یک شعر از: آسیه امینی
«اقبال»
يك لرزش كوچك دست،
خطاى ديد،
يك اشتباه
از سر مكث يا ترديد.
پوتينهاى پشت در خوشحالند.
دم گلوله اى كه خطا رفت، گرم!
یک شعر از: روجا چمنکار
«لطفاً»
مگر برگها زندگان فردا نیستند
مگر از اول مه نبود
نیامدیم بر باد
با همان دستهای پیر
از حرفهایی که پیر نمیشود در ما
سلولها، سلولها…
انگار از اول در مه به دنیا آمدیم
به چشمهایم دستبند بزنید لطفا!

یک شعر از: گروس عبدالملکیان
موسیقیی عجیبیست مرگ
بلند میشوی
و چنان آرام و نرم میرقصی
که دیگر هیچکس
تو را نمیبیند
یک شعر از: الیاس علوی
لحظاتی هست استخوانهای اشیا میپوسد
و فرسودگی از در و دیوار میبارد
لحظاتی هست نه آواز گنجشک فروردین
نه صدای صمیمی از آن طرف سیم
و نه نگاه مادر در قاب قانعت نمیکند
زندگی قانعت نمیکند
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری
یک شعر از: ناهید عرجونی
به بهانههای کوچک هم که شده
نام مرا ببر
بهرهگذران بگو
هنوز نام این خیابان ناهید است؟
از بچهها بپرس
بزرگترین رودخانهی دنیا
بلندترین نقطهی جهان
نزدیکترین ستاره به ماه
بگو که ناهید است
به بهانههای کو چک تر هم
نگذار ازدحام و خستگی و لیستهای خرید
مرا از یادت ببرد
یک شعر از: علیشاه مولوی
اسب عریانی شیهه میکشد
و عققابی آماده است
که بلدرچین مغمومی را شکار کند
از فروشنده خواهش میکنم
بلدرچین را از منظر عقاب دور کند
یک شعر از: آرزو نوری
به خیابان بیا
بگذار آسمان
با ریههایت نفس بکشد
و درختان بارانزده
از عطر تنات
معطر شوند
حالا که سقف مشترکی نداریم
به خیابان بیا
تا آسمان مشترکی
بالای سرمان باشد
یک شعر از: هومن هویدا
گاهی قرصهایم را
زیر کتابهایم گم میکنم
گاهی کتابهایم را زیر قرصهایم
من نمیدانم
ولی نسیم بیماری
که هر صبح
تلو تلو از مقابل درب چوبی منزلم عبور میکند
مکثی میکند
وبا صدایی گرفته میگوید
سلام! شاعر خسته! سلام
یک شعر از: رسول یونان
«در خیابان»