سپان!
تو «کهربا» را با نام مستعار نوشتی و در آن به چهرهی همهی روشنفکران و مبارزان و رفقای قدیمیات سیلی زدی اما به قول خودت رژیم حتا اجازهی چاپ کتاب شفاهی زندگیات را نداده است، کتابی که تو در آن از «نظام» دفاعی جانانه کردهای و این همه خون و جنون را نادیده گرفتهای.
سپان!
اگر اینهایی را که تو نوشتی، حسین شریعتمداری یا تیم کیهان و هویت نوشته بودند لحظهای به آن فکر نمیکردم و بیاعتنا از آن میگذشتم. اما وقتی «کهربا» را چند بار خواندم دروغهای بیرحمانهی تو مرا واداشت که به آن پاسخ گویم.
کاش این حقارت را به چشم نمی دیدم
نگارش: مینا اسدی
پیش درآمد:
کهربا را که دیدم و چند صفحه از آن را که خواندم تردید نکردم که ادامهی برنامهی «هویت» رژیم است برای خراب کردن چهرهی روشنفکران دههی چهل و پنجاه خورشیدی؛ و خط کشیدن بر روی یکی از بهترین دورههای تاریخی روشنفکری ایران که نویسندهی کتاب هم از آنجا برخاست. و اگر او امروز به خود میبالد میداند که او نیز محصول همان دورهایست که اینک به نفی و انکار آن میپردازد. پیش درآمد کتاب را که خواندم تردیدم به یقین بدل شد. نویسندهی کتاب با نام «ژوزف بابازاده» به خواننده معرفی میشود، اما شنیدم که نویسندهی واقعی آن محمد علی سپانلو همراه روزهای پر فراز و نشیب گذشتهی ماست.
باور آن آسان نبود. بهتر دیدم که حکایت حال از سیمین (بهبهانی) بپرسم که میدانستم بی رو دربایستی حقایق را میگوید. سیمین پس از شنیدن صدای خشمآلود من خندید و گفت: آری همه را میدانم. وقتی کتاب را پسرم علی برایم خواند، به شوخی گفتم: اگر دست «سپان» به «مینا» رسیده بود، این مزخرفات را نمینوشت.
آنجا دانستم که این شایعه پر بیراه نیست و نویسندهی کتاب همان سپانلوی خودمان است که این بار با نام ژوزف بابازاده به صحنه آمده است. ادامهی خواندن→