ابراز هم‌دردی شاعران و نویسندگان ایران با مردم

.

برای هم‌دردی با مردم غیور ایران نشریه‌ی الکترونیکی‌ی وازنا متنی را تهیه کرده است که شاعران و نویسندگان می‌توانند در صورت تمایل آن را امضاء نمایند. برای مطالعه‌ متن و شرکت در این حرکت ملی روی نام وازنا کلیک کنید.
منتشرشده در گزارش | ۱ دیدگاه

ندای مردم ایران

.
هر دم ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز

………….این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌ها‌ست

.

ایران من، مرد‌م من
مردم من، ایران من
…..ماایران من، مردم من
………
مردم من، ایران من

جبهه بندی

.
برای مشاهده‌ی ویدیویی از روزشهادت ندا آقا سلطان
روی سایت بادبان
کلیک کنید.

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

کانون پژوهشهای ايران شناختی

.
بیستم خرداد ماه مصادف است با روز میلاد نشریه‌ی انترنتی‌ی کانون پژوهشی‌ی ایران شناختی. ضمن تبریک پنجمین سالگرد انتشار این نشریه‌ی انترنتی‌ی آموزشی و اطلاعاتی‌ به ایران‌پژوه فرزانه‌ و متعهد آقای جلیل دوستخواه که با پشتکار و زحمات خستگی ناپذیر به طور مداوم به انتشار مقالات و گزارشات مفید و لازم در ارتباط با فرهنگ و آثار باستانی‌ کشورمان ایران مبادرت ورزیده دستان توانمند و گرم او را می‌فشاریم و برایشان تندرستی و روزهای بهتر آرزو داریم.
آنچه که کار استاد دوستخواه را از دیگران که با هوچیگری قصد رونق دکان‌شان در خدمت به جریان‌های وابسته به نظام مخلوع سلطنت و یا دیگر کهنه‌پرستان ضد ایران وایرانی را دارند متمایز می‌کند عشق عمیق او به ایرانزمین و خدمت به مردم این مرز و بوم می‌باشد.
با نگاهی گذرا به مطالب موجود در این سایت به آسانی می‌شود دریافت که ایشان متعلق به هیچ جریان وابسته‌ای نبوده و از هر آن چه نام ایران و ایرانی را تابناک کند حمایت می‌نمایند.
برای دیدار از این سایت روی
کانون پژوهشی‌ی ایران شناختی را فشار دهید.

منتشرشده در گزارش | ۱ دیدگاه

کلی‌یات

در تورق دفتر‌هنر شماره‌ی ١٩ و نیز شنیدن و تماشای CD و DVD ضمیمه به آسانی می‌توان دریافت که بیژن اسدی‌پور با چه وسواسی سعی در معرفی ‌دوستان سالیان‌اش پرویز شاپور و عمران صلاحی و خصلت‌های والای انسانی‌ی آن‌ها داشته و در عین حال از پرداختن به شخص خودش تا آن‌جا که به موضوع این شماره لطمه نزند پرهیز نموده که این البته باعث دلخوری‌ی بسیاری از دوستان‌اش که در ارتباط با او برای این شماره مطلب فرستاده بودند هم شد. بیژن که بسیاری هم مبادی‌ آداب است و برای خوشنودی خاطر دوستان از خودش فراوان مایه می‌گذارد با تردستی خاص یک طنزنویس توانا آن‌گونه که در گفتار زیر آمده با اظهار پوزش از درج آن‌ها در مجله خودداری کرد.
.
مثل همیشه این شماره هم حاوی مطالب بسیار خواندنی‌ست که البته با شناختی که از
بیژن داریم غیر از این هم نمی‌شود از او توقع داشت.
مطلبی را که از شماره‌ی اخیر دفتر‌هنر عینآ در این‌جا کپی کرده‌ام علاوه بر ارایه‌ی گوشه‌ا
ی از نثر درخشان بیژن اسدی‌پور بعضی از گرفتاری‌ها و درگیری‌های او را نیز در انتشار دفتر‌هنر نشان می‌دهد که فکر کردم بهتر است شما را هم که همیشه دوست دارید بدانید که چگونه بیژن یک تنه این کار سترگ فرهنگی و مرجع را انجام می‌دهد در جریان قرار بدهم.
…………………………………………………………………………………………….ح.ش

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سفر

.


