وسوسه
تبسم خورشید
………………از کنج لب حوض گذشت
شب
……………..به قندیل تمنا
………………………..شقایق آویخت
(رهگذری مشک میفروخت)
خروسم را به زیر رواق آفتاب کشاندم.
رعد
تابش ارغوان کوچه را
…………………بر تارک تاک خانه ریخت
باران باریدن گرفت.
غسل صبح با وِز وِز زنبور بهم آمیخت،
قبلهی پاک برکت روان شد.