یک شعر از: قباد حیدر
آدمها
گاهی میروند که برگردند
اما،
ابر میشوند و
میبارند در سرزمین دیگر
یک شعر از: ماریا روداس
ترجمه علیاصغر فرداد
وحالا خبری به شما بدهم
جمعیت این کشور را گوسفندان تشکیل دادهاند
گلهای بیمغز که در مسیر سلاخخانههای تاریخی همیشه سر به راه میروند.
سرانجام ایکاش
از حنجرههای جوان.
صدای انسان بشنویم
یک شعر از: سونگ سان
ترجمه: میرعلایی
«ده سال صبوری»
ده سال صبوری
برای ساختن این کلبهی کوچک.
حالا، بادِ سرد در نیمی از آن خانه کرده است
و نیمهی دیگر پُر از مهتاب است.
دیگر جایی برای کوهها و طوفان نیست
پس آنها باید بیرون بمانند.
یک شعر از: حبیب شوکتی
«شیر خدا»
پدری زور گفت
مادری زور زد
کودکی بهزور زاده شد
یکی بهزور میآید
دیگری بهزور حذف میشود
اینجا زورخانهی ملیست
یک شعر از: علی عظیمی
Qآمده در صورتکتاب سعید اسکندری
*شعری برای تو*
اگر سیاحی میبودم
وصف طبیعت و معماری شهرها را
کبکبه و دبدبهی حاکمان را
ناگهان رها میکردم
تا از تو بگویم.
اگر باستانشناسی بودم
پیی پیالهای میگشتم
که اول بار
مردی برای محبوبهاش
زیر باراننهاد
بی پیرایهای
همچون نامت
همچون انگشتانت!
زرگر اگر بودم
جهان را میسفتم
پیرایهای میکردم
برای انگشتان تو.
و اگر مفلس شوم و بیکار
کلاهم را نگهمیدارم
تا برای تو
از سر بردارم.
یک شعر از: علیرضا مکوندی
«ما»
آقایان!
فتنهی قمر
در ستاره دنبالهدار
بیاثر است
هرچه میخواهید
شمعها را بکشید
ما
خورشید وحشتناکی هستیم
و نزدیکتر از آنیم
که رصد بشویم!
یک شعر از: ولادیمیر مایاکوفسکی
نقل از صورتکتاب: پیرایه یغمایی
غمگینم؛
مثل پیرزنی که میداند،
آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد،
پسرش نیست…
یک شعر از: مهتاب میرقاسمی
«برای: بکتاش آبتین»
مجله_ادبی_هنری_روزآمد