ئ
یک شعر از: غلامرضا بروسان
تنها تو وقتی صدا میزنی
نامم دهان به دهان میچرخد
ماه کامل میشود
و با ده انگشت میتابد.
بلبلی پشت سنگ میخواند
با رگههایی از طلا.
دستت
مثل یک شعر سیاسی گرم است
یک شعر از: علیرضا بهنام
«زمین بر گردهام»
گاو مش حسنم
زنم
بر گردهام زمین
میچرخد در استوانهای دوار
نگاه که میکنم جنگ است
و فرزندانم
یکی یکی
حذف میشوند
صدا که میکنم آسمان
میریزد روی زمین
میچرخد روی خودش
اشک میشود
و میریزد
روی صورت من میریزد
یک شعر از : منصور خورشیدی
از ضلع سپید وقت
به آسمانِ سادهی آن سو میرسی
وقتی فاصلههای رسیدن را
اتفاقهای پیاپی
پُر میکند
ترس در صدایم زیبا مینشیند
آنگاه که –
بر آستان تو ایستادهاَم
روی واژههای افراشته
با تکههایی از آب
و تکه هایی از آبی
و اندکی از بهانههای هوش
یک شعر از: سریا داودی
زیباییات را
از روی صورتم بردار
سایهام نمی داند
گورم را گم کردهام
پشت کدام تابستان مردهام؟
عبور که میکنم
روز به تو برمیگردد
عقربهها به من.
زنی که نام تو نیست
از دستهایم بیرون است
به هر سمت میروم
شکل عوض میکند
میترسم
راه رفته برگردد
میترسم
راه رفته برگردد
میترسم
راه رفته برگردد
یک شعر از: هوشنگ رئوف
ابرها
با دلی پُر آمدند و
سر گذاشتند بر شانهی کوهها و
بُغض واکردند و
هایهایشان پیچید در همه جا
و رود رودِ گریههایشان
رفت رفت
تا بیفتند در لهجهی خلیج
و گُم شوند در آبها
مثل گاهی
که خیالات میآید
و مرا وامیدارد
که سر بگذارم بر شانهی کاغذها و
های … های … های … ها…
یک شعر از: مظاهر شهامت
با انگشتری
بینگینی از عشق و فیروزه
ایستادن انگشت من
برای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی
اینجا
شب بر یال اسبها افتاده است
همینجا
درست کنار اتفاق شیهه و سنگ

یک شعر از: رسول یونان
«در خیابان»
روبرویت ایستادهام
تا صحنه حادثه را نبینی
وگرنه من
روبروی کسی نمیایستم
بگذار خوب تماشایت کنم
تو هم مرا تماشا کن
هزار گلوله سرگردان در فضاست
هزار ماشین دیوانه در راه…