دست می‌برم
صدایی که انگشتان‌ام را
تر می‌کند
شنیده نمی‌شود
با آینه می‌گویم
راز سفری را
که از چمدان، خالی‌ست

……………………………..
١١ می ٢٠٠٩

…………………………کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

به این درخت شلیک نکنید

.
پشت این دیوار
…………………..خبری نیست
مثل همه‌ی بعد از ظهرهایی
که باران خزر را نقطه‌چین می‌کند
و من نخواهم بود
که دست آب را بگیرم
و زیردرخت گردو پهن کنم
تا کناره‌های تنهایی خیس نشوند
*
تکیف این مالا*ی پیر چیست
وقتی شما دریاچه را
به کثیرالاضلاعی‌ نا منظم تقسیم می‌کنید
که تنها ضلعی کوچک‌ از آن
از باغ‌های زیتون رودبارعبور می‌کند
*
یک شاخه از درخت نورس زیتون
به دهانه‌ی این تفنگ پیر آویزان کنید
تا هیچ سربازی
به سنگ‌اندازهای جوان فلسطینی
…………………………..شلیک نکند
*
لطفآ به این پریده‌رنگ
…………………سنگ
پرتاب نکنید
دختران باکره
با مریم مقدس
همخوابه نمی‌
‌شوند
…………………………..٢٣ می ٢٠٠٩

………………………کوُل کالیفرنیا

*مالا: ماهیگیر به زبان گیلکی

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نوعی خوانش ۲

.
این را هم در سایت‌ یداله رویایی‌ عزیز خواندم که حیف‌ام آمد آن‌را برای‌تان نقل‌ نکنم.
این هم متن مطلب

.
عباس عزيز

*من خوانندۀ عجیب دیگری را دیدم، عجیب تراز آن شاعرفقیدِ نفرینی
درلوس آنجلس،خانۀ فرهنگ فرهی،گذارم به اطاق پسرش افتاد.اطاقی “بس آشفته مانده”1
در میان بسیار چیزهائی که پراکنده روی زمین بود کتابی را دیدم. کهنه، رنگ باخته، مستعمل، و دِفرمه . برداشتم . “لبریخته ها”ی چاپ پاریس بود! ازریخت افتاده ، با لکه هائی ازهمه جور برآن، ازجوهر تا چائی، تا سیگار، و تا خواب درکتاب. به یادم آمدسرشب وقتی که ما را، من و زنم را، به خانۀ پدرش می برد، پشت فرمان تمام راه برای ما لبریخته خوانده بود. خواستم ازش بگیرم، نداد

! می خرم –
.رنجيد. و در نگاهش جریحه را خواندم

.آن شب این حرف چقدرحیوانی بود. هنوز اززخمی که زدم زخمینم

تا وقت دیگر قربانت
نتيجه اخلاقي : خوانش اگر واقعا تخريبِ متن باشد (دکونستروکسيون؟) خرابه هاي متن را مي خواند نه متن هاي خراب را



! رجوع کنید به پست 2 مارس200

نیمایوشیج، افسانه –1

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

روی موج کوتاه

.
١٨

در اننظار دیدن‌ات

بوسه‌های نخستین

………………….باور نمی‌شو‌ند

اینک سال‌هاست

به نگاهی خلاصه دل بسته‌ام

که از یک عکس ۶ در۴ قدیمی

از جایی دور پرتاب شده است.

…………………………. .می ٢٠٠٩

………………………کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در روی موج کوتاه | ۱ دیدگاه

از حرف‌های شما!

.

...……………………………………..برای بیژن و شاپور و عمران به تساوی

اسم‌ات که خوانده شد

تمام کابل‌های تلفن

که زیرِ زمین ِ سخت

سخت خوابیده بودند

…………………….بی‌سیم‌تر شدند

و نام‌های مستعارت

ای_میل شد.

*

در کوچه‌های یار

کسی صدای‌ات را

……………………طرح زد بر دیوار

تا هم طرح تازه شد

هم وهمِ سبز تازه شود همْ‌طرح

مثل شما و شما و شما!

*

وقتی که هیچ نشد باز

ما باز باز شدیم

در بی‌نهایت پروازهای بلندت

**

نه باغ خنده به لب زد

………………………….نه باغچه

وقتی سفر

دستان فراخ‌ات را

……………………….دراز کرد

و دیگرانِ تو ماندند بی تو

مثل شما و شما

* *

آن سوی دیگرانِ تو اما

ماندند نیز

تا چشم خاک نبندد

و چشم‌های تو تاریک شد

و طرح‌های تو با طنز گفته شد هنوز

در کارهای بارْ بارِ شما

آمده در دفتر‌هنر ویژه‌ی سه‌تفنگدار

روزویل کالیفرنیا ۲۸ اگوست ۲۰۰۸

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شماره ی نوزدهم دفتر هنر ویژه ی سه تفنگدار طنز متعهد ایران

.
شماره‌ی نوزدهم دفترهنر ویژه‌ی سه‌تفنگدار طنز متعهد ایران منتشر شد. بیژن اسدی‌پور که یک تنه و بدون پشتوانه‌ی مالی‌ی هیچ مؤسسه‌ی خصوصی و یا دولتی و عدم وابستگی به هرگونه جریان وابسته ومشکوک و با دانش غنی‌ی فرهنگی و علمی و وسواس خاص یک هنرمند مردمی که تنها به مردم و کشورش فکر می‌کند همه ساله یک شماره از دفترهنر را در مورد هنرمند یا هنری که به اصرار مورد کم لطفی قرار می گیرد انتشار می‌دهد، این بار به سه طنز نویس محبوب ایرانی پرداخته است تا مردم بهتر با آن‌ها و رابطه‌ی تنگاتنگ آن ها با یک دیگر که از آن‌ها به روایت کیخسرو بهروزی سه‌تفنگدار طنز ایران ساخته است آشنا شوند .
بیژن اسدی‌پور، پرویز شاپور و عِمران صلاحی در جامعه‌ی فرهنگی ما به خوبی شناخته شده‌اند و به گمان من احتیاجی به معرقی‌ی مجدد آن‌ها نیست خاصه آن‌که بیژن قبلأ به آن‌ها در دو شماره‌ی جداگانه در مجله‌ی عاشقانه و نیز دفترهنر شماره‌ی هفتم ویژه‌ی طنز امروز ایران مفصلأ پرداخته بود. با این‌همه با توجه به بعضی شیطنت‌ها و انگولک‌های جریان‌های ضد فرهنگی که سعی در مخدوش کردن چهره‌ی این هنرمندان مردم می‌شود انتشار شماره‌ی فوق بسیار به موقع و ضروری به نظر می‌رسید.

ویژه نامه‌ی سه‌تفنگدار که در ١٩٠ صفحه به چاپ رسیده مانند دیگر شماره‌های دفترهنر در دو بخش صفحات سفید و رنگی می‌باشد که مثل گذشته صفحات سفید مربوط موضوع ویژه‌نامه وصفحات رنگی از هر دری می‌گوید. صفحات عکس دیگر زیر‌بخش دفاتر هنر است که این بار هم حاوی‌ی تصاویر به یاد ماندنی و غالبأ تازه است.
بیژن که هیچگاه این دفاتر را کاملأ شبیه هم از نظر شکل و فرم بیرون نداده است این بار هم دست به ابتکار تازه‌ای که تا به حال توسط هیچ نشریه‌ای انجام نشده، زده و همراه با مجله، یک CD و یک DVD ضمیمه کرده است که بسیار شنیدنی و دیدنی‌اند. این
CD و DVDها که با نظارت فنی آقایان لقمان ادهمی موسیقیدان و رضا شریفها فیلم‌ساز تهیه و تنظیم شده، با باریک بینی‌ هنرمندانه‌ی اسدی‌پور پیاده شده‌اند که در جای جای آن‌ها جای پای او دیده می‌شود.
اکثریت قریب به اتفاق مطالب اعم از طرح و طنز و شعر و مصاحبه و مقالات برای اولین بار در این شماره می‌آید و یا از گذشته‌ی دور و یا مطبوعات قدیمی وام گرفته شده‌اند که البته چون همیشه مأخذ آن‌ها
ذکر گردیده است
.
.
بیژن اسدی‌پور
یگانه ستاره‌ای‌ست تابناک که آسمان فرهنگ و هنر ما از آن برخوردارست.
بیایید قدر زحمات او را بیش‌تر بدانیم و ضمن فشردن دستان گرم او سعی کنیم همان‌طور که او از ما می‌خواهد در انتشار دفتر‌هنر تنهای‌اش نگذاریم .
برای پایان بردن به این مطلب خلاصه یک شعر کوتاه از عمران صلاحی چند کاریکلماتور از پرویز شاپور و چند نوشته‌ی کوتاه از حرف‌های خانگی‌ی بیژن اسدی‌یور را از ویژه‌نامه‌ی سه‌تفنگدار نقل می‌کنم.
.
مسلخ

.


ایستاده‌ایم
به انتظار و نظاره
مرگ و خون را.
قرعه‌‌ی این فال این بار به نام کیست؟
.


پناه می‌بریم از مرگ
به تبی که مرگی تلخ‌تر در پیش دارد.
.
نفسی تازه می‌کنیم
بین دو تیز کردن کارد
……………………عمران صلاحی
.
ملودی‌های بهاری
.
به احترام بهار همه‌ی جوانه‌ها به‌پا خواستند.
زیبایی‌ی گل‌ها را به باغچه تزریق
می‌کنم.
گل کاغذی به چهارفصل به یک چشم نگاه می‌کند.

وقتی بهار از درخت پایین می‌آید، شکوفه‌ها پر می‌شوند.
…………………………………………………… پرویز شاپور

.
طنز خانگی


.
مرد زن را در آغوش می‌گیرد، تنهایی به قتل می‌رسد.
پرنده از درخت می‌پرد شاخه‌ها برایش دست تکان می‌دهند.
کودک عروسک را می‌بوسد عروسک بوسه‌ای برای مبادله ندارد.
خانم بزرگ فوت می‌کند، سایه‌ی خانم بزرگ یتیم می‌شود.
……………………………………………………….بیژن اسدی‌پور

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تنهایی‌ام را در آینه خالی می‌کنم

.

آستین‌‌ام را بالا نمی‌زنم

با فواره می‌قصم

فرمان ایست را می‌روم

با چراغ روشن می‌شوم

کنار برف دراز می‌کشم

تنهایی‌ام را در آینه خالی می‌کنم

پاییز را سبز می‌بینم

کویر را آب می‌دهم

درخت را به شاخه پیوند می‌زنم

به خانه بر می‌گردم

دختران‌ آفتاب را

گلباران می‌کنم

و با گرسنگی سیر می‌شوم

*

لازم نیست

آستین‌‌ام‌ را بالا بزنم!

خواب دریاچه‌ست که از چشمان‌ام می‌گذرد

…………………………..١٠ آوریل ٢٠٠٩

………………………کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اسم این کوچه شهید نمی‌شود

.

وقتی شناسنامه‌ام

آن قدر باطل شد

که “پِرلاشِز”*

لاشه نمی‌پذیرد

با صدای‌ات بلند ‌می‌شوم

که فاتحه‌ات ‌خوانده نیست

پس “فاتح شدم

و ۶٧٨”** بار

ساکن و مرداب

وقتی صدای مرغابی

بوی خزر می‌داد

خیابا‌ن‌ها سنگفرش بود

و فرش خانه‌ی همسایه سوراخ

دیوار موش داشت

و موش گوش

و ما فقط به ارتباط جبری اعداد

………………………….جمع می‌شویم

اسم این کوچه شهید نمی‌شود

پس از بن بست که بالا می‌روی

“هوای تازه”*** می‌خوانی

و شاملو با پریا پریده بود

که از دریاچه دوریم

و آب رودخانه خیس نیست

……………………………..سی‌ام آوریل ٢٠٠٩

…………………………..کوُل کالیفرنیا

*گورستانی که صادق هدایت در آن مدفون است.
**وام از شعر فروغ فرخ زاد
***اشاره به کتاب به همین نام از احمد شاملو

منتشرشده در شعر | ۱ دیدگاه

شناسنامه ٣٠

.

شناسنامه‌ام

تنهاترین ستاره‌ای‌ست

که بر پیشانی‌ی خزر

نوشته شده.

…………………….سی ام آوریل ٢٠٠٩

…………………..کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر شناسنامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

روی موج کوتاه

1
١٧

.

تاریک‌تر از آن‌ست

که از روز بگوید

از عشق می‌گوید وُ

از بهار

که هم‌جنس آفتاب‌اند!

.

………………………………………١۵ مارس ٢٠٠٩

…………………………………….. کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در روی موج کوتاه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

در جستجوی آن لغتِ تنها


آخرین دفتر شعر شاعر گرانمایه “یداله رویایی” با نام ” در جستجوی آن لغتِ تنها ” اخیرأ انتشار یافت که نظرتان را به
مصاحبه‌ی خواندنی‌ی آرمان سلاح‌ورزی با شاعر در این رابطه جلب می کنم.
برای
مطالعه‌ی گفت‌و‌‌گوی فوق روی نام یداله رویایی کلیک کنید.
.
منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

روی موج کوتاه

.
١٦

صبحانه‌ام را با تو تقسیم می‌کنم

سال‌هاست که رفته‌ای

وسهم تو از نان سنگگ

بر روی سفره

…………….کپک زده است!

………………………………………١۵ مارس ٢٠٠٩

…………………………………….. کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در روی موج کوتاه | دیدگاه‌تان را بنویسید: