بایگانی دسته: شعر

رنگین کمانی که قاطی کرده است

. من همیشه از شما کوتاه‌تر بوده‌ام حتی زمانی‌که تفنگ‌های‌تان را عادلانه قسمت می‌کردید ………………………………….. ۶ اکتبر ۲۰۰۸ , روزویل کالیفرنیا ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح

.همشهری‌ی توامبا زبان تو حرف می‌زنم…………………… چیزی بگو …………………………..۱۵ سپتامبر ٫۲۰۰۸ روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

جای پای توقف

.……………………………..به پسرم سهند: که بوی خوش عشق می‌کارداین نیم ثانیه…………..مال توستتا شناسنامه‌ات را بنویسی……………و مطمئن بشویکه کسی در کوچه‌های آویزان………………..بن بست نشوداین نیم ثانیه……………….مال توستتا تو از خیابان بگذریو زیر سایه‌ی این ساختمان بلند……………….بست ننشینیتا باد بتواند با خستگی‌ی پیاده‌رو………………………..پچپچه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

وسوسه‌ی باغ‌های بید

آن‌قدر عاشق شده‌امکه مداد کوچک‌ام را نفروشمو از این ‌همه بیراههاز راه به‌در نشوم ٬ …………………………روزویل کایفرنیا ۲۱ اگوست ۲۰۰۸ ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بن‌بست سلیمان

در کوچه‌ای که نام‌اشبن‌بست سلیمان بودنه پیغمبری زندگی می‌کردکه از صورت‌اش نور بباردو نه شیطانیکه خواب کوچک گنجشک‌ها رااز شاخه‌های درخت انجیر…………………………… بدزدد………………………………………..روزویل کایفرنیا ۱۲ جولای ۲۰۰۸ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح

.استکان نیمه‌خالی‌ی چایروی میز کهنهدر حسرت بوسه‌ای دیگرهنوز داغ است………………………………روزویل کایفرنیا ۱۲ جولای ۲۰۰۸ ………………………………………………………………….نقاشی از: سهراب سپهری ………………………………………………………………..و با تشکر از; آرشیو عکس ……………………………………………………………………ایران و بیژن اسدی‌پور

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با تو نیستم

.مادر بزرگ که همیشه قلب‌اش آویزان بودنام‌ات را با صدای بلنداز کنار باغچه پاک کرد.ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

برف‌های کوچک در را‌ه‌اند

ما با پاییز عهد بسته بودیمکه برگ‌های سرخ راروی زمین پارک پهن کندتا وقتی که سربازهای بازنشسته……………………….قدم می‌زنندبهتر شنیده شوندو زمستان راه‌ش را گم نکند.ادامه مطلب ………………………………روزویل کایفرنیا ۱۴ جون ۲۰۰۸

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

کمی خانگی

. نیما هنوز تنهاست نه نور نورانی‌ست و نه این گنبد خالی کلید را می‌زنم! …………………………………………….روزويل کاليفرنيا ۳١ می ۲۰۰۸ ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

این درخت با زبان شما حرف می‌زند

مجبور نیستیدپاییز را با حروف بزرگ بنویسید*تا بریتانیای کبیرفاصله بسیار استو سیاستمداران همیشهکلاه به سر نمی‌کنند.…………………………………………….۲۸ می ٢٠٠٨*Capitalادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تا خاک از کویر تا نشود

هزار جای آسمان هم که پاره شودتو نیافتادیو برگچه‌ایکه از آینه ریختو کلام شدیمدر تقابل و تکاثر..………………….روزويل کاليفرنيا ٢١ می ۲۰۰۸ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دلواپسی‌های‌ات را نقاشی کن

من دل‌ام می‌خواهدنوه‌های‌ام گاهیبه خیالات خوش‌امسر بزنندمن دل‌ام می‌خواهد که هوایی نشوم!…………………….. روزويل کاليفرنيا ۳۰ آوريل ۲۰۰۸ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

لطفآ به این پرنده دست نزنید

جغرافیای منآن سمت آب‌های مرتبط استدستان‌ام را کمی درازتر ترسیم کنیدتا به دریاچه نزدیک‌تر شوم ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شناسنامه ۲۷

…………………………………………………..تقدیم به شاعر همه‌ی لحظه‌ها اصغر واقدی از آب‌های کوچک دریاچهتا ساحل غروبی‌ی تو با یک شناسنامه ………………….می‌بالیم ……………………………………………۲۷ فوریه ۲۰۰۸روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

خطی به شعاع گردویی نارس

مادرم صدای‌ام می‌کند آینه ترک می‌خورد و کودکی برهنه پشت به باد بیرون می‌زند و انتهای کوچه دور می‌شود ح ……………………… . . حبیب شوکتی……………………………………بیست و هفتم ژانویه ۲۰۰۸ ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

زیر عبور ِ ممنوع ِ آخرین

زیر عبور ِ ممنوع ِ آخرین پیچ دست چپ شکلی از خیال‌های سبز را بر عکس کرده‌اند ‌تا کسی از راه راست به‌در نزند که دروازه بشنود ………………………..حبیب شوکتی ……………………….. ……………………………………………………..بیست و چهارم ژانویه ۲۰۰۸ ………………………… سادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید: