این شعر را چندین بار خواندهام، نه غم سفر ِعِمران صلاحی کهنه میشود نه این شعرشاعر گرامی شمس لنگرودی، مطمئن نیستم که این را قبلأ در رسانه آورده باشم یا نه، برنمیگردم که گذشتهی سایت را مرور کنم که این شعر را دوباره منتشرنکنم، میخواهم تو هم این شعر را دوباره بخوانی شاید هم چند باره. به تقویمام نگاه میکنم یازدهم مهرماه سالروز رفتن طنزنویس محبوب مردم عزیز ایران نزدیک است انگار عِمران دارد در میزند.
رسانه- ۸ ام مهر ماه ۱۳۹۰
***********************************
ما ماندهايم و کمی مرگ
که قطرهچکانی هر روزه نصيبمان میشود.
*
آخر برادرم، عمران!
ارزش داشت زندگي
که بهخاطر آن بميری؟
*
همه اندوهناکاند
بقالیها که خريداری از کفشان رفته است
روزنامهها، کهنهفروشیها، شاعران
که شغل دومشان تجارت رنج است،
و قاتلان
که مفت و مسلم
نمونهی سربهراهی را از دست دادهاند. ادامهی خواندن