صدای دفتر هنر (۴)

پس از انتشار شعرخوانی‌ی مجتبی کاشانی از CD صدای توفیق ضمیمه‌ی دفتر هنر ویژه‌ی توفیق تصمیم گرفتیم در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه کنیم.

با فشار روی نشانی‌ی زیر می‌توانید به بخش چهارم صدای توفیق ضمیمه‌ی دفتر هنر شماره‌ی بیستم ويژه‌ی توفیق گوش دهید.

Track04

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

من کیستم ؟

نوشته: بلقیس سلیمانی

من «دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن‌ها روی سرم قند می‌سابند و همزمان قند توی دلم آب می‌شود.

من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده‌ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی‌بیند.

من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی بیست آگهی تسلیت در
بیست روزنامه معتبر چاپ می‌کنند.

من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری‌اش – البته تا چهلم- آگهی
وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می‌رساند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | 2 دیدگاه

سه شعر از اکبر اکسیر

 

نشانه‌ها

زنگ کاردستی

یا پارو می‌ساختم یا نردبان

آقای شرقی می‌گفت:

نردبان و پارو

نشانه‌ی ترقی و ثروت است

_یادش بخیر_

حال در پشت‌بام خانه‌ای

برف پارو می‌کنم ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح‌های پیمان رضایی

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | 2 دیدگاه

“نامه بدون نقطه”

“نامه بدون نقطه” یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه

به گزارش پارسینه، نوشته‌ای كه ذيلا از نظر خواننده گرامی می‌گذرد نامه‌ای است كه مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان امير حسينی سيف‌الممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته كه شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی‌نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهای ادب زبان پارسی به شمار می‌آيد. انگيزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و كثرت عائله و تنگی معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.

بسمه تعالی

سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه‌ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهر علم معلم و در هر اصل موسسم . در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كو طالع كامكار و كو مرد كرم؟ ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در کوتاه‌ها | ۱ دیدگاه

با صدای( فریدون مشیری)

Track 20

 

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

جهت‌‌‌یابی

پرویز فنی‌زاده

سینمای فردین را

ضربه فنی کرد

و گاو مشد حسن

از غلامحسین ساعدی, مهرجویی نمود

گوزن‌ها ایستاده سوختند

و سینمای ایران  

جهاتی ‌شد

۲۰جون ۲۰۱۱

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

belonging

ششم

عنوان belonging به معنای چیزها و شرایطی که به آن تعلق داریم برای بیان نوستالوژی‌ی غربت شعرای ایرانی‌ی خارج از ایران در مقابل longing به معنای چیزها و شرایطی که آرزومندیم بر کتابی که در صدد معرفی‌ی آن هستم توسط نویسنده استفاده شده است. belonging که به زبان انگلیسی نوشته شده مجموعه‌ای‌ست از اشعار شاعران ایرانی‌ی مقیم خارج از کشور توسط نیلوفر طالبی مترجم صاحب‌نام ساکن انگلستان تهیه، نوشته و ترجمه شده است که کاری‌ست قابل تأمل و خواندنی.

نیلوفر طالبی موسس بنگاه معتبر پروژه‌های ترجمه است و تاکنون چندین کار ترجمه انجام داده است که مطالعه‌ی کار حاضر او خبر از آگاهی‌ی او از شعر فارسی و نیز ترجمه‌ی انگلیسی‌ی بسیار دلپذیر شعر فارسی و نیز تنظیم و انتخاب آشنا دارد.

شعرای خارج از کشور در این کتاب به سه دوره‌ی شاعران نسل اول که بین سال‌های ۱۹۲۹ و ۱۹۴۵ به دنیا آمده‌اند شامل شاعرانی مثل نادر نادرپور، حسین افراسیابی، مینا اسدی، اسماعیل خویی و یداله رویایی- و شاعران نسل دوم که متولدین بین سال‌های ۱۹۴۶ و ۱۹۶۰ شامل شاعران جوان‌تر مانند رضا فرمند، جمشید مشکانی‌، بهزاد کشمیری، مجید نفیسی، عباس صفاری است و شعرای نسل سوم که بعد از سال‌های ۱۹۶۰ تولد یافته و از نام‌هایی چون آنا آقایی، مریم هوله، زیبا کرباسی و ….گفته می‌شود تقسیم شده‌اند.

برای آشنایی شما با این اثر، اشعاری از  مجید نفیسی  را در کنار ترجمه‌ی انگلیسی‌ی آن در این شماره برای شما می‌آوریم. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر دیگران, مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

مقبره ی متروک پائولا شولتز

 

 

نویسنده : حمید پاک نیا

باید گفت که هیچ رویدادی به اندازه‌ی خاکسپاری نابهنگام هراس آور نیست که به راستی با بیشترین نابه‌سامانی‌ها و پریشانی‌های تن و روان همراه است. فشردگی شکیبایی ناپذیر شش‌ها، چسبناک شدن جامه خاک سپاری، فشار سخت در تابوت تنگ و باریک، و دمه‌ی خفه کننده‌ای که از خاک نمناک برمی‌خیزد … !

در چهارمین شب طوفانی ماه که اشک تمامی ناپذیر آسمان، زمین لخت را تازیانه می‌زد و وحشی‌گری باد به جان درختان تنها افتاده بود، با لیوان بلورین درخشانی که تا نیمه مشروب داشت مقابل شومینه ی روشن اتاق مطالعه نشسته بودم. نور سرخ آتش به صورتم چسبیده بود و زبانه های تیز شعله اش لبخند تحویلم می داد. در دستم سروده ی “سایه” را نگه داشته بودم اما با آن وضع موهمی که پیرامونم را در بر گرفته بود جرات خواندنش را نداشتم. به آتش خیره شده بودم و به گذشته ام می اندیشیدم، گذشته ای شرم آور اما نه برای من، که از کودکی این احساس را در درونم به دار آویختم!

ظاهراٌ شرم باید ابزاری باشد برای سرپوش گذاشتن روی آنچه انجام می دهیم و می دانیم انجام دادنش باید احساسی را برانگیزد همچون آب افتادن دهان سگ پاولوف اما آموخته ایم که سزاوار است خود را شرمنده نشان دهیم تا حریص! ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | 3 دیدگاه

دیدار با (مرسده لسانی)

وسوسه

تبسم خورشید

………………از کنج لب حوض گذشت

شب

……………..به قندیل تمنا

………………………..شقایق آویخت ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

زنگ‌ها آبستن‌اند

داستان یازدهم

نوشته: حمزه بَرمَر

طوری بوی دود سیگار در هوای راکد خانه ماسیده بود که انگار تمام طول روز سیگار کشیده‌اند. صدای زنگ تلفنی که روی میز کوچک اتاق نشیمن قرار داشت قانون سکوت ظهرگاهی را شکست. داخل اتاق خواب، مرد بلند قدی که موهای نسبتا بلند و خوش حالتش روی بالش سپید پخش شده بود چشمانش را باز کرد و سعی کرد تمرکز کند تا ببیند صدای زنگی که می‎شنود واقعیت است یا مربوط به رویای ظهر گرم تابستان است. خودش را آرام از کنار زن نیمه عریانی که به خوابی عمیق فرو رفته بود جدا کرد. با احتیاط از تخت پایین آمد و بی‌صدا از اتاق بیرون رفت. تلفن هنوز با سماجت، زنگ آزار دهنده‌اش را تکرار می‌کرد. مرد بلند قد، خودش را روی کاناپه کنار تلفن انداخت و گوشی را برداشت. صدای بوق آزاد. گوشی را سر جایش گذاشت. چشمانش را بست و سرش را به پشتی کاناپه تکیه داد. در کمتر از دو دقیقه، با زنگ دوباره تلفن، از خلسه‌ی کوتاهی که در آن فرو رفته بود بیرون پرید و تلفن را با صدای دورگه و خواب‌آلود جواب داد: « بله؟ ». صدای مردانه‌ی مضطرب داخل تلفن گفت: « الو؟…پژمان؟… چرا برنمی‌داری؟». مرد قد بلند کمی خودش را روی کاناپه جابجا کرد و گفت : «سعید تویی؟ خواب بودم ». سعید مکثی کرد و با ندامت پاسخ داد: « آخ راس می‌گی…من چقدر بی‌شعورم. بخدا اصلا حواسم نبود که الان ظهره. باید عصر بهت زنگ می‌زدم…من واقعا شرمندم پژمان ». مرد قد بلند در حالی که سیم فنری شکل تلفن را دور انگشت سبابه‌اش می‌پیچید گفت: « مهم نیست…دیگه باید بیدار می‌شدم».

–          به هر حال من خیلی متاسفم پژمان

–          بسه…اینقدر عذرخواهی نکن…گفتم اشکال نداره. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | ۱ دیدگاه

رقص محلی لری گچساران

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

منتشرشده در عکس روز | 3 دیدگاه

موسیقی‌ی متن این شماره‌ی رسانه تصنیف “در ملک ایران ” شعر از زنده یاد امیر جاهد آهنگ از شادروان علی اکبر شهنازی در ” دشتی ” وصدای هنگامه اخوان
در ملک ایران ، وین مهد شیران
تا چند و تا کی ، افتان و خیزان
داد از جهالت خدا که قدر خود ندانیم
در زندگانی چرا شبیه مردگانیم ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در CD | 2 دیدگاه

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی( مرگ و مرده‌پرستی )

همان به کاین نصیحت یاد گیریم

که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم   ( نظامی )

*

این که می‌گویند ایرانیان مرده‌پرست هستند خیلی هم دور از واقعیت نیست . سابق بر این فرض بر این بود که این هم یکی از انحرافات منبعث از انحطاط دینی‌ست که مردگان توسط یک آخوند مجلسی به احتساب رقم دریافتی از ورثه ممکن است بین حاتم طایی و قارون دست به دست شوند. هر چند سر آخر آن چه تمام سخنان  من عندی و چرت آوراین حضرات را در مورد هر گونه از دنیا رفته ای به هم پیوند می دهد همانا گذری به صحرای کربلاست که با آه و فغان و شیون و زاری در بخش زنان  گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد که  آخوند یاد شده به ورثه نشان دهد کم کاری نکرده است. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید: