سعید اسکندری
شیهه میکشد بر هر گذری تنهایی/ سعید اسکندری
مارس 30, 2017 | ادبیات
یادداشتی کوتاه بر مجموعه شعر یال بریدهی رخش سرودهی حیاتقلی فرخمنش
“یال بریدهی رخش”۱ چهارمین دفتر شعر حیاتقلی فرخمنش همچون دفترهایهای پیشین این شاعر در مجموع اثری یک دست نیست و فراز و فرودهایی دارد. اما به اعتقاد من و در یک نگاه کلی به ویژه در این قحطسال شعر میتوان گفت مجموعهی قابل قبول و قابل تاملی است با شعرهایی عمدتا تندرست، ساختمند، صمیمی و صادقانه و اگر چه ضعفهایی بعضا اساسی هم بر آن مترتب باشد _که در پایان نوشتهام به آنها اشاره خواهم کرد_ اما فرخمنش گاه با اشعاری نسبتا زیبا، موجز، تراش خورده، دارای بار عاطفی قوی و پر مفهوم همچون شعرهای بارانگرد با آن شروع طوفانی: «باران به گرد می بارد/ بر پاگرد سم/ یال چموش به خویش میپیچد/ دفینهی خونین/ ماه وکتل بر مزارگاه/ ترک میشویم/ از آنانی که ترکمان می کنند/ زل کوری/ پیاپی آدمی» ص۲۰ ،
تائیس که هم از نظر موسیقی و هم محتوا و هماهنگی آنها و هم از نظر ایجاد محتوای مرثیهوار با عناصر حماسی قابل توجه است: «فانوس بر شانههای اسکندر/ شمعی میان بیژن و/ ماه و/ منیژه و/ من/ عقیق رستمانه وکی/ بر دستهای ناتنی/ کلات سوخته در دیهیم/ دریغ از گرمسیر بی سهراب» ص۲۶ ،
محاق که مرثیهای عاطفی و موفق است و به ویژه دو سطر آغازینش قلب آدمی را در هم میفشارد: « تنها ماه من نبود/ که نتابیده رفت/ این ظلمت مدام/ این دیو گاو سر/ حتی/ دریغ از پذیرش ستارهای» ص۳۸ ،
بیگاه شعری طنزآلود و تلخ با ایهامی قوی در پایان: «ما/ رفته بودیم/ جنگ/ تمام شده بود/ انبارها مانده بودند و/ موذیان» ص۳۹،
بستر، شعری عاطفی، زیبا و پر مفهوم:«هیچ رخت خوابی/ مهربان نیست/ شیهه میکشد/ بر هر گذری / تنهایی» ص۴۴
شاعران با آن پایان زیبا و استفادهی استادانه از اصطلاحی عوامانه در زبان معیار به نحوی که به هیچوجه توی ذوق نمیزند: «حرف/ حرف می کشد/گنجشک دشتستان/ باران/ کز کرده و عقیم/ تا شده در توارث عنکبوت/ اگر منام/ این شاعران/ حتی/ آب به مردهی هیچ واژهای نمیریزند» ص۴۷، و شعرهای دیگری همچون سال ملخ، هجرانی، توشمال، ملامتم مکن، خاور میانه و … وگاه با تصاویر، رفتارهای شاعرانه و سطرهایی ناب در دل یک شعر مثل آوردن گریهسان به جای گربهسان ص۹، دختران زمینی ریواس ص۹ بار پلنگ/ کلمه به میدان آوردهام ص۱۴ بیهوده به گوناگونی غلاف ص۱۶ رانها دو گردباد موازی نور ص۱۹ به رم نمیرود این غزال از جنگل چشمانم ص۴۰ و… ما را تا حدی درگیر التذاذ هنری میکند که قدر اقل برای لحظاتی از نقطه ضعفها غافل شویم و در لذت درآمیختن بیواسطه با ذات شعر فرو رویم.
زبان در مجموعه یال بریدهی رخش همچون مجموعه قبلی فرخ منش”واژهها دم به دم استحاله میشوند” نسبت به دو مجموعهی اول و دوم او “بهوقت پلنگ” و “اسب بوی مشروطه میدهد” به سمت سادگی میل کرده است و درمجموعههای اخیر شاعر عموما از زبانی گفتاری همراه با لحنی آرکائیک بهره برده است و گاه از اصطلاحات زبان گفتار به شکلی استفاده کرده است که در زبان معیار خوش نشسته و توی ذوق نمیزند و گاه در شعرهایی نیز توانسته است به زبانی فشرده و شاعرانه دست یابد حاصل در هم تنیدگی زیبایی شناسانهی واژگان و حروف، نوعی ادبیت و کارکردهای زیباییشناسانهی نحوی و همچنین حاصل دقت در چیدمان سطور و تقطیع صحیح و استفاده از عبارات چند لایه و یا اگر بخواهیم دقیقتر گفته باشیم به کارگیری عناصر بلاغی به نحوی که مصنوع جلوه نمیکند و نمونههایش را در بالا تحت عنوان اشعار موفق کتاب نام بردیم.
استفاده بومگرایی، استفاده از اساطیر ایرانی و بهرهبرداری از شاهنامه فردوسی به عنوان آبشخور ذهنی _ زبانی همچنین سرایش بر اساس ایدهپردازی و تصویرسازی به صورت توأمان از دیگر مولفههای اشعار این دفترند؛ و نیز نوعی ناامیدی و مرثیهوار بودن مثل شعر بوشهر ص۱۲ یا توشمال ص۶۰ در کنار نوعی طنز گاه قدرتمند مثلا در شعر خاور میانه که به جای اینکه بگوید ما فرزندان محروم خاورمیانهایم آورده ما فرزندان مرحوم خاورمیانهایم ص۷۵ و از همه مهمتر برخورداری از نگاه و اندیشه شخصی بدون اینکه بخواهیم اندیشهی او را ارزش گذاری کنیم و به بررسی میزان درست یا غلط بودن آن اندیشهها بپردازیم _اگرچه شاعر عموما رعایت کردن اصول و ارزشهای انسانی همچون آزادی و عدالت را در سرودههایش در تلفیق با نوعی اندیشهی سیاسی از منظر چپ و از در مخالفت در آمدن با نظم موجود داخلی و بین المللی مد نظر داشته است و اینها همه در زیر لایه شعر او اتفاق میافتد بدون اینکه شعرش را به شعار تبدیل کرده باشد: «به روزگاری/ که آهنها/ به شوق گلو/ به کوره میرفتند/ نوشتن آموختم به انگشتان» ص۱۴
اما از نقاط ضعف کتاب میتوان به سهلانگاریهای زبانی و ویرایشی اشاره کرد چه از نظر غلطهای املایی مثل “ساباط” که در کتاب به غلط “سابات” نوشته شده ص۲۲، چه از نظر دستوری مثل سطر «به معاشقهی پرندگان نشستهام» ص۱۶ که احتمالا به تماشای معاشقه ی پرندگان بوده است و گفتنیست خود به تماشا نشستن گرته برداری است و از نظر نگارشی استفاده از این اصطلاح صحیح نیست به معاشقه نشستن که دیگر از آن عبارات عجیب و غریب است.
همچنین به سهلانگاری در انتخاب واژگان مثل استفاده از واژهی قلوچ در ترکیب “عابران قلوچ” ص۷ که شاعر به راحتی میتوانست از واژه ی “لوچ” استفاده کند. یا در شعر “کلمه” ص۵۱ «واژهها قر به کمر خشکیدند» که میتوانست بنویسد با میل به رقصیدن در کمرگاهشان خشکیدند
استفاده بیش از حد از واژگان و لغات نامأنوس گویش بختیاری در شعر که گاه به زیبایی شعر لطمه وارد میکند و به ایجاد ارتباط و تداوم یافتن شعر در ذهن مخاطب خلل میرساند. واژگانی مثل “قیژ” ص ۶۹ یا لیز ص ۲۳ و….
همچنین گاه از تعابیری استفاده میکند که عوام به کار میبرند و چندان جذاب و جالب نیستند. برای نمونه سطر «با واژه نشسته شدیم» ص۱۶ که یادآور با زن نشسته شدیم شوخی عوام در مورد بازنشسته شدن است.
بی دقتی و بعضا کم بهره بردن از ظرافت در امر سرایش چرا که به قول دوست شاعر و فاضلم علیرضا مکوندی: «نویسنده یا شاعر جدی و مجرب هرگز آخرین تأویل کنندهی متن خود نیست اما الزاما می بایست آخرین پیشنهاد دهنده باشد. این شاید اساسیترین شرط برای نوشتن است که در صورت حصول و تحقق میتواند هر اسلوب رایج و سابقی را به نفع خلق زیبایی جدید، برهم زده و برای مخاطبان پسندی متفاوت و تازه خلق کند.
در هر جریان و سبکی و با هر نگاه زیباییشناختی، اثر میباید توانایی دفاع از خود در برابر هر پیشنهاد دیگری لااقل در همان رسته را داشته باشد. و نباید دیگران بتوانند با صرف چند دقیقه وقت همان معنا یا تصویر ایجاد شده را در فرمی قابل قبول تر (از منظر مخاطب همان متن) بازسازی کنند.
این شاید یکی از آفات شایع باشد که از تولید انبوه و شتاب در عرضه ناشی میشود. متن باید همچون میخ فولادی فرو رفته در صخرهای باشد که هیچ مخاطب حرفهای و حتی نویسندهای دیگر نتواند آن را تکان بدهد و جایش را سست کند.»۲ برای نمونه در شعر عاصی: «بافنگان عاصی و عجول /تمدار قالی بنا کردند/ در فصل زایش موریانهها» ص۴۶ ، که کافی بود بنویسد بافندگان عاصی/ بافندگان عجول / تمدار قالی ها بنا کردند… تا شعر آغازی ریتمیک و تاثیر گذار بیابد یا همان به کار بردن واژهی قلوچ در ترکیب “عابران قلوچ” که در بالا آمد ص۷
زبان شعرها همواره زبانی شسته رفته و قابل قبول و یکدست نیست و فراز و فرود هایی دارد. استفاده از تشبیهات تکراری در یک شعر همچون تشبیه چند چیز به شراب در شعر “گیسو” ص۱۹ یا تصاویر و تشبیهاتی که از فرط تکرار کلیشه شدهاند مثل «خونابهی پر تاول دل»ص۶۲ «سایهی سنگین فرمانها» ص۳۱ و یا ایدهها، تصاویر و تشبیهاتی بکر و نوآورانه که از منظر زیبایی شناسی ضعیف هستند به عبارت دیگر یا خوش ننشستهاند یا در کل جذابیتی نداشته و چندان قابل توجه نیستند مثل شعر سمبوسه ص۶۶ یا شعر نرینگی زمین ص۶۶ که تصویر ساخته شده با کوه و آسمان در شعر جالب نیست.
اندیشه گاه به علت نداشتن دستگاه فکری منسجم از نوعی سوسیالیسم شرقی به ناسیونالیسم میگراید و حتا در مواردی به قومگرایی، و گاه نگاهی سنتگرا و غیر مترقی در برخی اشعار به چشم میخورد؛ و در نهایت کم توجهی به فرم را نیز میتوان از ضعفهای کتاب دانست.
۱- فرخ منش، حیاتقلی، یال بریده ی رخش، انتشارات بوتیمار، مشهد، چاپ اول ، ۱۳۹۵
۲-مکوندی، علیرضا، جایزه شعر سهل غیر ممتنع، نقل شده با تلخیص و تغییراتی اندک از صفحه فیس بوک علیرضا مکوندی.