بایگانی دسته: اشعار این شماره

واژگان خانگی

یک شعر از: حمیدرضا اقبالدوست   (ماسک) سخت است احترام بگذاری به کسی که لیاقتش را ندارد با لبخند در جلسه ای بنشینی که حوصله ات را سر می برد و چهره ی ماتم زده به خودت بگیری در ختم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: سعید اسکندری   «تنها تماشا» شهر تنها برای تماشاست در گردش شبانه‌ی ماشین‌هایی  که شیشه‌هایشان را بالا کشیده‌اند  یا وقت عروج  از آسانسور شیشه‌ای شرکت نه! من شرکت نمی‌کنم.     یک شعر از: آصف اوزدمیر   … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از علی‌رضا نوری

علی‌رضا نوری- شاعر عمویم پنجره می‌گفت: آن سال‌ها که جوان بود و جوانی نعمت بود دست‌های خانم پنجره را گرفته بود بدون ترس و دستنبد به دیدار ابر رفته بودند  و ابر گفته بود:  شما که میلِ بلندِ دیدن هستید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره, شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: خسرو باقرپور «فصلِ پنجم» (برای زینب جلالیان).                                                              … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

  یک شعر از: سینا بهمنش «زنده به‌گور»   پاره شدم! نخنديد … . پاره پاره شدم . حالا می‌توانيد بخنديد به تازيانه‌هايى كه به اسبِ مُرده می‌زنيد شايد كه خطوط كبود بردارد سپيدِ اين دفتر شايد كه زنده شوم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

لل یک عکس از: قباد حیدر   من گم شده‌ام اشعارم را زمزمه کن شاید خود را بیابم   یک شعر از: حمیدرضا رحیمی   راه می‌روم، مثل ابر و پشتوانه‌ی بغضم دریاست وقتی‌که دستان بازی‌گو‌ش‌ات تسبیح هزار دانه اشکم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

  یک شعر از: احمدرضا احمدی   چنان چشمانش به چشمان من شباهت داشت که ما در آینه یکدیگر را گم می‌کردیم   یک شعر از: برتولت برشت آمده در: مجله_ادبی_هنری_روزآمد  برگردان: نیلوفر_بیضایی   آهای آیندگان شما که از دل … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

. . یک شعر از: واهه آرمن   «هر دو گم شدیم» از همان آغاز راه ما کمی از هم جدا بود تو مثل یک شاعر عاشق بودی و من مثل یک عاشق شعر می‌سرودم هر دو گم شدیم من … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: ناهید کبیری   گفتم: بعد از ظهرهای مرداد و بستنی از درس تیمور لنگ و محمود غزنوی شیرین تر آیا بود یا نبود؟ رویاهای بی چراغ را شاید در فرصتی که خروس ها خواب بوده‌اند     … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از : بکتاش آبتین   سه ماه پیش پروازم را به پاریس کنسل کردم ماه گذشته نیز به سفر شمال نرفتم این ماه اما با دوستانم قرار گذاشته‌ایم برای تعطیلات عید دست جمعی به جنوب نرویم!  ما زندانیان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: بکتاش آبتین   در قنداقی سفید دست و پا می‌زدم لای ملافه‌هایی سفید عشقبازی می‌كردم و در كفنی سفید آرام خواهم گرفت در دنیایی سیاه خاطرات سفید می‌درخشند.     یک شعر: از شیرکو بیکس   بید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

  یک شعر از: مسعود احمدی   «اولین ملاقات» از پی هفت ماه                                                        … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: سینا بهمنش   کفشی خریده‌ام نه برای رفتن برایت می‌فرستم که برگردی…     یک شعر از: رضا بروسان   چون بیابانی دور افتادم از خودم و پوسیدم چون پایه های پلی در آب.

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از: سعاد الصباح    سعی می‌کنم اسب‌هایی را نقاشی کنم که در دشت‌های آزادی می‌تازند اما نمی‌توانم می‌خواهم قایقی بکشم که مرا با تو تا آخر دنیا ببرد اما نمی‌توانم   می‌خواهم وطنی اختراع کنم که مرا به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

  نقل از: مجله_ادبی_هنری_روزآمد  شاعر ناشناس   مرغابی‌ها گفتند: اگر هنگام پرواز خوب حرف بزنی خواهی افتاد!   حالا سال‌ها گذشته است، و ما لاک‌پشت‌های غمگینی هستیم، که هروقت می‌خواهیم بگوییم آزادی به زمین می‌افتیم   یک شعر از: فرامرز … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

یک شعر از:  علی‎‎رضا آدینه   میلیاردها نهنگ  به خشکی زدند  تا بالاخره  یکی زنده ماند  دست و پا در آورد  روی خاک قدم زد  و رفت بلیطِ استخر خرید  پرید توی آب   یک شعر از: حبیب موسوی بی‌بالانی  … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید: