بایگانی دسته: شعر فرانو

سه شعر

ادارات مثل روزنامه‌ها، اول همه را سر كار می‌گذارند بعد آگهی استخدام می‌زنند بچه‌های وظيفه، يا شاعر شده‌اند يا خواننده! خدا را شكر در خانه ما، كسی بيكار نيست يكی فرم پر می‌كند، يكی احكام می‌خواند يكی به سرعت پير … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیلماج

شعرهای‌ام ترجمه به فارسی‌ست ساکن آمریکا هستم و به گیلکی فکر می‌کنم  ۲۵  فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

چهار شعر کوتاه

جان‌باز خرماپزان غروب بمب‌ها سوت می‌زنند  خاکریزها وصیت می‌نویسند مین‌ها می‌خندند مادر از خواب می‌پرد و همه‌ی دمپایی‌ها را به نمکی می‌بخشد.

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شش شعر

  (مدرک) بعضی ها مدرک گرفته اند بعضی خریده اند و بعضی دیگر آبش را می خورند متخصص اطفال وزیر خارجه می شود  و تاریخ درس می دهد قهرمان دو و میدانی رییس فدراسیون فوتبال می شود و گوش های … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دوشعر تازه

گالاردو سر افکنده مقابل ماتادورها چشم دریده زیر چاقوی سلاخ‌ها عکاس این عکس راست می‌گفت: جلوی قصابی که می‌رسند به لاشه همنوعان‌شان بی‌خیال نگاه می‌کنند گاوها ژست‌های عجیبی دارند   محمدعلی کلی   از دست‌های خالی خوشم می‌آید راحت مشت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صفرکیلومتر

آقا بزرگ بزرگ بود “چمدان”‌اش را در تهران بست و “چشمهایش” را در فرنگ میرزا کوچک‎خان افتاده بود و در جنگل‌های گیلان برخاست من که نه علوی هستم و نه جنگلی هدایت نمی‌شوم و پشت پیکان ۴۶ شعرهای‌ام را صادق‌انه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نوروزیه

فارنهايت  از انتهای تقويم برای حرف قافيه می‌بارد  و تمام تابلوهای راهنمايی لغزنده می‌شود  بر كفشی سوارم ليز و لغز تا لگن خاصره‌ام را به ارتوپد برسانم جيوه‌ها ته نشين شده‌اند مليحه برای سفره عيد گندم خيسانده است يا صاحب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

هشت شعر

زمستان زمستان همان کشاورزی است که در حسرت میوه‌ها به خواب رفته!

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ارتباط

به آخر برج که می‌رسیم از نفس می‌افتیم ژاله می‌گوید: “قبل از این‌که دوباره سکته کنی باید به سفر برویم” دست چپم را روی قلبم می‌گذارم ساعتم به خواب می‌رود. فوریه ۲۰۱۲

منتشرشده در شعر فرانو | ۱ دیدگاه

یاسا

تاریخ را یاد نگرفتیم و جفرافیا را زیر پا گذاشتیم. مغول‎ها که آمدند معلم‌های گرامی‌ی ریاضی تعداد کشته‌شدگان را زیر رادیکال بردند و کتابداران  مسئول قتلِ‌عام  کتاب‌ها اعلام شدند ژانویه ۲۰۱۲  

منتشرشده در شعر فرانو | 2 دیدگاه

آنتی بیوتیک

چاپ تازه‌ی آمبولانس در طبقه‌ی اول کتاب‌خانه سکوت تمرین می‌کند “الف مثل باران”*  تب کرده‌است پرستار با جلد سفید وارد می‌شود  آدامس طوطی‌نشان تزریق می‌کند  چای دم کرده است خدا کند حافظ سرما نخورده باشد این شعر را خوب هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر فرانو | ۱ دیدگاه

دیدار با حمیدرضا اقبالدوست

راز بقا   نهنگ‌ها ماهی‌های بزرگ را می‌خورند ماهی‌های بزرگ کوچک‌ترها را و باز کوچک و کوچک‌تر قانون طبیت است و مشکلی نیست کار وقتی گره می‌خورد که نهنگ‌های محترم دو قورت و نیم‌شان هنوز باقی مانده است پرواز   … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دیدار با یک شاعر, شعر فرانو | ۱ دیدگاه

تبرستان

  روز رونمایی کتاب‌ شعرم برای شادی‌ی روح مرحوم درخت یک دقیقه سکوت اعلام شد و شاعران محترم برای همیشه سکوت کردند. ۱۰دسامبر۲۰۱۱

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

MY BOY

                                      برای: غلامحسین ساعدی غلامحسین ساعدی عزاداران بِیِل را نوشت گاو مشدحسن خلق شد پدرم لبخند زد گوساله‌ی مادرم به دنیا آمد گاو مشدحسن جهانی شد و من عزیز کشتارگاه‎‌های جهان. نوامبر۲۰۱۱  

منتشرشده در شعر فرانو | 2 دیدگاه

سه شعر از اکبر اکسیر

* يارانه تا چند سال پيش از سوپر مرغ همسايه فقط چند ماشين آخرين مدل برای سگ های عزيزشان كله و پای مرغ می‌بردند از شما چه پنهان

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سه شعر از اکبر اکسیر

* اشارات شير نخوردم ترسيدم تب مالت بگيرم سبزی نخوردم ترسيدم وبا بگيرم از ترس گرگ به قصاب پناه بردم قصاب دستی به پهلويم زد و گفت:

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید: