بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت
مهرداد شمشیربندی | چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر
بیژن اسدی پور و افتادن ناگهانی درخت!
پژوهشنده: مهرداد شمشیربندی
«آیینه ی تمام نمای جهان ماست
این عکس های کوژ و کژ، این بی قواره ها» (محمد ذکایی، کتاب بیژن، ص ۲۵۳)
این نوشتار، کوششی است برای آشنایی با بیژن اسدی پور که از طراحان پیشرو و برجستهی ایرانی است. اسدی پور کار هنری را در دههی چهل خورشیدی، با هفته نامهی توفیق آغاز کرد. به زودی به جرگهی نامهای آشنا پیوست و چند کتاب طراحی به چاپ رساند. محمد ابراهیمیان که پیش از انقلاب یکی از نخستین شناختگران هنر اسدیپور در روزنامههای پر شمارگان ایران بوده است، پس از سالها در بارهی او چنین مینویسد:
«همیشه محجوب، متین و موقر بود. کمگو و گزیدهگو. تا نمیپرسیدی، سخن نمیگفت و اگر میگفت چنان شمرده و آرام میگفت که کسی غیر از شما نمیشنید. طنزپردازان عموماً پرگو، بلندگو و متکلم وحدهاند. میگویند که دیگران را به وجد آرند و بخندانند و خود بیش از همه بخندند. اینان سرشار از کلمات و ترکیبات پنهاناند. ناگهان از زراد خانهی ذهن خویش کلماتی بیرون میکشند و جاهایی به کار میبرند که شما را غافلگیر میکند. گویی پیوسته در حال جست و جوی موقعیتهای طنازانه ی تازهاند تا مجلس گفت و گو را به آتش بکشند و هر کس ریسهکنان به گوشهای در غلتد. بسیاری از دوستان طنزپرداز من، در سالهای دور، هم شفاهی و هم مکتوب، این چنین بودند؛ اما بسیاری از ایشان درونگرا، کمگو، خجالتی، آرام، فکور و بیشتر شنوندهاند و پشت نگاهشان و زیر پوست گل انداختهشان بس هیاهو دارند که به زبان نمیآرند. خجالتی یا فروتن؟ کدام صفت شایستهی ایشان است؟
بیژن اسدیپور از همان ابتدای نوجوانی این گونه بود، با همان صفاتی که برشمردم همیشه تبسم نجیبانهای همهی اعضای صورت دوست داشتنی و گرمش را سرشار میکرد. بعدها (حوالی سال ۵۴) وقتی کتاب تصویری «ملا نصرالدین»اش چاپ شد و به دست ما رسید، دریافتم که بیژن نه با کلمات بلکه با خطوط و تفکری که پشت تصاویرش نهفته است، آدمی را نخست از خنده سرشار میکند و سپس به تفکری عمیق و جانانه میکشد. قصههای ملانصرالدین ساده بود، بیژن، اما به آنها عمق بخشید. فکاهی بودند، طنزشان کرد. گاه گزنده و زهرآگین. روزی که کتاب، چاپ و منتشر شد، در شهر ولولهای افتاد. بیژن اسدیپور و آن همه سکوت؟! بیژن اسدیپور و این همه فریاد؟! (به یاد بیژن اسدی پور، ماهنامهی اینترنتی ایران دیدار، شماره ۲۸)
اسدی پور در سال ۱۹۷۸ به آمریکا رفت و دانشجوی مهندسی راه و ساختمان شد. او تا امروز در آن کشور زندگی می کند. بیژن اسدی پور در آمریکا هنر خویش را پروراند و دنبال کرد. سیلیا کاپوله باورمند است:
«کم پیش میآید ملاقات هنرمندی که آموزش اولیهاش در رشتههایی جز علوم انسانی همچون اقتصاد و راه و ساختمان باشد. بیژن اسدی پور آن هنرمند نادر است که کارهایش آمیزهای است از دقت علم و حالات ذهنی هنر.» (کتاب بیژن، ص ۲۰۳)
دربارهی هنر اسدی پور تا کنون نقدهای بسیار در رسانههای نوشتاری باختر زمین به چاپ رسیده است. فضل الله روحانی گزیدهی این جستارها را در «کتاب بیژن» گردآوری کرده و به چاپ رسانده. «کتاب بیژن» را بنیاد زیبا و نشر هنر در سال ۱۳۸۳ به بازار آمریکا داده و نگارنده آن کتاب را یکی از پایه های این نوشتار گذارده است.
گفتیم که بیژن اسدی پور خود را «طراح» مینامد، نه کاریکاتوریست یا نقاش. او که یکی از آغازگران هنر طراحی در ایران است، در بارهی ویژگیهای این هنر میگوید: «طراحی هنری است که از نقاط اوج میگذرد و میخواهد به صورت مختصر و مفید به مسایل پایهای زندگی آدمها بپردازد. این هنر در زندگی پر شتاب اکنون ما نقش دارد و در زندگی پرشتابتر ما در آینده نیز نقش مهمتری را ایفا خواهد کرد و در سطح جهانی مطرح خواهد بود.» (کتاب بیژن، ص ۲۳۴ )
کورش همایون پور برای بازنمایی ِ بیشتر مینویسد: « . . . تفاوت طنز با شوخی، هزل، مسخره [مسخرگی] و مطایبه به درستی همانند جدایی میان طرح و کاریکاتور است. در کاریکاتور بخش «بیرونی» از چهره یا پیکر یک شخصیت به طور نمادی از آن شخصیت به گونهای غلوآمیز بازتاب خود را در تصویری از او مییابد، مانند کاکل آقای ریگان و دندانهای آقای کارتر. در حالی که در طرح، بخش «بیرونی» شخصیت مطرح نیست بلکه منش یا خصلت «درونی» است که در تصویر، بازتابانیده می شود. این منش یا خصلت، بیانگر یک «تیپ» اجتماعی است و بیننده در برخورد با طرح، نه یک شخصیت ویژه که نوعی از انسانها را با آن خصلت یا منش ویژه به یاد میآورد.
آنجا که کاریکاتوریست تصویری را همراه عصا و پیپ و احیانا گل ارکیده به یقهاش در برابر ما میگذارد، از ترکیب این نمادها تنها یک موجود را به یاد میآوریم و حتا اگر ترانه ی فکاهی:
«گفتی که نان ارزان کنم کو نان ارزانت؟
عمّه ات به قربانت!»
نیز چاشنی آن نمادها نباشد، بینندهی ایرانی تنها یک مرد سیاسی دوران خاص را به یاد میآورد. اما وقتی در طرحی مردی را میبینیم که بر روی یک صندلی که فاقد دو پایهی جلویی است نشسته و پاهای مرد به جای پایههای چوبین صندلی عمل میکند، ناخوداگاه اندیشهای در ذهن متبادر میشود: این چه گونهای آدمی است که وابسته به جایگاهی است که خود بدون پایه است؟! در اینجا اگر هم لبخندی در برخورد با این طرح بر لبان ما جاری شود، ریشخند نیست، نیشخند است.
بدین ترتیب کاریکاتور بیننده را میخنداند و تنها ریشخند است، در حالی که طرح، بیننده را به اندیشه وا میدارد و اگر هم خندهای را برانگیزد، نیشخند است». (همان، صص ۱۶۶ و ۱۶۷)
حمید دباشی هنر اسدی پور را اینگونه توصیف میکند: «قلم گستاخ و طنز تلخ و شیرین اسدیپور توان بیننده را میبُرد و کاسهی صبر او را لبریز میکند. تحمل اینهمه تردستی و تامل در این همه پردهدری از احوال و اطوار روزگار ما در توش و توان هر چشم ناظری نیست. اسدیپور میبرد و میدوزد و دفعتا میآویزد! و این همه را در چنان فضایی از بیخیالی و بیتوجهی به عواطف آبکی عوارض زودگذر حیات انجام میدهد که گویی خود از چشماندازی دور از دسترس دوزخیان زمین، ناظر بر هستی است.» (همان، ص ۱۷۵)
کارهای اسدی پور و همنسلان طراحش (به پیشگامی اردشیر محصص) چنان چشمگیر بوده که حتا نگاه هنرمندان پیش از ایشان را ربوده است. محمدعلی جمالزاده که در زمان خود، هنرمندی نوجو به شمار میآمده، گفته: «هموطن هنرمند ما آقای بیژن اسدیپور که نه تنها از لحاظ سن و سال هنوز جوان است بلکه از لحاظ هنر و جنبهی فکر و قلم و تصور و هنر نیز کاملا جوان باقی مانده است و انشا الله با تاییدات و توفیقات غیبی باز سالیان بسیار جوان باقی خواهد ماند. کارش با همهی اشکالی که گاهی در تعبیر و تفسیر و ترجمه و فهم منظور، موجود است مورد توجه هموطنان با ذوق و حتا مراکز هنری بیگانه قرار گرفته است و الحق میتوان او را در کار نقاشی و تصویر و نوعی کاریکاتور مغز و باطن و اخلاق و نیز نقاشی و عرض هنر، آفرینندهی مکتب جدیدی خواند که به وسیلهی تعبیرات استادانه و مداخله دادن اشیا و جابهجا ساختن اعضا و قیافه و حرکات … بیسابقه به نظر میآید. او انواع اسبابهای روحدار و بیروح را از قبیل سلاح جنگی و پرنده و درخت و شاخه و برگ و تغییر دادن محل اعضا و جوارح اشخاص را به ما مینماید که ما بهوسیلهی همین تغییرات حدس میزنیم که منظور هنرمند چه کسی است و کدام جنبهی اخلاقی و معنوی آن شخص را در نظر میداشته است. مثلا مغز را به صورت لانهی مرغان و قلب را نظیر دیگ جوشان و دست را به صورت خنجر و شمشیر و نیزه در میآورد و خواننده و تماشاگر، خود حدس خواهد زد که منظورش کدام آدمیزاد و کدام قسمت خاص اخلاقی و معنوی او بوده است و روی هم رفته شاید بتوان گفت که اسدیپور خالق مکتب هنری جدیدی گردیده است که باز شاید بتوان به آن نام مکتب نقاشی روانشناسی کاریکاتوری داد و در هر حال دوستان و یارانش توفیق روز افزون او را خواستارند.» (همان، ص ۱۹۱)

محمد کریمزاده درونمایهی بنیادین آثار اسدی پور را چنین میبیند: «موضوع اصلی کار بیژن در طرحهایش «آدم» است، همینطور «گیاهان و جانوران». و گاه هم آمیزهای از این سه در کارهای او جلوه دارند! اما هنوز «آدم» نقش اصلی را به عهده دارد و بر این محور است که نقش موضوعات دیگر تعیین و مشخص میشود.
ادامهی خواندن→