در سال ۶۳۶ ميلادی اعراب مسلمان به ايران حمله کردند. متاسفانه عدهای نيز بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همين دليل بر آن شدم که به بخشی از آن اشاره کنم۰
—-
پس از تسلط اعراب
در حمله به سيستان؛ مردم مقاومت بسيار و اعراب مسلمان خشونت بسيار کردند بطوريکه ربيع ابن زياد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان ( يعنی اجساد کشتهشدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکيه گاهها ساختند؛ و ربيع ابن زياد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سيستان هزار هزار ( يک ميليون ) درهم به اميرالمومنين دهند با هزار غلام بچه و کنيز. ( کتاب تاريخ سيستان صفحه۳۷، ۸۰ – کتاب تاريخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)در حمله اعراب به ري مردم شهر پايداری و مقاومت بسيار کردند؛ بطوريکه مغيره ( سردhttp://rasaaneh.com/wp-admin/post.php?post=9811&action=editار عرب ) در اين جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگيدند و پايمردی کردند… و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنيمتی که خدا از ری نصيب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. ( کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵) در حمله به شاپور نيز مردم پايداری و مقاومت بسيار کردند بگونهای که عبيدا ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصيت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهيان عرب نيز چنان کردند و بسياری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ -کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱) در حمله به اليس؛ جنگی سخت بين سپاهيان عرب و ايران در کنار رودی که بسبب همين جنگ بعدها به « رود خون » معروف گرديد در گرفت. در برابر مقاومت و پايداری سرسختانهی ايرانيان؛ خالد ابن وليد نذر کرد که اگر بر ايرانيان پيروز گرديد « چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسيان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند » مغيره گويد که « بر رود؛ آسيابها بود و سه روز پياپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هيجده هزار کس يا بيشتر بودند؛ آرد کردند … کشتگان ( پارسيان) در اليس هفتاد هزار تن بود. ( کتاب تاريخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاريخ ده هزار ساله ايران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳) در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قريبالوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنين بسيار ساختند و در صحرا پاشيدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسيدند؛ خارها به دست و پای ايشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذيرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )در چالوس رويان؛ عبدالله ابن حازم مأمور خليفهی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسيدگی به شکايات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را يک يک به حضور طلبيدند و مخفيانه گردن زدند بطوريکه در پايان آنروز هيچ کس زنده نماند … و ديهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاريخ طبرستان صفحه ۱۸۳- کتاب تاريخ رويان؛ صفحه ۶۹ )در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز يک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸و ۳۰۳)در حمله به نيشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کينه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوريکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهيان اسلام به سختی جنگيدند؛ بطوريکه سردار عرب (سعيد بنعاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پايداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعيد ابنعاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « يک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسليم شدند؛ اما سعيد ابنعاص همهی مردم را بقتل رسانيد؛ بجز يک تن؛ و در توجيه پيمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که يک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهيان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاريخ طبري جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )پس از فتح” استخر” (سالهاي ۲۸-۳۰ هجري) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند براي بار دوم” استخر” را محاصره کنند.مقاومت و پايداري ايرانيان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگين کرد بطوريکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانيد و چندان کشتند خون نمي رفت تا آب گرم به خون ريختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند بيرون از مجهولان.(کتاب فارسنامه ابن بلخي صفحه ۱۳۵– کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)
رامهرمز نيز پس از جنگي سخت به تصرف سپاهيان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسياري از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراواني را برده ساختند و مال و متاع هنگفتي بچنگ آوردند.(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)
مردم کرمان نيز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو ميليون درهم و دو هزار غلام بچه و کنيز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.(کتاب تاريخ يعقوبی صفحه ۶۲ -کتاب تاريخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶, ۲۱۱۸ – کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸,۱۷۹)
جنايات اعراب تنها به اين شهرها ختم نشده است و اينها تنها گوشهای از تاراج ميهنمان به دست تازيان بود و آشکارا مقاومت ايرانيان در برابر آنان را ثابت میکند.
در کتاب عقدالفريد چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ –سخنی از خسرو پرويز نقل شده که میگويد
۲۱۱۶
بازتاب: اعراب با ايران و ايرانيان چه كردند!