حرف‌های کتره‌ای

لوگو 26
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حرف‌های کتره‌ای | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی (‌کالبدشکافی‌ی یک کامنت‌)

یادداشت این شماره‌ی آقای محسن صبا در پاسخ به دیدگاه خانم سهیلا مردانی خواننده نامه‌ی حبیب و در ادامه‌ی شماره‌ی پیش می‌باشد که در اراتباط با یادداشت (نگاهی به چاپ‌های دیوان حافظ ) که متن کامل آن ( دیدگاه خانم سهیلا مردانی ) در شماره‌ی گذشته نقل گردید نگاشته شده است.                                   نامه‌ی حبیب

شانزدهم نوامبر 2013

در زمینه‌ی پیشگویی‌ی آقای شفیعی کدکنی که در پایان بخش اول این یادداشت ذکر شد لازم به توضیح است که در سرزمین و روزگاری که همه اهل کرامت و خوارق عادات شده‌اند خیلی هم عجیب نیست که شخصی با پیشینه‌ی روحانیت خانوادگی و سابقه‌ی مصاحبت با رهبر کشور و از همه مهم‌تر بیش از نیم قرن سیر و سیاحت در متون عرفان عملی و سر کردن طولانی مدت با کتاب هایی از نوع اسرارالتوحید دچار خواب‌نما شدن و پیشگویی و حتی پسگوئی نشود و ادعا نکند که مثلا فلان شعر را نیما یوشیج از خانلری دزدیده است و تاریخ آن را عمدا قبل از آن ثبت کرده است ( رجوع کنید به کتاب با چراغ و آینه که سندی‌ست از تفتیش عقاید شاعران مرده بر مبنای آثارشان که آن ها را به دو دسته‌ی توحیدی و غیرتوحیدی تقسیم کرده است .) ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

لقانطه اقبال

لوگوی 2013-16-11

ص89پایین
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در لقانطه‌ی اقبال | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‎نامه

شماره‎ی سی‌ و یکم
غلامحسین ساعدی لوگو 31

 

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اشعار این شماره

شاعران این شماره: ناهید عرجونی، حامد ابراهیم‌پور، هوشنگ رئوف، حبیب شوکتی، خیراله فرخی، گروس عبدالملکیان و حافظ موسوی
____________________

ناهید عرجونی2
بخشی از یک شعر
: ناهید عرجوتی

…………………..لا دیزگل…….از: سایت شخصی‎ی شاعر

من حتا پیش خودم فکر می‌کردم

حتما توی کله‌ی خانم مدیر

گچ ریخته‌اند

که می‌گوید

جنگ غنیمت است

و موهای ما به دشمن کمک می‌کند

 

حامد ابراهیم‌پور 
یک شعر از: حامد ابراهیم‌پور

 

خفگی در سه اپیزود

سال خطر، سال سیاهی، سال بمباران!
سال هزاروسیصد و پنجاه و نه! تهران!

سالی که یک زن در تقلاهای تن زایید
سالی که من را یک نفر روی لجن زایید ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | ۱ دیدگاه

احوالات خصوصی

احوالات خصوصی که عمومأ در باره‌ی علامه‌ی گرامی علی‌اکبر دهخداست

را از دفتر هنر ویژه‌نامه‌ی این بزرگوار برایتان نقل می‌کنیم. ……………………………………………………..نامه‌ی حبیب

احوال خصوصی 8

منتشرشده در دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

رسم همه‌ی نام‌ها

احسان مهدیان و خورشیدی2
…………روزبه سوهانی                 منصور خورشیدی

نویسنده: منصور خورشیدی

سروده‎ی روزبه سوهانی

انتشارات نظام کرمانشاه  – ۱۳۹۰

ضریب خلق و آفرینش یک قطعه شعر در کار روزبه سوهانی که به صورت طرح (‌شعرهای کوتاه‌) به‌جز چند شعر که به صورت بلند ارائه شده این ویژگی را دارد که به سرعت در بیان خود معنا بخشیده است.

تکه‎ای از نامت کافی بود

تا دهان هزار پرنده را

از بی‎تابی‎های پنجره پُر کند

رابطه‎ی زبان با اشیای و پدیده‎های موجود در اطراف شاعر، شکلی از شعر را برابر مخاطب می‌نشاند که ارجاعی به درون خود دارد رجعتی آگاهانه به سمت دیده‌ها‌، تا از واقعیت موجود دورنشود. و زمینه را برای کشف برخی پدیده‌ها جهت ابراز معنا آماده می‌سازد. جستجوهای شاعر دهان هزار پرنده را از بی‌تابی پنجره‌هایی پُر می‌کند که تکه‌ای از نام بر زبان دارند. نامی که نمای رابطه می‌شود

حالا / خیابانی در آغوش من است

که شبیه تو /  جان می‌دهد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بیژن اسدی‌پور یک انسان نجیب و شریف

برای عشقی که به بیژن اسدی‌پور می‌ورزم، برای انسانی که از او می‌شناسم، برای قلمی از او که ما را تازه می‌کند، برای طرحی که بر زندگی‌ی ما می‌زند برای «یک انسان شریف و نجیب» که بیژن اسدی‌پوراست و هیچ‌کس مثل او نیست نوشته‎ی زیر را از صورت‌کتاب (این نامی‌ست که بیژن به فیس بوک داده)  موزه هنرمندان سرزمین مادری برای‌تان می‌آورم.                                                  حبیب شوکتی

