بیژن اسدیپور، پرویز شاپور و عِمران صلاحی در جامعهی فرهنگی ما به خوبی شناخته شدهاند و به گمان من احتیاجی به معرقیی مجدد آنها نیست خاصه آنکه بیژن قبلأ به آنها در دو شمارهی جداگانه در مجلهی عاشقانه و نیز دفترهنر شمارهی هفتم ویژهی طنز امروز ایران مفصلأ پرداخته بود. با اینهمه با توجه به بعضی شیطنتها و انگولکهای جریانهای ضد فرهنگی که سعی در مخدوش کردن چهرهی این هنرمندان مردم میشود انتشار شمارهی فوق بسیار به موقع و ضروری به نظر میرسید.
ویژه نامهی سهتفنگدار که در ١٩٠ صفحه به چاپ رسیده مانند دیگر شمارههای دفترهنر در دو بخش صفحات سفید و رنگی میباشد که مثل گذشته صفحات سفید مربوط موضوع ویژهنامه وصفحات رنگی از هر دری میگوید. صفحات عکس دیگر زیربخش دفاتر هنر است که این بار هم حاویی تصاویر به یاد ماندنی و غالبأ تازه است.
بیژن که هیچگاه این دفاتر را کاملأ شبیه هم از نظر شکل و فرم بیرون نداده است این بار هم دست به ابتکار تازهای که تا به حال توسط هیچ نشریهای انجام نشده، زده و همراه با مجله، یک CD و یک DVD ضمیمه کرده است که بسیار شنیدنی و دیدنیاند. این CD و DVDها که با نظارت فنی آقایان لقمان ادهمی موسیقیدان و رضا شریفها فیلمساز تهیه و تنظیم شده، با باریک بینی هنرمندانهی اسدیپور پیاده شدهاند که در جای جای آنها جای پای او دیده میشود.
اکثریت قریب به اتفاق مطالب اعم از طرح و طنز و شعر و مصاحبه و مقالات برای اولین بار در این شماره میآید و یا از گذشتهی دور و یا مطبوعات قدیمی وام گرفته شدهاند که البته چون همیشه مأخذ آنها ذکر گردیده است.
.
بیژن اسدیپور یگانه ستارهایست تابناک که آسمان فرهنگ و هنر ما از آن برخوردارست. بیایید قدر زحمات او را بیشتر بدانیم و ضمن فشردن دستان گرم او سعی کنیم همانطور که او از ما میخواهد در انتشار دفترهنر تنهایاش نگذاریم .
برای پایان بردن به این مطلب خلاصه یک شعر کوتاه از عمران صلاحی چند کاریکلماتور از پرویز شاپور و چند نوشتهی کوتاه از حرفهای خانگیی بیژن اسدییور را از ویژهنامهی سهتفنگدار نقل میکنم.
.
“مسلخ“
.
ایستادهایم
به انتظار و نظاره
مرگ و خون را.
قرعهی این فال این بار به نام کیست؟
.
پناه میبریم از مرگ
به تبی که مرگی تلختر در پیش دارد.
.
نفسی تازه میکنیم
بین دو تیز کردن کارد
……………………عمران صلاحی
.
“ملودیهای بهاری“
.
به احترام بهار همهی جوانهها بهپا خواستند.
زیباییی گلها را به باغچه تزریق میکنم.
گل کاغذی به چهارفصل به یک چشم نگاه میکند.
وقتی بهار از درخت پایین میآید، شکوفهها پر میشوند.
…………………………………………………… پرویز شاپور
.
“طنز خانگی“
.
مرد زن را در آغوش میگیرد، تنهایی به قتل میرسد.
پرنده از درخت میپرد شاخهها برایش دست تکان میدهند.
کودک عروسک را میبوسد عروسک بوسهای برای مبادله ندارد.
خانم بزرگ فوت میکند، سایهی خانم بزرگ یتیم میشود.
……………………………………………………….بیژن اسدیپور