صدای دفتر هنر (۱۹)

در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه می‎کنیم.

با فشار روی 3tofangdar 09-9 Audio Track می‌توانید به بخش نهم ( موسیقی‌ی گیلان، کار گروه رستاک ) توسط صدای دفترهنر ضمیمه‌ی شماره‌ی نوزدهم ويژه‌ی سه‌تفنگدار گوش دهید.

 

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بانوی اثیری شعر پارسی

بانوی اثیری شعر پارسی (به مناسبت سالگرد خاموشی فروغ فرخزاد)

دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ – ۱۳ فوريه ۲۰۱۲


ویدا فرهودی


مدرسه فمینیستی: وقتی دوستی از من پرسید چرا تو که آنقدر به فروغ فرخزاد علاقه داری چند خطی برای سالروز خاموشی‌اش[1] نمی نویسی، راستش اول ترس برم داشت چرا که آنقدر در باره ی این زن جاودانه نوشته‌اند، که می‌ترسیدم حرفم تکرار مکررات باشد. اما وقتی از دیدگاه یک زن ایرانی شعر دوست و شاعر به او فکر کردم، به یاد خوانده‌هایم از او و درباره‌ی او افتادم، جوهر قلم بر سپیدی کاغذ جاری شد. دوازده، سیزده ساله بودم که شعر “اسیرفروغ را در دفتر شعر یکی از همکلاسی ها خواندم و اشک به چشمم آورد. بعد باز خواندمش و در دفتر شعر خودم نوشتمش تا باز و باز بخوانم. واژه به واژه‌ی شعر صحنه‌های نمایشی را از برابر چشمانم عبور می‌داد. زنی را که هرگز ندیده بودم و نمی‌شناختم، می‌دیدم که لبریز از عشق و اشتیاق و اندوه واژه‌ها را کنارهم می چیند و آرام آرام اشک می‌ریزد تا عصاره‌ی احساساتش را درآن‌ها بریزد و بنوشاندشان به هر آن که حسش می‌کند:

تو را می‌خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم…(اسیر)

همان هفته بود که فهمیدم دو سه سال قبل (١۳۴۵) پیکرش در کنار قمرالملوک وزیری و ایرج میرزا و… در گورستان ظهیرالدوله آرمیده است. کتاب اسیرش را خریدم و مکاشفه‌ام ادامه یافت و نیک می‌دانم ادامه خواهد داشت،: ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ارتباط

به آخر برج که می‌رسیم

از نفس می‌افتیم

ژاله می‌گوید:

“قبل از این‌که دوباره سکته کنی

باید به سفر برویم”

دست چپم را روی قلبم می‌گذارم

ساعتم به خواب می‌رود.

فوریه ۲۰۱۲

منتشرشده در شعر فرانو | ۱ دیدگاه

فریادِ شاعر خاموش شد

فریدون فریاد شاعر آگاه و مترجم توانای اشعار یونایی به فارسی و بالعکس  يكشنبه ۱۶ بهمن‌ماه ۲۰۱۲ خاموش شد. درگذشت او را به همه‌ی ملت ایران خصوصأ جامعه‌ی ادبی این سرزمین خاکستری تسلیت می‌گوییم

فريدون فرياد متولد سال‌ ۱۳۲۸ در‌ خرمشهر بود كه به عنوان مترجم آثار يانيس ريتسوس شهرت داشت و از دوستان او هم بود. اين شاعر و مترجم، دانش‌آموخته‌ی ادبيات تطبيقی بود كه برای ادامه‌ی تحصيل در رشته‌ی ادبيات يونان به اين كشور سفر كرد و از اين رهگذر با ريتسوس و آثارش آشنا شد.

از جمله آثار منتشرشده‌ی فريدون فرياد اين عنوان‌ها هستند: «تقويم تبعيد» (ترجمه‌ی برگزيده‌ی شعرهای يانيس ريتسوس)، «آسمان بی‌گذرنامه»، «افسانه‌ای از بهشت» (ترجمه از ادبيات كهن فارسی به يونانی)، «نفس و داستان‌های ديگر» (ترجمه‌ی برگزيده‌ی داستان‌های كوتاه آنتونيس ساماراكيس از يونانی) و «زمان سنگی» (ترجمه‌ی شعرهای اولين دوره‌ی تبعيد ريتسوس). ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

او ديگر در اين «خانه» نيست

دکتر پرویز رجبی تاریخ‌دان، مترجم و نویسنده و منتقد اجتماعی در سال ۱۳۷۹ براثر سکته مغزی و فلج شدن نیمی از بدن خانه‌نشین شد ولی همچنان به کار تحقیق و ترجمه ادامه داد. وی در پاییز و زمستان ۱۳۸۹ یک دوره سخت بیماری و شیمی‌درمانی را تحمل کرد و سرانجام، ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه روز ۲۱ بهمن ماه ۹۰ جهان را بدرود گفت.

واقعه‌ی تاسف‌انگیز از دست‌دادن این انسان فرهیخته‌ی ایران‌دوست را به هم‌میهنان عزیز خصوصأ به فامیل و دوستان او تسلیت می‌گویم.

………………………………………………………………………………………………………………………….ح.ش

در ادامه یادداشت دکتر شاهرخ تویسرکانی را که در سوک دکتر دکتر پرویز رجبی نوشته است به نظرتان می‌رسد.

یادداشتی به مناسبت درگذشت ِ دکتر پرويز رجبی

از: شاهرخ تويسركانی

روز شنبه هفته قبل بود كه طبق معمول با دوستان روزهای شنبه گرد آمده بوديم. آن روز برحسب تصادف ميهمان تازه‌يی داشتيم؛ «پژمان موسوی» از روزنامه‌نگاران نسل جديد. از هر دری سخن می‌گفتيم و از دردهای بی‌شمار اين روزها، از دردهای دوستان‌مان در بستر بيماری و از دردهای هميشگی و درمان‌ناشدنی اهل قلم و انديشه. آن روز از طريق پژمان موسوی باخبر شديم كه پروفسور پرويز رجبی دستش شكسته و سخت بيمار است و در منزل خواهرش بستری است. او قبلا سكته كرده بود و يك طرف بدنش در اختيارش نبود. برای جويا شدن حالش به او تلفن زدم تا حالش را بپرسم. با صدايی ناتوان و لرزان برعكس هميشه كه پر از انرژی و احساس بود، گفت: از حالم نپرس، خوب نيست! در حال مرگم. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | 3 دیدگاه

نگهداری‌ی ِ ميهنْ آيين ِ ماست*

شعر و نوشته‌ی زیر از فرهیخته‌ی آگاه دکتر جلیل دوستخواه برای دوست از دست رفته دکتر پرویز رجبی می‌باشد.

دکتر پرویز رجبی، تاریخ‌نگار آگاه و روشنگری بود که ارزش‌های والای فرهنگ ایرانی را نیک می‌شناخت و در شناساندن آنها به هم میهنانش و به جهانیان، سنگ تمام گذاشت و در سخت‌ترین و رنج بارترین سال‌های زندگانی‌ی خود  نیز دست از تلاش سازنده‌اش برنداشت.
ایرانیان قدردان و حق شناس نیز ارج او و والایی ی کارش را به خوبی شناختند و او را بر سکوی افتخار ِ ماندگاران ِ تاریخ و فرهنگ ایران، جای دادند!
همو بود كو گشت ايران شناس /  بر او باد از ايرانيان صد سپاس! 
اگرچه نبودش جهان خودْ به كام ، / نه از راه ماند و نه شد سُستْ گام
در اين راه ِ دشوار پوينده شد / ز ِ نَسْتوهی‌اش چرخْ شرمنده شد!
به كفْ شمع ِ دانش، به دلْ شور ِ كار / نه آرام بودش به جان، نه قرار ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح‌های علی خسروی

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای یداله رویایی { دریایی3)

http://www.youtube.com/watch?v=IH1941ToJrQ&feature=related

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نادر و سیمین و جامعه ایرانی

همایون خیری روزنامه‌نگار علمی و پژوهشگر زیست‌شناسی و علوم اعصاب ساکن استرالیاست که سالها در رسانه‌های ایران فعالیت کرده است. او از اواسط دهه شصت نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده بسیاری از برنامه‌های علمی رادیویی و تلویزیونی در صدا و سیما بوده است. همچنین در روزنامه‌هایی چون عصر آزادگان، نشاط، روزنامه زن، آفتاب امروز و … در حوزه دانش، محیط زیست و توسعه علم قلم زده است.

همایون خیری، وبلاگ‌نویس، نگاهی دارد به فیلم جدایی نادر از سیمین. ساخته اصغر فرهادی.
 

دیشب فیلم «جدایی نادر از سیمین» را دیدم. پیشنهادم را می‌نویسم که اگر فرصت کردید ببینیدش یا خواستید دوباره ببینیدش از این زاویه هم به آن نگاه کنید.

 

کی نماینده ی چه چیزی‌ست؟   فهرست اینکه چه کسی دارد چه گروه یا تفکر در جامعه‌ی ایرانی را نمایندگی می‌کند اینطوریست:

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سایت تازه‌ی نیمایوشیج

سایت نیما یوشیج به نشانی‌ی http://nima-ba-sheragimyoushij.in و با همت شراگیم یوشیج افتتاح شد.

در زیر اطلاعیه‌ی آغازین سایت به نظرتان می‌رسد. برای دیدار از سایت نیما روی آدرس بالا را فشار دهید.

سایت رسمی نیما یوشیج بدون هیچگونه وابستگی متعلق به ملت ایران است

با سپاس ازدوستداران نیمای بزرگ که تا کنون به هردلیلی..! ویا بنا برعلاقه،عقیده،سلیقه وتوان خود با نام نماوربزرگ کوهستان نیما یوشیج برروی اینترنت سایتی احداث نموده اند، اینک به اطلاع همه‌ی فرزندان بیدارچشم وآزاد اندیش شعروادب می‌رسانم برای دسترسی به اطلاعات درست واصلاحات آثاربه چاپ رسیده‌ی مغلوط موجود،اقدام به راه اندازی این سایت نمودم که با پشتبانی فنی مهندس همایون شیخ الاسلامی کندلوسی همتبارمازندرانی وباهمه‌ی توان من دراصلاح اشعاروبازنویسی درسایت و تولید ویدئوی تصویربا موزیک به عنوان نمونه‌ی روال ونحوه‌ی خوانش اشعارنیما، چشم درراه کسانی هستم که تارسیدن به هدف نهائی واحداث بنیاد مرکزفرهنگی پژوهشی نیما شناسی ازهمکاری خود نمی‌کاهند.          شراگیم یوشیج 
انتشاروانتقال مطالب این سایت برای کلیّه ناشرین درایران ممنوع است  nimayushij@cox.net                                                                                                                                           
منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعرخوانی‌ی ایرج زهری



شعرخوانی‌های اشعار شاعران ایرانی یکی از کارمایه‌های ايرج زهری، منتقد، مترجم، نمايشنامه‌نويس و مدرس تئاتر است که دیرزمانی‌ست او را به خود مشغول داشته است . در شماره‌های قبل اشعاری از شاعران مختلف را با صدای ایرج زهری شنیدیم. در این شماره شعری از سهراب سپهری را با صدای این هنرمند گرامی برایتان می‎آوریم،

 

برای آشنایی بیش‌تر با ایرج زهری‌ به سایت شخصی‌ی او به نشانی‌ی زیر مراجعه کنید.

http://www.iradjzohari.epage.ir

سهراب سپهری روزی خواهم آمد


منتشرشده در صدای شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اعراب با ايران و ايرانيان چه كردند!


در سال ۶۳۶ ميلادی اعراب مسلمان به ايران حمله کردند. متاسفانه عده‌ای نيز بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همين دليل بر آن شدم که به بخشی از آن اشاره ‌کنم۰
عبدالحسين زرين کوب در کتاب دو قرن سکوت می‌نويسد: فاتحان، گريختکان را پی‌گرفتند؛ کشتار بی‌شمار و تاراج گيری باندازه‌ای بود که تنها سيصد هزار زن و دختر به بند کشيده شدند. شست‌هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتر زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسيدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته بسيار بر جای نهادند
—-
پس از تسلط اعراب
در حمله به سيستان؛ مردم مقاومت بسيار و اعراب مسلمان خشونت بسيار کردند بطوريکه ربيع ابن زياد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان ( يعنی اجساد کشته‌شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکيه گاه‌ها ساختند؛ و ربيع ابن زياد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سيستان هزار هزار ( يک ميليون ) درهم به اميرالمومنين دهند با هزار غلام بچه و کنيز. ( کتاب تاريخ سيستان صفحه۳۷، ۸۰ – کتاب تاريخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ري مردم شهر پايداری و مقاومت بسيار کردند؛ بطوري‌که مغيره ( سردhttp://rasaaneh.com/wp-admin/post.php?post=9811&action=editار عرب ) در اين جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگيدند و پايمردی کردند… و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنيمتی که خدا از ری نصيب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. ( کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵) در حمله به شاپور نيز مردم پايداری و مقاومت بسيار کردند بگونه‌ای که عبيدا ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصيت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهيان عرب نيز چنان کردند و بسياری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ -کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱) در حمله به اليس؛ جنگی سخت بين سپاهيان عرب و ايران در کنار رودی که بسبب همين جنگ بعدها به « رود خون » معروف گرديد در گرفت. در برابر مقاومت و پايداری سرسختانه‌ی ايرانيان؛ خالد ابن وليد نذر کرد که اگر بر ايرانيان پيروز گرديد « چندان از آنها بکشم که خون‌هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسيان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می‌آوردند و در رود گردن می‌زدند » مغيره گويد که « بر رود؛ آسياب‌ها بود و سه روز پياپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هيجده هزار کس يا بيشتر بودند؛ آرد کردند … کشتگان ( پارسيان) در اليس هفتاد هزار تن بود. ( کتاب تاريخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاريخ ده هزار ساله ايران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳) در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قريب‌الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنين بسيار ساختند و در صحرا پاشيدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسيدند؛ خارها به دست و پای ايشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذيرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )در چالوس رويان؛ عبدالله ابن حازم مأمور خليفه‌ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسيدگی به شکايات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان‌های متعددی جمع کردند و سپس مردم را يک يک به حضور طلبيدند و مخفيانه گردن زدند بطوريکه در پايان آنروز هيچ کس زنده نماند … و ديه‌ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سال‌ها آباد نشد و املاک مردم را بزور می‌بردند. (کتاب تاريخ طبرستان صفحه ۱۸۳- کتاب تاريخ رويان؛ صفحه ۶۹ )در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه‌ی مردم شهر را بجز يک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸و ۳۰۳) ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | 30 دیدگاه

عکس روز


از صورت‌کتاب شاعر گرامی: منصور خورشیدی

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی(همگی رفتند)

ازآن سموم که بر طرف بوستان بگذشت 
عجب که رنگ گلی ماند و بوی یاسمنی (حافظ )
.
در اوایل دهه‌ی چهل که هنوز بیست سالم نشده بود فقط یک خانه‌ی امید می‌شناختم که در کوچه‌ی شیرزاد، 
 
ضلع جنوبی‌ی کافه‌ی شهرداری بود. اغلب عصرها از تجریش راه می‌افتادم و سر چهارراه پهلوی از کرایه  
 
پیاده می‌شدم و قدم زنان از  زیر خوشه‌های آویزان پیچ‌های امین‌الدوله تا در آن خانه می‌رفتم. دغدغه‌ی آن 
 
روزهای من بیشتر تئاتر بود و با چند تن از دوستان آن روز به آن خانه می‌رفتیم که خجسته کیا اجراهای  
 
نمایشی‌ی خود را آغاز کرده بود. مهدی سحابی را همانجا شناختم، نقاشی بود که در آن روزها با دوست از 
 
رفته‌ام بیژن الهی در کار هنر نقاشی بودند و مهدی چنان که بعدها به کارهای  ژورنالیستی و بعدتر به کار 
 
ترجمه‌ی شاهکارهای ادبیات پرداخت، در آن زمان به سرش زده بود که بازیگری‌ی تئاتر را هم  تجربه کند  
 
و این کار را تنها همان یکبار با نمایشنامه‌ی ” آهن ” خجسته کیا به اجرا در آورد و از آن زمان و آن اجرای 
 
در سالن آب سردار که آل احمد هم آمده بود و یادی هم در ” ارزیابی‌های شتابزده ” از آن نمایش کرده است.
 
دیگر مهدی را ندیدم تا دو سال قبل از فوت  ناگهانی‌اش در فرانسه که شب خوابید و دیگر پا نشد. ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | 3 دیدگاه

طنز و شوخ‌طبعی‌ی ملانصرالدین(۳۳) شماره‌ی آخرین

برای این‌که به قول عمرانِ گرامی یک کار ملایی بکنیم به جای آوردن مقدمه کتاب در آغاز نقل این روایت‌ها آن را در انتها و آخرین شماره‌ی این سرفصل می‌آوریم. و با یاد روشن عمران صلاحی‌ی عزیز این سلسله نوشته‌ها را در این شماره‌ی به پایان می‌بریم.                   رسانه
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در ملانصرالدین | ۱ دیدگاه