان، بیش از مثالهای مشابه، گویا و آشکارتر شده و نشانگر این است که ما به واسطه نیاز به شدت به امر همه جوانب آگاهی، برای کسب آن، به شکل فعالتری حاضر شدهایم و کوشش میکنیم. نگاهی چنین سنتی البته که در حال ساختن کیش شخصیتهایی است (که اتفاقا نوع ساختار تفکر سیاسی و فرهنگ تاریخی ما فضای پرورش آن را پیشاپیش مهیا کرده است) تا در نهایت و فارغ از “زحمت اندیشیدن بیشتر” تعدادی تندیس از شخصیت های ماضی ساخته باشد و آسوده خاطر در برابر آنها ” پرستشگری” بکند . روانشناسی چنین دیدگاهی البته که به بزرگنمایی واقعیاتی مشخص، و تحقیر واقعیاتی دیگر منجر میشود. آنها بسیاری از واقعیات را از میدان بیرون میرانند تا مثال های خود را صریحتر نمایان بکنند، گیریم که عملکردی چنین مستبدانه را در پوششی از اظهارات شیک و عوام پسندانهایی هم، پنهان میکنند .
شعر ایران چه در دوران کلاسیک و چه در دوره معاصر (و مخصوصا در دوره معاصر) هرگز به تعدادی نام ( حتی نامهای بزرگ و خیلی بزرگ ) بسنده نکرده است. چرا که اساسا امر شعر به عنوان بخشی از هنر، بر خلاف مقولههای مثل سیاست، اقتصاد، علوم تجربی، به خاطر تنوع و پیچیدگیهای گستردهاش، هرگز نمیتوانسته و نمیتواند در گردن افراشته چند قامت محدود، خلاصه بماند. به تبعیت از این حقیقت هم نمیتوان شعر امروز ایران را در چند نام بزرگ مانند نیما ، شاملو ، اخوان ، فرخزاد ، سپهری و … محبوس و مقهور ساخت. تاریخ معاصر ایران تاریخی به شدت پویا و متغیر است و از این جهت، مدام باورها و احساسات منطبق و متناسب خاص خود را میطلبد و به باور من، شعر امروز در حال پاسخگویی از موضع خود به آن است. هر چند نمیتوان این حقیقت را هم انکار کرد که در این حیطه لشگر عظیمی از “طبع آزمایان” و آنانی که شعر سخت را امری ” آسان” و “ساده” میانگارند هم درکارند و باعث ایجاد آشوب در فضای آن شدهاند، اما اگر از تنگنظریها کاسته میشد، اگر تریبونها آزادتر بود، اگر مجراهای نشر شعر بیتر و آسانتر میشد، اگر … شعر جدی امروز با همه تنوعها و خصیصههای مدرناش، بهتر و عیانتر دیده میشد. حرکت شعر معاصر در یک حدود وسیع و عمیق صورت میگیرد و پیش میرود . اسامی بیشتری خود را به ثبات رساندهاند. بینشها و سلیقههای قابل توجهی تجربه میشود. شناخت از شعر جهان و لزوم بایستگی و شایستگی شعر ایران، افزونتر میشود. همه اینها با پسزدن گوشه گوشه بحران زدگی از مساحت شعر، آن را هر روز پالودهتر نمایش میدهند. شعر امروز ایران، دهان تاریک خود را با یافتههای جدیدی از توان اندیشیدن، روشن میکند! در حال حاضر بیش از هر زمان دیگر، اگر ناخالصیهای غیرمرتبط از منطقه شعر حذف شود، ما با تفاوتها و اشتراکات طبیعیتری بین شاعران مواجه شدهایم، که البته نشانگرکردن همه اینها، فرصت و امکانات بیشتری از حوصله این گفت و گو را میطلبد!
دو: يكي از مشخصات شما در ادبيات، جوانگرايي است و معمولا تلاش ميكنيد جوانها را تشويق به ادامه مسير كنيد. شما درشعر جوانها چه چيز اميدواركنندهاي يافتهايد؟ ادامهی خواندن
منتشرشده در مصاحبه
دیدگاهتان را بنویسید:
محمدعلی فروغی
لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیرخارجه، وزیر مالیه . . .
محمدعلی فروغی
فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن!
محمدعلی فروغی، لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیر خارجه، وزیر مالیه، نخستوزیر و یکی از سه معمار اصلی مدرن کردن ایران در عصر پهلوی اول است.
محمدعلی جوان، پسر محمد حسین فروغی تجددخواه سرشناس عصر قاجار، شیفته ادب فارسی و فردوسی و سعدی بود. اوقات فراغت را گاه با زدن سهتار پر میکرد، با این حال بخش قابل توجهی از وقت خود را به نوشتن و ترجمه و بحث پیرامون نظرات فلاسفه غربی میگذراند. با آنکه از نظر مالی در مضیقه بود، عشقی بیپایان به خرید کتاب داشت چنان که به گفته خود خرید کتاب او را «خانهخراب» کرده بود. سیگار نمیکشید چرا که گمانش این بود «ملاحظه مردم واجب است». مشروب نمیخورد، قمار نمیکرد و این شیوه زندگی را مدیون تربیت توأم با آزادی خود میدانست که چون او را منع نکرده بودند، حریص نشد. چون همسر خود را در جوانی از دست داد، دیگر همسر اختیار نکرد. به لحاظ فکری به نظریه تکامل داروین معتقد بود، و اگرچه خود را از نظر اعتقادی (دستکم در برهه جوانی) ندانمگرا میدانست، با این حال دست به کفرگویی و استهزاء پیغمبران نیز نمیزد چرا که این کارها را «تضییع عمر» میدانست!
در دستنوشتهها از «عشق مردم به جعل اکاذیب» مینالید، از فساد اخلاقی شاهان قاجار و جامعه ایرانی به سختی گله میکرد و دزدی و گدایی و غارتگری را شاخصهای همهگیر در دوره قاجار میدانست. از عوامفریبی میگفت و اینکه «در مملکت ما حرفهای مُهمل، زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد،اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیرود». شکوه از وضع سخت زنان در عصر ظلمت ایرانی نیز در نوشتهجات او به چشم میخورد!
فروغی فرزند عصر روشنگری بود! ادامهی خواندن
منتشرشده در یاد بعضی نفرات
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهاى موسيقى ايران «نامهی هشتم»
محمد نوری
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی یکی از بزرگان و یا آلات موسیقیی ایران میپردازد که بهنظر میرسد.
فصل هفتم:
هلن شوکتی
به مناسبت شب زايش مهر يا خورشيد.،،،،،،شب يلدا مظهر نور، اميدى است كه از اعماق تاريكىها جلوهگر شد. و شايد مردمان زمانهاى دور هم همواره اميدوار بودند كه روزى نور بر تاريكىها غلبه كند.
بسیاری جشن ميلاد مسيح را اسطورهاى مىدانند كه راه در آيين ميتراييسم يا آيين مهرپرستى ايرانيان باستان دارد و تاييد اين فرضيه هم همان همزمانى تولد عيسى مسيح و ميترا است.
شادباش سال نوى ميلادى و جشن ميتراييسم بدور از همه بلاياى زمينى و آسمانى !!!!!!.
محمد نورى و صدايى كه هميشه جاودان است
دهه بيست، دوران آغاز نوعى تفكر در شعر و موسيقى آوازى در ميان مردم ايران بويژه نسل جوان بود كه بخشى را ميتوان متأثر از نشر و پخش وسيعتر موسيقى علمى و آثار فولكوريك كشورهاى مختلف جهان از طريق راديو و صفحات گرامافون دانست.
محمد نورى در همين سالها – سنين نوجوانى با خواندن اشعار نوينى كه بر روى نغمههاى روز مغرب زمين و برخى قطعات كلاسيك آوازى سروده شده بود كار خوانندگى را آغاز كرد. نورى موسيقى را زبانى جهانى و از آن,همه ملتهاى روى زمين مىدانست و از همين رو اقتباس و الهام از هنر كلاسيك غرب، در ذهن زيباى پرواز او به اصلى مهم تبديل شده بود. ادامهی خواندن
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
“من چرا اینجام!”
آمده در: شهرگان
داستانی کوتاه از: شهرزاد محمدی
شهرزاد محمدی
روی تخت میایستد، کلنگ را میکوبد. صفحهی سیاه شیشهای خرد میشود. ستارههای ثابت و بیروح فرو میریزند و ماه با آن لبخند نازک کم رنگ، که مثل گوشوارهای نقرهای روی صفحهی سیاه مصنوعی آویزان شده بود تکّهتکّه میشود. کف اتاق پر میشود از خرده شیشه. چراغهای کوچک زیر شیشه مثل تبهکارانی که دستشان رو شده باشد در خودشان فرو رفتنهاند. کلنگ دوم را که میکوبد چراغهای ریز خرد میشوند. سرش گیج میرود. اتاق دایرهوار میچرخد. تمام اشیایی که روی سینهی دیوار کوبیده شده به نوبت از جلوی چشمش رد میشوند. هزااار عکس از کودکی، چند گیتار، تابلوهایی از اسب و گل و منظره، هزااار عکس از مدرسه، سهتار، پرده با گلهای برجسته، هزااار عکس از هر جایی که رفته و از هرکاری که کرده، حتّی عکسهای نامفهومی از زمان قبل از تولّدش روی دیوار کوبانده شدهاند.
به زحمت روی پاها میایستد و با کمک دستها تعادل خود را حفظ میکند. دوباره کلنگ را برمیدارد ضربهی دیگری میکوبد. حالا دیگر آجرها هم دیده میشوند. بازهم میکوبد چند آجر کنده میشوند و روی خرده شیشهها میریزند. هوای تازه صورتش را خنک میکند. نفس عمیقی میکشد. باید چند آجر دیگر هم بردارد. آسمانیکه قرار است به اندازهی یک بشقاب باشد، نباشد که بهتر است! یکی از آجرهای شل شده را با دستش میکَنَد. میخواهد پرت کُند روی پیانوی آگوستیک گوشهی اتاق. صدای مادر را میشنود:”پسرمن موزیسین نابغهای میشه، حالا ببین کی گفتم. خودم خواب دیدم برج میلاد ساز میزنه، مردم براش کف میزنن. کور بشه هر کی نمیتونه ببینه” این را به همه فامیل گفتهبود. حتما آنها هم با پوزخنده گفتهاند: “ایشاالله ایشاالله چرا که نه!” ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان
دیدگاهتان را بنویسید:
شعرخوانیی اصفر واقدی
برای دیدنو شنیدن شعرخوانیی اصغر واقدی روی نام شاعر را فشار دهید.
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
تاریکی کلاغها را میخورد
مروری بر «کلاغمرگی» مجموعهی شعر لیلا کردبچه
نوشته: سید احمد نادمی
«کلاغمرگی» اسم انگیزانندهای است برای یک کتاب. خاصه که هم میتوان آن را با «راء» ساکن خواند و به تعبیری از مرگ رسید، هم این حرف را مشددِ مجرور دید و وضعیتی مستمر را با این پرنده متصور شد.
در هر دو حالت، پیشنهادی که این اسم برای مواجهه با فضای ذهنی شاعر به خواننده ارایه میدهد، رنگی از تیرگی دارد. بودن کلاغ در این ترکیب به تشدید این حس کمک میکند، اما کلاغ فقط بر اسم کتاب ننشسته است. کتاب خانم کردبچه با هراسمایههایی که ناشی از عشق، مرگ و تنهایی است، شکل گرفته است و نشانه «کلاغ» پرنده آشنای شعرهای این کتاب است. شاعر از مفاهیمی بومی که کلاغ یادآور آنهاست (مرگ، قصه، خبر، غروب و …) بارها بهره برده است. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
نام شهرهای گیلان
مطلب پایین را جالب دیدم! گفتم بهاشتراک بگذارم که اگر شما هم در مورد اسامی صحیح شهرهایی که در آن زندگی میکنید و یا با آنها آشنا هستید را برای ما بفرستید تا به اطلاع علاقمندان برسانیم. رسانه
فروغ لاجی
نقل از سایت سرزمین گیلان
از: فروغ لاجی
یک مطلب بسیار جالب👇
چرا اسم شهرهای ما(به طور اخص شهرهای گیلان) معمولا غلط ثبت شده؟! الان خود لاهیجانی ها به لاهیجان میگویند «لاجُن» یا «لایجُن»؟ من خودم اگر نخواهم دماغم را بالا بگیرم و ادای باکلاس ها رو در بیاورم میگویم لایجن . لاهیجان دیگر چیست؟
یا این شهرستان «کوچسبان» را چرا کوچصفهان نوشتید؛ ای آقایی که برای اولین بار نام این شهر را ثبت کردی؟ عزیزم هیچ کس از اصفهان به این شهر کوچ نکرده. اینجا کوچسبان است. سرزمین اسبهای کوچک( کیف میکنید؟! آدم اهل شهری باشد که اسمش «اسبهای کوچک» است. #اسم_سرخپوستی )
یا چرا «گِلَجَی» را «کلاچای»نوشتید؟ خیال کردید چون چای میکارند پس حتما این اسم باید یک ربطی به چای داشته باشد؟ نه قربانت شوم. گلجی یعنی جای گِلی. زمین آبرفتی این شهر همیشه گلی بوده.
یا آن «عطا کوه» را از کجایتان درآوردید؟ آقای عطا صاحب کوه بوده؟خیر. «اَتِهکوه» ,یعنی کوه آفتابی. کوه رو به آفتاب.
یا «صومعهسرا» دیگر چیست؟! شیعهی دوازده امامی صومعهاش کجا بود؟ یک سر برو با خود مردم صومعهسرا صحبت کن ببین اگر نخواهند ادای قرتیها و سوسولها را در بیاورند و اهل فیس و افاده حرف زدن نباشند میگویند «سوماسرا». سوما سرا شهر گُلهای سوما.
یا مثلا وقتی «جُر ده»(دهِ بالا) و «جُر دشت» (دشت بالا) را نوشتی «جواهرده» و «جواهردشت» خیلی با خودت حال کردیا نه شیطون؟ با خودت گفتی عجب اسم توریستی شیکی انتخاب کردم.
…
بدون شک رکورد عجیب ترین تغییر نام تعلق میگیرد به شهرستان «رامسر». شهری که کمتر از یک قرن پیش «سختهسر» نامیده میشد. «سخته» به گویش محلی یعنی گِل چسبنده. سختهسر. شهری بود با خاک رسی چسبنده. ولی این نام در زمان پهلوی اول به «رامسر» تغییر کرد.
.
@shomaal 📣مـردم شمــال
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهتان را بنویسید:
عکس روز «مادران چهان»
در این ماه و چندین شمارهی آینده برای عکس روز از سری تصاویر «عکس مادران جهان» که مجموعهی گویاییست
از سختکوشی و عشق بیپایان مادران ملل مختلف به فرزندانشان درعین انجام کارهای روزمره را که ازصورتکتاب
عزیزم «بیژن اسدیپور» وام گرفتهامبرایتان خواهم آورد.
شمارهی ۱
منتشرشده در عکس روز
دیدگاهتان را بنویسید: