فریدون رهنما

دوم خرداد زاد روز عالیجناب فریدون رهنما خالق سینمای مفهومی ایران بود


آخرین تصویر: فریدون رهنما

شاملو مرید او شده بود…. 

این آخرین تصویری است که از فریدون رهنما برداشته شد. او کمی پس از ثبت این عکس در حالی که تنها ۴۵ سال داشت بر اثر ابتلا به بیماری مغزی چشم از جهان فروبست مردی که در همین دوران کوتاه تاثیرات شگرفی بر هنر معاصر به ویژه شعر و سینما گذاشت. او پایه گذار سینمای دگراندیش ایران است. 

پیش از شیوع نقد هنری منسجم در ایران این فریدون رهنما و مرتضا کیوان بودند که با شخصیت کاریزماتیک خود تاثیرات تعیین کننده‌ای بر آینده‌ی هنر و ادبیات ایران گذاشتند آن‌ها با استفاده از هوش سرشاری که از آن بهره می‌بردند در میان انبوه هنرمندانی که در آغاز سال‌های تحول اجتماعی ایران در تکاپو بودند خارق‌العاده‌ترین استعدادها را رصد کرده و روی آن‌ها تمرکز نمودند . 

کیوان و رهنما دریافته بودند در میان شاگردان نیما، احمد شاملو صاحب قلم و تفکر دیگری‌ست. او با تمام شاگردان نیما که صرفا برای نوشتن شعر از یوشیج تقلید می‌کردند تفاوت داشت. شاگردان ردیف اول کلاس نیما مثل اخوان ثالث، نصرت رحمانی،نادر نادرپور م. آزاد تا شاگردان ردیف دوم و سوم مثل آتشی، حمید مصدق و … هیچکدام نمی‌توانستند خود را با اندیشه‌ی پیشرو شاملو انطباق بدهند. 

شاملو هیچگاه در پی تقلید محض نبود و از تبدیل شدن به یک «مرغ مقلد» همواره پرهیز می‌کرد او به خوبی می‌دانست کودتای نیمه مدرن نیما در مقوله‌ی شعر بعلت خلاءها و کاستی‌هایی که دارد مدت زمان زیادی دوام نخواهد آورد بنابراین شاملو همواره در پی شکستن تابوهای غیر ضروری در کالبد شعر نیمایی بود 

در این میان آشنایی احمد شاملو با مرتضا کیوان و فریدون رهنما او را در مسیر نیل به رویایی که در سر داشت بسیار یاری داد . پیش از احمد شاملو نشانه‌هایی از سپیدنویسی در آثار «منوچهر شیبانی» خودش را نشان داده بود حتا اسماعیل شاهرودی نیز در این سبک تلاش‌هایی صورت داد اما فقدان تئوری تعیین کننده و عدم فهم هوشمندانه از چگونگی کاربرد کلمات و برخی فاکتورهای دیگر، سپیدنویسی آن‌ها را در نطفه عقیم نگه داشت … 

شاملو برای اولین بار در سال ۱۳۳۰. با انتشار چهارمین دفتر شعرش که در واقع اولین تلاش او برای آغاز مسیر تحول پسانیمایی است یعنی دفتر« قطع نامه » به وضوح راهش را از نیما جدا می‌کند . در آن هنگام هیچکدام از شاگردان نیما توان درک این دگردیسی عظیم را نداشتند اما خود نیما بود که فی‌الفور جدا شدن راه شاملو از شعر نیمایی را در این دفتر شعر رصد کرد و بلافاصله به شاملو تاخت… 

اما نکته‌ی بارز و به شدت مهم این دفتر شعر مقدمه‌ای ست که فریدون رهنما با نام مستعار «چوبین» بر آن می‌نویسد. این مقدمه در واقع اولین «مانیفست» شعر«شاملویی» در ادبیات ایران است که به معنای آغاز دوران پسانیمایی شعر معاصر است…. 

فریدون رهنما در مقدمه‌ای که بر چاپ اول قطع ‌نامه نوشته است سعی می‌‌کند تعریفی پیشرو و آوانگارد از شعر به لحاظ مفهومی ارائه دهد و از نظر بررسی شکلی اشعار نیز به بدون وزن بودن آن‌‌ها اشاره دارد. رهنما در مقدمه‌ی خود بر این کتاب می‌‌نویسد: «ریتم و وزن از خارج بر شعر و شاعر تحمیل نشده، بلکه اوامر احساسات صبح را اجرا می‌‌کند.»

این یعنی مرزبندی با شعر نویی که با نیما آغاز شده بود. در شعر آزاد و نیمایی هر چند بلندی و کوتاهی وزن عروضی رعایت نمی‌‌شد اما وزن عروض به هر حال وجود دارد فقط به صورت «آزاد» مورد استفاده قرار می‌گیرد. انتخاب نام قطعنامه برای این کتاب نیز اشاره به «مانیفست» بودن این اشعار و مرزبندی ‌شان هم از حیث محتوا و هم از نظر شکل با شعر قبل از آن است.

همچنین کلمات دیگری در مقدمه‌ی رهنما آمده بود که در آن از نیما یوشیج بطور مستقیم انتقاد شده است. رهنما می‌‌نویسد: 

«ریتم اشعار صبح را با ریتم اشعار اسپانیولی و آمریکای لاتین بعد از «لورکا» می‌شود مقایسه کرد. دنیای پر از اشکال و تصاویر نابرابر نیمایوشیج که نتیجه‌ی خشکی (در بهترین آثارش) به دهان ما می‌‌برد، با احساسات از بند رسته‌ی صبح به ‌راه افتاده‌اند و ما را به «نقاط عمیق درد پاشیده شده» هدایت می‌‌کنند.      (صبح اولین تخلص احمد شاملو بود که بعد آن را به بامداد تغییر داد)»

درست همین جمله سبب برزخ شدن شدید نیما می‌شود طوری که از شاملو که به حق او را شاگردِ خلف خود می‌‌دانست دلخور می‌شود. غول زیبا احمد شاملو در این باره می‌گوید: 

« قطع نامه که با مقدمه‌ی فریدون رهنما درآمد نیما را به شدت عصبانی کرد. خیال کرد ما دو تا داریم جلوی او جبهه می‌‌گیریم»

به هر روی فریدون رهنما یکی از مسببین اصلی ظهور ابر شاعری چون احمد شاملو در شعر معاصر است. احمد شاملو مهمترین شاعر ما پس از حافظ به شمار می‌رود. 

فریدون رهنما در مقوله‌ی شعر جایگاه ویژه‌ای دارد.که در یادداشت مرداد ماه مصادف با سالروز درگذشت او به طور ویژه به فریدون رهنما پرداخته‌ام. این یادداشت کوتاه تنها ادای احترام به فریدون رهنماست و متن اصلی در ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ منتشر خواهد شد. در ادامه قصد دارم خیلی گذرا به برخی نکات درباره‌ی رهنما بپردازم… 

نسبت فریدون رهنما با سینمای دگر اندیش 

رهنما در سال ۱۳۳۹ اولین ساخته‌ی خود یعنی فیلم مستند «تخت جمشید» را با سرمایه‌ی شخصی‌اش می‌سازد. و با ساخت این فیلم در واقع تاریخ سینمای دگراندیش ایران آغاز می‌شود او در این فیلم با نگاه شاعرانه ‌به ویرانه‌های تخت جمشید، در پی بازیافت هویت تاریخی ایران است. خودش درباره‌ی مستند تخت جمشید می‌گوید: 

«‌اگر به تخت جمشید توجه کردم یکی به این دلیل بود که محیط تخت جمشید و ویرانه‌های آن به من فرصتی می‌‌داد تا اندیشه‌هایی را که درباره زندگی و هنر داشتم بیان کنم. تخت جمشید ویرانه‌ای است که هزاران سال پیش ساخته بودند. ما از یک واقعیت عینی به همه گونه تصور و تخیل کشیده می‌‌شویم .آیا این مسائل که هر جا که ویران شده و نیست شده و از امروزمان دور شده است از نو مطرح نخواهد شد؟»

 فیلم بعدی او یعنی « سیاوش در تخت جمشید »، در سال ۱۳۴۶ ساخته می‌شود اما با توجه به عقب‌ماندگی جریان مسلط بر سینما که غالبن معطوف به سینمای «بدنه» بود واکنش‌‌های منفی منتقدان سینمایی ایران آن روزگار را بدنبال داشت او در تاریخی دست به این کنش‌های حیرت‌انگیز مدرن زده بود که جامعه‌ی روشنفکری ایران هنوز بطور جدی شکل نگرفته بود آن‌ها سال‌ها بعد حتا در مقابل فیلم «قیصر» که در تمام زوایا اثری دیگر است هم ایستادگی کردند چه رسد به سینمای مفهومی رهنما که چیزی نزدیک به نیم قرن پیشروتر از زمان خودش بود. 

در نهایت این واکنش‌های منفی منتقدان با استفاده از برچسب‌هایی چون اثری «روشنفکرانه» و «فضل‌فروشانه » به سینمای رهنما یورش بردند.. آن‌ها، فیلم رهنما را مملو از نقص و عاری از خلاقیت و تخیل ارزیابی کرده و آن را «هذیان‌ها» و «کابوس»های کارگردانی تلقی کردند که نه شناختی از شاهنامه فردوسی داشت و نه قهرمانان آن را درست می‌‌شناخت. 

اما فیلم رهنما مورد تحسین صاحب نظران اروپایی نظیر «هانری لانگلوا» کارشناس بزرگ فرانسوی سینما و مدیر «سینما تک پاریس» و همچنین «هانری کوربن» فیلسوف و ایران‌شناس مشهور پاریسی قرار گرفت. رهنما اولین فیلمسازسینمای مستند ایران بود که در همان ابتدای کار مورد تحسین جشنواره‌ای بین‌المللی قرار گرفت و با دریافت جایزه «ژان اپستاین» (جایزه‌ای برای پیشبرد زبان سینما) از جشنواره‌ی «لوکارنو» در سال ۱۹۶۶ برای سینمای ایران افتخاری بزرگ کسب کرد. 

او فیلمبرداری فیلم «پسر ایران از مادرش بی خبر است» را سال ۱۳۴۸ آغاز می‌کند کار نزدیک به پنج سال طول می‌کشد تا سرانجام در سال ۱۳۵۳ آماده نمایش می‌شود. اولین نمایش این فیلم خرداد ۱۳۵۴در سینما تک پاریس بود که هانری لانگلوا، مدیر سینما تک آن را معرفی می‌کند. پس از آن و در تیرماه همان سال، فیلم رهنما برای اولین بار در جشنواره « توس » ایران به نمایش می آید.

رهنما در نقشِ فریدونِ تلویزیون ملی ایران!

فریدون رهنما در شکل‌گیری بخش پژوهش و مستند تلویزیون ملی ایران، جریان سینمای آزاد و تأسیس مدرسه‌ی عالی رادیو و تلویزیون ملی ایران، نقش مهمی داشت. او و «فرخ غفاری» در مدرسه عالی تلویزیون و سینما مدت‌ها مشغول به تدریس و کشف و پرورش استعدادهای سینمایی ایران بوده‌اند. درست با تأسیس تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۶، فریدون رهنما به تلویزیون رفت و بخش مستندسازی و پژوهش در مورد ایران زمین را در تلویزیون ایجاد کرد

هدف رهنما در پروژه‌ی تلویزیونی «ایران زمین» ثبت تصویری خرده فرهنگ‌‌ها، بقایای تمدن و شکوه از دست رفته‌ی ایران باستان با رویکردی «آرکئولوژیک» و در عین حال «اتنوگرافیک (قوم‌شناسانه)» بود. ایده‌ی فریدون رهنما در پروژه‌ی تلویزیونی «ایران زمین» خیلی نزدیک به طرح مستندی بود که در دهه ۱۹۷۰ در بریتانیا شکل گرفت و در قالب پروژه‌ای مستند به نام «جهانی در حال ناپدیدشدن» ارائه شد که طی آن مستند ساز‌ها به همراه تعدادی قوم‌ نگار به سراغ جوامع مختلف رفتند و به ثبت فرهنگ‌‌های رو به نابودی آن‌‌ها پرداختند؛ سبکی از مستندسازی که پیشگام آن «رابرت فلاهرتی»، مستندساز بزرگ آمریکایی بود.

رهنما نیز پس از راه‌‌اندازی برنامه ایران‌زمین در بخش پژوهش تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۸، فیلمسازان جوانی مثل پرویز کیمیاوی، ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، منوچهرعسگری‌نسب، نصیب نصیبی و هوشنگ آزادی ‌ور را دعوت کرد و به آن‌ها دوربین و آزادی کامل داد و هر کدام را برای ثبت خرده فرهنگ‌ها و آن‌چه از گذشته باقی مانده، به نقاط مختلف ایران فرستاد. دستاورد این ‌کار، مجموعه‌ای از فیلم‌‌های مستند سیاحتی، مردم ‌شناسانه و قوم‌‌نگارانه بود که از نظر تاریخی و فرهنگی بسیار ارزشمندند. در این میان فیلمسازانی چون کیمیاوی، اصلانی و تقوایی، برخلاف مستند سازانی چون طیاب ، سینایی و طبری و طاهری‌دوست، رویکرد سیاحتی و اتنوگرافیک محض را‌‌ رها کرده و فردیت و «سوبژکتیویته» خود را وارد فیلم ‌هایشان کردند….

منبع: مهدی وزیربانی

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد سینما, یاد بعضی نفرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید