دفتر اين شماره را با نام وياد شيون فومنى كه اين روزها سالگرد بروازش است آغاز مىكنم.
((شيون نه تنها در شعر بلكه در زندگى شخصىاش هم انسان متفاوتى بود تا به شاعرى متفاوت و استثنايى مبدل شد.
به اعتقاد من آنطور كه شايسته وبايسته است شيون را نشناختيم.
مردى كه خواندن تازهترين شعرش را از زباناش به گوش جان شنيدم. دريافتم كه به تعبيرى غزل خداحافظىاش را سروده است. بىهيچ واكنش احساسى، تنها با تبسمى از سر آفرين بر چهرهام نقش بست. آفرين نه بخاطر شعر قوى و عميق قابل تأمل، بلكه آفرين *به مرگ آگاهي اش*
كه چقدر با صلابت و آگاهانه به هيچ چيز هستى دل نبسته است. هر چند هيچگاه او دلبسته اين جهانى نبود)).
حامد فومنى
همکارمان هلن شوکتی در هر شماره به موسیقی و هنرمندان ایرانی که به نوعی در اعتلاء و ارائه این هنر روحپرور دست داشتند میپردازد که همهماهه از نظرتان میگذرانیم.
فصل سی و پنجم
ناصر مسعودى مشهور به بلبل گيلان
صدايي آشنا نه تنها براى مردم گيلان، بلكه براى مردم ايران
دوران كودكى اش، دوران سخت و زمان اشغال ايران توسط نيروهاى متفقين بود. بخصوص كه سربازان روس در رشت مستقر بودند و زندگى مردم خواه ناخواه دستخوش حوادث متاثر از جنگ جهانى بود.
ششم فروردين ١٣١٤ و در محلهى صيقلان رشت بدنيا آمد و بعد از فوت پدر همرا خانواده به محله تكيه سوخته رشت نقل مكان كردند. از همان كودكى عشق به موسيقى در او بود و مادر و خواهر بزرگ، مشوق او بودند.
دوران او كلاسهاى موسيقى و آموزش وجود نداشت و موسيقى فضاى بستهاى داشت و به جزء راديو كه آن هم در اختيار تعداد معدودى از خانوادههاى متمول بود، فرستندهى زيادى وجود نداشت.
اما اين شرايط براى او كه عشق فراوانى به موسيقى داشت از اشتياقش نمىكاست و او همواره راهى براى ياد گيرى موسيقى مىجست.
خودش مىگويد: از هفت هشت سالگى ترانههايى كه مىشنيدم مىخواندم. در آن زمان منوچهر <همايون پور> خوانندهى نام دارى بود و صدايش را بسيار دوست داشتم. او از صداى خوانندگانى چون جبلى، منوچهر شفيعى و ديگر خوانندگان آن دوران الهام مىگرفت.
ناصر مسعودى با شنيدن موسيقى و تكرار آن آموزش ديد. بقول خودش!! (خود تعليم بودم).
در رشت با تعدادى از دوستان به باغ محتشم *پارك شهر* امروز براى تمرين صدا مىرفتند، در آن دوران كوچه باغى خواندن خيلى متداول بود.
در سال ١٣٣٣ با برادر بزرگاش به تهران آمد و براى امرار معاش ، بكارهاى مختلفى مشغول شد.
ولى عشق به يادگيرى موسيقى چنان در وجودش شعله ور بود كه در خيابان شاه آباد تهران با كلاسهاى استاد صبا آشنا شد و لى بعلت مشكلات مالى نتوانست ثبت نام كند.
ناصر مسعودى در تهران بوسيله يكى از دوستانش كه به كلاسهاى درس استاد شهنازى مىرفت ، با استاد شهنازى آشنا شد . شهنازى بسيار ناصر را تشويق مىكرد و از او خواست كه در كلاسهاى درس ويولون او با شاگردانش!! برايشان آواز بخواند تا پنجه هايشان روان شود.
مدت اقامت او در تهران طولى نپاييد و او با افتتاح راديو رشت در سال ١٣٣٦ جزو اولين كسانى بود كه ازخوانندگان راديو رشت شد.در آن زمان تئاترهاى بسيارى در رشت اجرا مىشد كه بيشتر واريتههايى مثل ليلى و مجنون، يا يوسف و زليخا بودند. در همان تئاتر با نادر گلچين آشنا شد كه او هم گيلكى مىخواند.
آشنايى او با فرخلقا هوشمند او را به تئاتر رشت كشاند .
آشنايى با استاد احمد عبادى
دوران خدمت سربازى او در تهران مصادف شد با آشنايى او با استاد احمد عبادى.
(( يكبار يكى از دوستان خواهرم مرا به خانه شان دعوت كرد و گفت استاد عبادى هم هستند. من تا آن زمان استاد را از نزديك نديده بودم اما صداى سازشان را عاشقانه دوست داشتم.
در مهمانى استاد عبادى به من گفتند بخوان و پرسيدند چه مى خوانى؟ با اعتماد به نفس گفتم:
*هر چه شما بنوازيد* ايشان نواختند و من آواز * گرچه مستيم و خرابيم چو شبهاى دگر – باز كن ساقى مجلس سر ميناى دگر* را خواندم. استاد بسيار خوشش آمد و پرسيدند آواز را كجا كار كردى؟ گفتم خيلى مختصر كلاسهاى استاد شهنازى مىرفتم اما بيشتر از راه گوش ياد گرفتم. استاد به خانم ملوك ضرابى زنگ زدند و گفتند پشت تلفن برايشان بخوانم.، من قطعهاى در شور خواندم و خانم ضرابى بسيار از صداى من خوششان آمد. خانم ضرابى به استاد گفتند، اين جوان را ببر به راديو و استاد هم چنين كردند))
اين بود سر فصل زندگى ناصر مسعودى و راهيابى او به راديو و گلهاى راديو.
مسعودى در برنامه ى گلها، با هنرمندانى چون رضا ورزنده، حسن كسايى، مهدى خالدى. جليل شهناز فرهنگ شريف، اميرناصر افتتاح، حبيباله بديعى و بسيارى ديگر همكارى داشت و بيش از چهارده برنامه برگ سبز و تعداد زيادى گلهاى صحرايى و شاخه گل اجراء كرد.
در راديو استاد پيرنيا ناصر را به استاد روحاله خالقى معرفى كردند و استاد بسيار از او حمايت و بانى شركت او در اجراى كنسرت در سال ١٣٤٣ به همراه مهدى خالقى فرهنگ شريف و جهانگير ملك در چهار چوب مبادلات فرهنگى و هنرى به شوروى سفر كرد. او در سال ١٣٥٢ نيز جهت شناساندن موسيقى اصيل ايرانى، به آمريكا سفر كرد. او همچنين سفرهايى به پاكستان و آلمان داشت ، كه در اين سفرها موسيقى محلى و اصيل ايرانى اجراء كرد.
ناصر مسعودى بيش از ٦٠ ترانه گيلكى و. ١٠٠ ترانه فارسى اجرا كرد. از جمله آثار ماندگار او مىتوان به بنفشه گول، دلواپسى. شلمان لاكوى جقد جنگلا خوسى كوراشيم. گول پامچال و ميرزا كوچكخان اشاره كرد.
ناصر مسعودى علاوه بر خوانندگى آهنگسازى هم مىكرد. او آهنگ بيش از ٥٠ ترانه خود را ساخته است.
در سالهاى بعد از انقلاب اسلامى او هم همانند ديگر هنرمندان از كار بر كنار شد تا زمانى كه سريال ميرزا كوچك خان ساخته شد و يك خواننده غير گيلكى زبان/ اين قطعه را اجرا كرد.
تعدادى ازهنرمندان گيلانى به من گفتند :چرا تو اين قطعه را اجرا نكردى؟ گفتم خودم كه نمىتوانم
چنين پيشنهادى را مطرح كنم! بعد از مدتى آقاى افخمى به من زنگ زد و پيشنهاد اجراى قطعه ميرزا كوچك را داد و من با علاقه فراوان قبول و همراه آقاى ميرزمانى شروع به تمرين كرديم . اين قطعه نت نداشت ولى خانم فرخلقا هوشمند ملودى آن را بلد بود و سرانجام با كمك هم اين قطعه براى سريال ميرزا كوچكخان اجرا و ضبط شد.
بعد از اين سريال او چندين آلبوم گيلكى و سنتى منشر كرد و كنسرتهايى چه در ايران و چه در خارج از ايران اجراء كرد.
ناصر مسعودى با صداى ماندگار و اجراى هنرمندانه خود تاثير زيادى بر موسيقى ايران داشته است.
او يكى از پيشگامان موسيقى محلى گيلان و موسيقى اصيل ايران است. آثار او همچنان مورد توجه علاقمندان به موسيقى است.
آخرين آلبوم ناصر مسعودى * حالا چرا * با تنظيم مجيد درخشانى در سال ١٣٩٦ منتشر شد و برنده جايزه بهترين آلبوم موسيقى سال در جشن مرسيقى ماه شد.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.