Photo: ‎بیژن اسدی پور....طنزنویس - تصویرگر و.... یک انسان نجیب و شریف آخرین باری که بیژن را دیدم سال چهل و نه بود وهمراه عمران صلاحی ...همانروزها کتابی را با عمران  طنزیم  کرده بود به نام " طنز آوران امروز ایران "  و در آن یادی هم از من شده بودکه  هنوز نسخه ی امضا شده آن را در کتابخانه ام دارم . دوست مشترکمان استاد محمد ابراهیمیان در مورد جناب اسدی پورمتنی نوشته است که به خواندنش می ارزد : همیشه محجوب ، متین و موقر بود. کم‌گو و گزیده‌گو . تا نمی‌پرسیدی، سخن نمی‌گفت و اگر می‌گفت چنان شمرده و آرام می‌گفت که کسی غیر از شما نمی‌شنید. طنزپردازان عموماً پرگو، بلندگو و متکلم وحده‌اند. . اینان سرشار از کلمات و ترکیبات پنهان اند. ناگهان از زراد خانه‌ی ذهن خویش کلماتی بیرون می‌کشند و جاهایی به کار می‌برند که شما را غافلگیر می کند. گویی پیوسته در حال جست و جوی موقعیت‌های طنازانه ‌ی تازه‌اند تا مجلس گفت و گو را به آتش بکشند و هر کس ریسه‌کنان به گوشه‌یی درغلتد . بسیاری از دوستان طنزپرداز من  ،در سال‌های دور ، هم شفاهی و هم مکتوب، این چنین بودند ؛ اما بسیاری از ایشان درون‌گرا، کم‌گو، خجالتی، آرام، فکور و بیشتر شنونده‌اند و پشت نگاهشان و زیرپوست گل‌انداخته‌شان بس هیاهو دارند که به زبان نمی‌آرند. خجالتی یا فروتن؟ کدام صفت شایسته‌ ی ایشان است؟ بیژن اسدی‌پور از همان ابتدای نوجوانی این گونه بود، با همان صفاتی که برشمردم. همیشه تبسم نجیبانه‌ای همه‌ی اعضای صورت دوست داشتنی و گرمش را سرشار می‌کرد. بعدها ( حوالی سال ۵۴ ) وقتی کتاب تصویری ملانصرالدین اش چاپ شد و به دست ما رسید، دریافتم که بیژن نه با کلمات بلکه با خطوط و تفکری که پشت تصاویرش نهفته است، آدمی را نخست از خنده سرشار می‌کند و سپس به تفکری عمیق و جانانه می‌کشد. قصه‌های ملانصرالدین ساده بود، بیژن، اما به آنها عمق بخشید. فکاهی بودند، طنزشان کرد. گاه گزنده و زهرآگین. روزی که کتاب، چاپ و منتشر شد، در شهر ولوله‌ای افتاد. بیژن اسدی‌پور و آن همه سکوت ؟! بیژن اسدی‌پور و این همه فریاد ؟! من دبیر سرویس هنر و ادبیات روزنامه ی اطلاعات بودم، با دوستان و همکارانی چون، شهین خوشه‌گیر، علی‌اکبر عبداللهی، اسماعیل جمشیدی، اسماعیل عباسی، اکبر سرداری، بیژن امکانیان، محمدعلی سجادی و ... که هر یک حوزه‌ای را پوشش خبری می‌دادند و دوستان فراوان دیگر که جسته گریخته با ما همکاری می‌کردند و همه اهل کتاب و دانش و هنر و فرهنگ می بودند. در بخش کتاب، ناشران معمولاً دو جلد از هر کتاب تازه ‌ی خود را می‌فرستادند که معرفی کنیم. این کار بیشتر بر عهده علی‌اکبر عبداللهی بود. او استاد این کار بود. در چشم به هم زدنی ده جلد کتاب را زیر و زبر می‌کرد و یک معرفی جانانه می‌نوشت که انگار همه‌ی کتاب‌ ها را از آغاز تا پایان خوانده است. به کتاب بیژن که رسید آن چنان خندید که تحریریه از جا کنده شد. بعد کتاب را به طرف من سُر داد و گفت: "این یکی کار خود توست. ببین رفیقت چه کرده است."  بیژن، ملانصرالدین تازه‌ ای خلق کرده بود. همراه با الاغ معروف و همسرش و آن چنان با این الاغ رفتار کرده بود که آدم را به احترام وا می‌داشت. با خطوط استادانه‌ای، الاغ را جزء جدایی‌ناپذیری از ملانصرالدین و خانواده‌ی او کرده بود ؛ عصای دستش، یا پسرش . من تصمیم گرفتم یک صفحه‌ی هنر و ادبیات را به معرفی کتاب بیژن اختصاص دهم و تصاویر زیبای او را از ملانصرالدین و خانواده‌اش چاپ کنم. چاپ و انتشار مطالبی از این دست در صفحه‌ی هنر و ادبیات معمولاً با انعکاس فراوان همراه بود، روزی که تصاویر بیژن از ملانصرالدین چاپ شد، بسیاری کارش را ستودند. صبح روز بعد ناگهان دسته‌گلی به نام بیژن اسدی‌پور در تحریریه ظاهر شد، مدتی بود که یکدیگر را ندیده بودیم و یکی از تابلوهایش را از اصل کارها در قاب قشنگی نشانده بود که به من هدیه داد . من این تابلوی گرانقدر را حدود سی و پنج سال است که گرامی داشته‌ام. در اسباب‌کشی‌های متعدد همیشه مراقب آن بوده‌ام و پیوسته بر دیوار کتابخانه‌ ام، چشم‌های دوستان را خیره کرده است. بی‌آنکه طی این همه سال، حتا یک بار صدای بیژن را شنیده باشم. اشیاء بیشتر از آدمی عمر می‌کنند و آثار هنری عمرشان بسیار طولانی است. اغلب به این می‌اندیشیدم که آیا بیژن، که نمی‌دانستم در کجای دنیا است، می‌داند حدود سی و پنج سال است با تابلوی ملانصرالدین خود، خط زیبا و امضای مشهورش و آن صمیمیتی که در نوشته‌ی خود نسبت به من دارد، با من هم‌ اتاق است؟ و در کنار دوستان فراوان دیگرم که با آثارشان با من زندگی می‌کنند، زمان‌های طولانی و طاقت‌فرسای انزوای مرا، از خود لبریز می‌کند؟ شاید درست همان زمان‌هایی که من بیژن را به دلیل حضور تابلوی او در ذهن خود مرور می‌کرده‌ام، او هم به همین می‌اندیشیده است و لابد با خود می‌گفته است آیا ابراهیمیان تابلوی مرا به یادگار نگه داشته، یا ناگزیر برای گذران زندگی به همراه کتاب هایش فروخته است؟  هنرمند، وقتی اثری را به دوستش تقدیم می‌کند، یعنی که تکه‌ ای از وجود خود را به امانت و به یادگار به او سپرده است. در حقیقت می‌توانم گفت تکه‌ ای از قلب مهربان خود را به دوست سپرده است. من بارها و به ضرورت و در تنگنا کتاب هایم را به ثمن بخس به رندان کتابخر، فروختم ، اما در میان آن همه کتاب‌ با ارزش که دیگر هرگز نخواهم توانست، داشته باشم، کتاب‌های فراوانی وجود داشته که دوستان نویسنده، پژوهشگر، شاعر و هنرمندم در سال‌های بسیار دور به نام من امضا کرده بودند و متن‌های بسیار زیبا نوشته بودند. من از این کتاب‌ها و تابلوها همچون جان خویش نگهداری کرده‌ام و بارها با مراجعه‌ ی به آنها دوستانم را در تنهایی‌های بی‌پایان خود، مرور کرده‌ام. نسل ما انگار در کیسه‌ی منجنیق، با شدت تمام به چهارپر جهان پرتاب شد. هر کس در گوشه‌ ای . دوستی‌های نسل ما ، سی ساله‌های آن روزگار و شست وچند ساله‌های امروز ، دوستی غریبی بود. همه شیفته و شیدای هم ، همه در کنار هم ، همه همدل و همراه ، صمیمی و یکرنگ و به همین دلیل همه سرشار از خاطره‌های خوش . بی‌آن که یک نفر دیگری را کدر کرده باشد و یا غباری به آینه‌ی قلبش نشانده یا گرد غمی به روحش فشانده باشد. وای که نسل ما چقدر یکدیگر را بی‌ریا دوست می‌داشتند. جیب هر کس، جیب دیگری بود و قلبش در سینه‌ی دوست می‌تپید..‎


بیژن اسدی پور….طنزنویس – تصویرگر و…. یک انسان نجیب و شریف
آخرین باری که بیژن را دیدم سال چهل و نه بود وهمراه عمران صلاحی همان‌روزها کتابی را با عمران طنزیم کرده بود به نام طنز آوران امروز ایران و در آن یادی هم از من شده بود که هنوز نسخه‌ی امضا شده آن را در کتابخانه‎ام دارم. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با محمود مشرف تهرانی (م. آزاد)

محمود مشرف آزاد

باید محمود مشرف تهرانی
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای ناهید عرجونی

کاری از فریبا گیاهی و استودیو butterfly

 

یک توضیح: با عرض پوزش اشتباهأ صدای شاعر این بار  نامه‌ی حبیب را صدای ناهید عرجونی ذکر کردیم که در این‌جا آن‎را اصلاح و اجراکننده‎ی شعر را فریبا گیاهی سازنده‌ی این ویدیوی دیدنی اعلام می‌کنیم.

 

منتشرشده در با صدای شاعر | 4 دیدگاه

مرگ علی شریعتی

به روایت عکس‎های آزاده اخلاقی


آزاده اخلاقی

به روایت یک شاهد عینی ” صحنه‌ مرگ‌ تراژیک ایرانی

«به روایت یک شاهد عینی» مجموعه‌ی عکسی است از صحنه‌های بازسازی‌شده مربوط به مرگ‌های تراژیک تاریخ معاصر ایران. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعه‌ی ۱۶ آذر گرفته تا صحنه‌ی تصادف فروغ فرخزاد و مرگ علی شریعتی. آزاده اخلاقی،

آزاده اخلاقی، ایده‌پرداز و کارگردانِ این مجموعه‌ی ۱۷ عکسی می‌گوید: «امروز آرمان‌گرایی سوژه‌ی تمسخر خیلی‌ها شده است، مردم کسانی را که اهداف بلند و دور از دسترس دارند دست می‌اندازند. برای من ولی کسانی که می‌جنگند و برای آرمانی جانشان را فدا می‌کنند بسیار محترمند. هدفم زنده کردن یاد کسانی بود که ستایش می‌کنم.»

«به روایت یک شاهد عینی» یکی از عظیم‌ترین پروژه‌های عکاسی‌ای است که در چند سال گذشته در ایران انجام شده است: پروژه‌ی سه‌ساله‌ ای که شامل تحقیق فراوان هم بوده، ثبت هفده فریم است که اجرای بسیار خوب و دقیق و پُر از جزئیاتی هم دارند. در اجرای این عکس‌ها گروه بزرگی به خانم اخلاقی یاری رسانده‌اند؛ از جمله ساسان توکلی‌فارسانی (عکاس و مجری جلوه‌های بصری) و ژیلا مهرجویی (طراح صحنه و لباس). ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هفده مرگ تاریخ معاصر ایران به روایت عکسهای آزاده اخلاقی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بیست عکس مشهور و عکاسان آن

1-15

pic 16

در مورد این عکس بیش‌تر بدانید.

منتشرشده در عکس‌های مشهور و عکاسان آن | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

زن بار برپشت

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دایره اتحاد رقص کردی

 

 

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یکم نوامبر 2013

وَنوشِه (به زبان مازنی، بنفشه)
فانتزی برای سه تار و ارکستر سازهای ملی
آهنگساز: حمید متبسم
تکنواز سه تار: حمید متبسم
رهبر ارکستر: هومن خلعتبری
اجرای ارکستر سیمرغ
ضبط زنده / هرلن ۲۰۱۰

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

می‎گویند

شماره‌ی بیست و دوم
شماره‌ی 22

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌تان را بنویسید: