طرح

.
همشهری‌ی توام
با زبان تو حرف می‌زنم
…………………… چیزی بگو

…………………………..۱۵ سپتامبر ٫۲۰۰۸ روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سه‌تفنگدار طنز ایران


بیژن اسدی‌پور٬ پرویز شاپور و عمران صلاحی صلاحی
.
.
.
.
..
..
.
.
این روزها که بیژن اسدی‌پور سخت در کار تدارک انتشار شماره‌ی نوزدهم دقتر هنر ویژه‌ی سه‌تفنگدار طنز ایران
می‌باشد بی‌مورد ندیدم مطلب بالا نوشته‌ی کیخسرو بهروزی از کتاب بیژن اثر فضل‌اله روحانی را برای‌تان نقل
کنم . لازم است یادآوری شود که این نوشته قبلأ نیز در سایت ارتباط آمده بود.
……………………………………………………………………….. حبیب شوکتی
منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شناسنامه ۲۹

,
.
۲۹
یک قطره اشک
……………..بر شناسنامه‌ام
دریا‌ست
…………………………………… ۵ سپتامبر ٫۲۰۰۸ روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر شناسنامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دو برداشت از اصطلاح «عجم» در شاهنامه


چندی پیش پیامی دریافت کردم از ایران‌شناس و متفکر فرهیخته جلیل دوستخواه که خواسته بودند برای آگاهی‌ی ایرانیان علاقه‌مند مطلبی که ایشان در مورد بیت معروف ( بسی رنج بردم بدین پارسی – … ……) منتسب به حکیم توس ابوالقاسم فردوسی‌ ٬ نوشته‌اند را در رسانه منعکس کنم .
به عللی که از ذکر آن پرهیز دارم انعکاس آن در این‌جا به تأخیر افتاد ٬ تا امروز که در تورق وبلاگ‌های ایرانی به روزنوشت آخرین آقای پرویز رجبی که در رابطه با مطلب دوستخواه نوشته شده بود برخوردم که بی‌مورد ندیدم آن را که شامل نوشته‌ی آقای دوستخواه نیز می‌شود برای‌تان بیاورم
.

باآرزوی سلامتی برای هردوی این برزگواران
……………………………………………………………………….. حبیب شوکتی

دو برداشت از اصطلاح «عجم» در شاهنامه

جمله‌ی ِ “عجم زنده كردم بدین پارسی” نیمه‌ی ِ دوم بیتی بسیار مشهور (” بسی رنج‌ْبُردم در این سال سی/ …”) و زبانْ‌زد ِ خاصّ و عام است. این بیت، در هیچ یك از دستْ‌نوشتْ‌های كهن ِ شاهنامه، در متن ِ بُنیادین نیامده و تنها در زُمره‌ی ِ بیت‌های نسبت داده به فردوسی در “هَجونامه”ی ِ برساخته به نام ِ او دیده‌می‌شود. كلیدْواژه‌ی ِ معنا شناختی‌ی ِ این بیت، واژه‌ی ِ “عجم” است كه در “فرهنگ ِ وُلف”، تنها چهار كارْبُرد از آن در سراسر ِ شاهنامه، به ثبت رسیده‌است: یكی در “گشتاسپْ‌نامه‌ی دقیقی” (مُل، ج ٤، ص ٢١٤، ب ٨١٠ = مسكو، ج ٦، ص ١٢٠، ب ٧٩٥ = خالقی‌مطلق، دفتر٥، ص ١٥٠، ب ٨٠١)، دیگری در ب ٣٤ از ٤٥ بیت ِ “ستایشْ‌ ‌نامه‌ی ِ محمود” در آغاز ِ “روایت ِ پادشاهی‌ی ِ اشكانیان” (مُل، ج ٥، ص ١٣٥، ب ٣٠ = مسكو، ج ٧، ص ١١٤، ب ٣٤ = خالقی‌مطلق، دفتر ٦، ص ١٣٧، ب ٥٢)، سومین ِ آنها در پایان ِ “روایت ِ پادشاهی‌ی ِ یزدگرد ِ سوم ” (مُل، ج ٧، ص ٢٥٢، ب ٩٠٧ = مسكو، ج ٩، ص ٣٨٢، ب ٨٦٠ = خالقی‌مطلق، دفتر٨ ، ص ٤٨٧، ب ٨٩٢) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در “هَجونامه”ی آنچنانی كه پیشتر، بدان اشاره‌رفت.
.
ادامه مطلب

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دريائي ها

.
این کار شاعرِِ رویایی را هم دلم نیامد که تنهایی به جان‌ام بریزم ! این‌ست که آن را در این‌جا می‌بینید.
……………………………………………………………………………………….. ح.ش
.
۲۹ ………………………………به احمد رضا احمدی
دستی میان آینه و من،
لغزید
شعر، از میان آینه، دستی شد.
اینک میان خلوت و تاریکی،
تفسیر ِ دست ها را بر جاده می نویسم
و جاده از سخاوت پر می شود
.
آنسوی من،
که خلوتِ آئینه است و تاریکی
پر می شود برهنگی جاده ازعبور
.
تفسیر دست، عابر آئینه می شود
.

از مجموعه ي “شعرهای دریائی” ، مروارید، ۱۳۴۴

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

جای پای توقف

.
……………………………..به پسرم سهند: که بوی خوش عشق می‌کارد
این نیم ثانیه
…………..مال توست
تا شناسنامه‌ات را بنویسی
……………و مطمئن بشوی
که کسی در کوچه‌های آویزان
………………..بن بست نشود
این نیم ثانیه
……………….مال توست
تا تو از خیابان بگذری
و زیر سایه‌ی این ساختمان بلند
……………….بست ننشینی
تا باد بتواند با خستگی‌ی پیاده‌رو
………………………..پچپچه کند
این پرنده
………..مال توست
تا فاصله از تو جدا شود
………………و قفس از نفس بیافتد
این باغچه
…………مال توست
تا پروانه کنار چشمان‌ات
…………………….لم بدهد
این واژه
…………مال من است
تا با خانه خوشُ و بشُ بکنم
این شعر
……….برای توست
تا خیابان
……………زیر پای توقف
…………………………دق نکند
……………………………….
روزویل کایفرنیا ۱۳ دسامبر ۲۰۰۵

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

وسوسه‌ی باغ‌های بید

آن‌قدر عاشق شده‌ام
که مداد کوچک‌ام را نفروشم
و از این ‌همه بیراهه
از راه به‌در نشوم ٬

…………………………روزویل کایفرنیا ۲۱ اگوست ۲۰۰۸

ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

پياده

آمد در کنارم نشست ٫
پرسيد: ـ چطوری؟ـ .
گفتم: چطور مگه؟ .
گفت: فلانی چطوره؟ .
گفتم: خيلی وقته بارون نباريده! .
گفت: مگه خورشيد نبود؟ .
گفتم: مگه نشنيدی؟ .
ادامه مطلب

منتشرشده در کوتاه‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بن‌بست سلیمان

در کوچه‌ای که نام‌اش
بن‌بست سلیمان بود
نه پیغمبری زندگی می‌کرد
که از صورت‌اش نور ببارد
و نه شیطانی
که خواب کوچک گنجشک‌ها را
از شاخه‌های درخت انجیر
…………………………… بدزدد
………………………………………..روزویل کایفرنیا ۱۲ جولای ۲۰۰۸
ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دکتر محمد مصدق



با احترام به دکتر محمد مصدق نخست وزیر منتخب ایران و با یاد دوست عزیز و هنرمندمان اسماعیل میر مظفری این نقاشی‌ی او از دکتر مصدق را در این‌جا می‌‌آوریم.


..
منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سرزمین هرز

به سایت یداله رویایی نگاه می‌کردم که در بالای صفحه برخوردم به نام خداداد فروهر و آدرس اینترنتی‌اش . این‌که می‌گویند حرف حرف می‌آورد راست است همچنان‌که صحبت‌های خداداد فروهر در ارتباط با تعطیل و یا به قول خود رویایی گِل گرفتن پنجره‌ی نظرخواهی‌های سایت‌اش و قضایای مربوطه ، جناب رویایی را به حرف آورد که این آخری را خواندنی‌تر یافتم که آن را در اختیتارتان می‌گذارم. راستی حرف شما چیست؟.
. pح.ش……………………………………………………………………………………………..
ح. ش
نشانی‌ی رویایی را می‌توانید در پیوند رسانه ببینید.

سرزمین هرز

هیچ کس بر هیچ کس تأثیرنمی گذارد، حوزۀ تأثیرگیری به صفررسیده و این درحالی ست که همه شبیه هم می نویسند” از وبلاگ خداداد فروهر
.
ادامه مطلب

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شناسنامه ۲۸

شناسنامه‌ی ۲۸‌ام حاصل دیداری‌ست دوباره با ( عمر چون خانه‌ی در کوفته‌ای‌ست – تا کی از ره برسد دربان‌اش) یک‌بیتی‌ای سروده‌ی هزار سال پیش‌ام وقتی که شانزده‌سالگی انتهای جهان بود. گاهی که دیروزها به سراغ آدم می‌آید و آن جوانک قدیمی را پیدا نمی‌کند حکایت‌ها می‌شود، مثل این!.
.
شناسنامه‌ ۲۸
.
خانه‌ام را به خاطر دارد
و خوب می‌داند که “کوبه‌ی خبر”*
……………………… کجاست
یک‌بار هم
تا رخوت کش‌دار بیمارستان
…………….. . همراه‌ام شد

شناسنامه‌ام اما
………………….در دسترس نبود
وگر نه “دربان خسته”*
به انتظار
…………….. بی‌تابی می‌کند

*اشاره به شعری از شاملوی بزرگ

منتشرشده در شعر شناسنامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

زیر سایه‌ی شما ۲

“زیر سایه‌ی شما” مجموعه‌ی کوتاه‌نوشته‌هایی‌ست که مدتی‌ست با آن‌ها زیر سایه‌ی شما زندگی می‌کنم.سعی دارم بخش‌هایی از این نوشته‌ها را که با بازنگری طراح و طنزپرنویس گرامی بیژن اسدی‌پور در صفحات صافکاری‌ کار مشترک سه تفنگدار طنز ایران (بیژن اسدی‌پورپرویز شاپور و عمران صلاحی) در ماهنامه‌ی عاشقانه به چاپ رسیده در این سایت بیاورم.
.
با سایه‌های راه راه بیژن:
پس از مرگ شب‌های جمعه سایه‌ام به ملاقات‌ام می‌آید.
سایه‌ی پرنده‌ی محبوس سعی می‌کند در بیرون از قفس بیافتد.
سایه‌ی آدم نابینا صاحب‌اش را گم کرد.
سایه‌ام را به تصویرم معرفی می‌کنم.
.
زیر سایه‌ی شما:
.
با سایه‌ام خلوت می‌کنم.
جلوی پای سایه‌ام بلند می‌شوم
قبل از آن که جسدم را در گور بگذارند برای همیشه با سایه‌ام خداحافظی می‌کنم.
سایه‌ی پرنده‌ی محبوس راه راه است.
سایه‌ام زیر درخت لم می‌دهد.
آسفالت به قدری داغ بود که دست سایه‌ام را سوزاند.
با سایه‌ام عکس یادگاری می‌گیرم.
در شب های تار سایه‌ام مرا گم می‌کند.
برای سایه‌ام شناسنامه‌ی مستقل می‌گیرم.
برای آن که سایه‌ام خودش را ببیند جلوی آینه‌ی قدی می‌ایستم.

منتشرشده در زیر سایه‌ی شما | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح

.
استکان نیمه‌خالی‌ی چای
روی میز کهنه
در حسرت بوسه‌ای دیگر
هنوز داغ است
………………………………روزویل کایفرنیا ۱۲ جولای ۲۰۰۸
………………………………………………………………….نقاشی از: سهراب سپهری
………………………………………………………………..و با تشکر از; آرشیو عکس
……………………………………………………………………ایران و بیژن اسدی‌پور
منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

قصیده‌ای كوتاه‌، به بلندی تاریخ

.
دریغ‌ام آمد این نوشتار از روزنوشته‌های نویسنده‌ی متعهد پرویز رجبی را برای شما نیاورم.
( گفتار ۷-۱ از سلسله گفتار ترازوی هزار کفه به نام قصیده‌ای كوتاه‌، به بلندی تاریخ )
نشانی‌ی سایت پرویز رجبی را می‌توانید در پیوندهای رسانه ببینید.
.
قصیده‌ای كوتاه‌، به بلندی تاریخ
هنگامی كه سرگرم نوشتن این پیشگفتار بودم‌، كتاب كوتاه‌، اما برندۀ محسن مخلباف‌، به نام «بودا در افغانستان تخریب نشد، از شرم فرو ریخت‌» به دستم رسید. مخلباف در این كتاب شعری را آورده است كه در دربار سلطان محمود غزنوی و در دوران باشكوه شعر فارسی سروده نشده است‌، بلكه آن را شاعری معاصر از افغانستان زمزمه كرده است‌. به مخملباف دسترسی نداشتم كه به او بگویم كه من اگر به جای او بودم‌، این كتاب آكنده از زشتی‌ها را، «آخ‌!» می‌نامیدم‌، اما از آوردن شعر آن مرد غریب افغانی كه به ایران پناه آورده و به هنگام ترك ایران شعر خود را سروده است‌، صرف نظر نمی‌كنم‌. زیرا كه این شعر كوتاه نیمی از بار این رساله را از دوشم برمی‌دارد.

ادامه مطلب

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با تو نیستم

.
مادر بزرگ که همیشه قلب‌اش آویزان بود
نام‌ات را با صدای بلند
از کنار باغچه پاک کرد
.
ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید: