سهم پوپولیسم در ادبیات


ناهید کبیری

بر گرفته از نشریه ی جهان کتاب

 

«در پس آینه» نام کتابی است در ۱۸۴ صفحه که با صرف سال‌ها وقت و انرژی و با هدفِ « کالبد شکافی» از زندگی خصوصی و شخصیت احمد شاملو٬ شاعر٬ نویسنده٬ مترجم٬ پژوهشگر٬ روزنامه نگار٬ و یکی از محبوب‌ترین شاعران و روشنفکران معاصر این سرزمین نوشته شده است.  

نام نویسنده‌ی کتاب بهرام گرامی است. دارای لیسانس کشاورزی و فوق لیسانس در اصلاح نباتات و بیماری‌های گیاهی و دکتری در ژنتیک علوم گیاهی. تالیفات او نیز همه در همین زمینه ها بوده است:

گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی٬ و…

در مقدمه‌ی کتاب آمده است:                                                                                         «این کتاب گامی است برای شناختن وبیش‌تر شناختن احمد شاملو. مباد کسی به گمان نادرست افتد که این مستند بی‌صوت و بی‌حرکت سعی در تبلیغ و تخریب کسی دارد. در مورد شاملو بسیاری از جوانان هر نسل نه تحت تاثیر هنر او که تحت تاثیر شهرت او٬ وی را الگویی مناسب برای تقلید دانسته‌اند. هر چند شناسایی درمان نیست اما شاید دیگران را به کار آید.»

نویسنده می‌گوید این کتاب را در تناقض با این ادعای شاملو نوشته است که گفته بود در خانه‌ای شیشه‌ای زندگی می‌کند و چیزی برای پنهان کردن ندارد.

«در پس آینه» درست بر خلاف ادعای نویسنده‌اش به شدت قصد تخریب شاعر را دارد. او را گزافه‌گویی می‌داند که حقایق زندگی‌اش را تحریف کرده است و انگیزه‌ی نویسنده از تالیف این کار نجات نسل جوان بوده است!

نویسنده حتا مفتخر است که با چاپ این کتاب از عهده‌ی خدمت فرهنگی شایسته‌ای نیز برآمده است.

و من مانده‌ام که این نویسنده‌ی گرامی که نامش هم گرامی است چرا حالا؟

حالا که شاعر در میان ما نیست و بیست و چند سال از پرواز ابدی‌اش گذشته به صرافتِ این خدمت فرهنگی افتاده است و دلسوزی برای جوانان چندین نسل را در شرایط تلخ این روزگار به یاد آورده است؟ این دلسوزی چرا راه به دردها و رنج‌های حیاتی جوانان نبرده است؟ جوانانی که بی‌کارند ٬ بی‌پول‌اند٬ بی‌خانه و خانمان‌اند٬ گرسنه‌اند٬ بی‌آینده‌اند٬ و و و…

آیا هنر و کاریزما و شهرت این شاعر بزرگ این همه سببِ رنج و زحمت نویسنده بوده است که کار و زندگی خود را رها کند تا بتواند به گمان خود الف بامداد را از چشم جوانان بیندازد و اسمش را بگذارد خدمت فرهنگی؟

آیا آفتِ جوانان ما که خود٬ گل و گیاهانِ بی‌آفتِ این سرزمین‌اند٬ احمد شاملواست؟

من که دلم به حال آن همه کاغذ می‌سوزد که برای اثبات این که مثلن شاعر روز تولدش را ۱۶ـ ۱۷ روز جلو یا عقب انداخته یا شهر تولدش را از رشت به تهران منتقل کرده است سیاه بشود! خب که چی؟ این چه اهمینی دارد؟

آیا قرار است کشف این رازِ مخوف٬ غول زیبا را از چشم جوانان بیندارد؟

چه خیالِ خامی…

جوانانی که سطر به سطر شعرهای او را در دل و جان شان ثبت کرده‌اند و در مناسبت‌ها گروه گروه از حفظ می‌خوانند.

موضوعات دیگر این کالبد شکافی به قرار زیر است:

ـ «پدر بزرگ و مادر بزرگ او از زادگاه‌شان کابل به ایران کوچ کرده اند. یعنی نیای پدر و مادرش ایرانی نبوده‌اند و علت عدم دلبستگی شاعر به ادبیات سنتی و آیین‌های کهن و موسیقی ایرانی همین بوده است»

عجب! چه گناهی…

به یکی از معروفت‌ترین پاسخ‌های شاعر اشاره می‌کنم:

    « من اینجایی‌ام

    چراغ‌ام در این خانه می‌سوزد»

به باور من نویسنده شاید از اشراف شاملو به ادبیات کلاسیک آگاهی ندارد. تسلط شاملو به ادبیات کلاسیک انکار ناپذیراست. اشاره می‌کنم به تاثیر نثر تاریخ بیهقی بر شعرهای او. قدمت این کتاب بر می‌گردد به سال ۴۰۷ هجری قمری.

دیگر این که یکی از ویژه‌گی‌های شعر شاملو که نماد پردازی است در ادبیات کلاسیک ما برای مفاهیم عرفانی به ویژه بسیار کاربرد داشته است. شاملو نمادهای تکراری ادبیات کلاسیک را در شعر معاصر ایران متحول کرده است و این نوآوری تنها می‌توانسته کار بنیان‌گذارِ شعر سپید باشد که یکی از قالب‌های مهم شعر معاصر ایران است.

– یکی دیگراز گناهان نابخشودنی شاعر از منظر نویسنده‌ی کتاب٬

– «میزان جهلِ او نسبت به موسیقی ایرانی» بوده است. دوست داشتن هنر از هر طیفی آیا واقعن اجباری است؟ حتا از سوی کسی که خود ساکن یکی از ایالات متحده‌ی امریکا است؟  

شاملو در مرزی فراتر ازقضاوت‌ها و تنگناه‌ها می‌زیست و در هنر به پرچم و مرزی اعتقاد نداشت. دانش وسیعی که نسبت به موسیقی کلاسیک جهان داشت وبا آن نوع موسیقی رابطه‌ای نزدیک بر قرار می‌کرد چه آزاری به جوانان می‌رساند و این آیا باید برای جامعه‌ی هنرمندان و طرفداران موسیقی ایرانی برخورنده باشد؟ قضاوت نویسنده بر اساس پاسخ شتابزده‌ی او به یک خبرنگار و در یک موقعیت نامناسب بوده است. حتا اگر موسیقی ایرانی را هم دوست نداشته باشد و به خاطر خوشایند آدم‌های متعصب تظاهر نکند و دروغ نگوید باز هم قابل ستایش است نه سزاوار این همه عتاب.

– « شاملو سه بار ازدواج کرد و از همسر اول و دومش جدا شد»  

چه خیانتی!

« طوسی حايری گفته است: «من دیگر طاقت بی‌سوادی او را ندارم » نقل قول از زبان بسته‌گان طوسی حايری. حسن فیاد مترجم و کارگردان سینما مقیم امریکا این ادعا را رد می‌کند. او که از دوستان نزدیک شاملو و طوسی حایری بوده است می‌گوید تمامی همسران شاملو دلبسته‌ی او بودند به ویژه طوسی خانم٬ که از اعتیاد شاملو رنج می‌برد و خسته بود نه از بی‌سوادی‌اش!

بهرام گرامی فراموش کرده است که شاملو یک هنرمند ذاتی و منحصر به فرد بود با همه‌ی بی‌قراری‌ها و حساسیت‌ها و زخم‌ها و فراز و فرودهای آسیب‌پذیر یک هنرمند. هنرمندی که درد مشترک جامعه‌ی خود بود. چه بسا مانیاک دیپرشن هم داشته است و معتاد هم بوده است. آیا ازهنرمندانی مثلن مثل چخوف٬ یا پیکاسو٬ یا بودلر٬ یا ویرجینیا ولف٬ یا فریدا کاهلو یا فروغ فرخزاد که همین حرف‌ها و حدیث‌های جامعه‌ی نابهنجارش او را به بیمارستان روانی و خودکشی هم کشید٬ انتظار رفتار به ظاهر معقول یک کارمند بانک یا دبیر ریاضیات را باید داشت؟

کتاب در باره‌ی آیدا نیز کوشش‌های بی‌ثمری در جهت تخریب شخصیت او کرده است که به دلیل نقل قول‌های بی‌اساس به آن نمی‌پردازم. آیدا زنی است که شاعر عاشقانه‌ترین شعرهایش را برای او و در ستایش او که سمبل زنان متعالی ایرانی است سروده است. زنی که عشق را و انسان را و زندگی را می‌فهمد و قابل دوست‌داشته شدن و احترام است.

«در پس آینه» دارای تناقضات بسیاری نیز هست که به چند موردش اشاره می‌کنم:

۱– نویسنده در جایی به نثر پر خون و روان شاعر اشاره می‌کند و به دقت و سخت‌گیری‌اش در کار ویراستاری. در جای دیگر از ناموفق بودن و بازنویسیِ ترجمه‌هایش. کاش ایشان فقط ترجمه‌ی شعرهای مارگوت بیکل را که یکی از شاهکارهای ترجمه است خوانده یا با صدای شاعرشنیده بود.

۲- «شاملو از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ با هزینه و حمایت فرح پهلوی به امریکا سفر کرد و هرگز ازملکه انتقاد نکرد» ص۱۳۱

 اما حقیقت این است که شاملو در اردیبهشت ۱۳۵۵ به دعوت و با هزینه‌ی انجمن قلم امریکا برای نخستین بار به امریکا سفر کرد. در سال ۱۳۶۸ نیز به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسایل ایران به امریکا رفت و سخنرانی‌اش در دانشگاه برکلی نیز مربوط به همین سال است.

اعتقاد به آزادی بیان در وجود شاملو نهادینه بود و در این سخنرانی نظرات تازه‌ای را به صراحت در باره‌ی فردوسی و شخصیت‌های شاهنامه بیان کرد که خشم بسیارانی را برانگیخت. او نیز مانند فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی و … در ابراز نظراتش بدهکار هیچ کس نبود. مصلحت‌اندیشی نمی‌کرد بلکه تابوشکنی می‌کرد که در بدترین شرایط چه بسا شاید به باور او درسی باشد برای تمرین دموکراسی٬ آزادی بیان و تحمل نظرات مخالف دیگران. و این خشم تا به امروز و «در پس آینه» ادامه دارد وفرو ننشسته است.

کتابِ پر از طنز «روزنامه‌ی میمنت اثر ایالات متفرقه‌ی امریغ» نوشته‌ی شاملو سفرنامه‌ای است حاصلِ این سفر.

در باره‌ی این سفرنامه می‌گوید: کسانی گمان برده‌اند انگیزه‌ی نگارش این سفرنامه که طی سال‌های ۶۸ و ۶۹ نوشتم٬ پاسخ به ترهاتی بوده است که نشریات فارسی ایرانی‌های مهاجر از سخنرانی من نوشتند. حقیقت این است که نه. آن ترهات قابل پاسخ نبود.

۳– «عضویت او در فرهنگستان زبان به دلیل سطح نازل تحصیلاتش دروغ بوده. فرح پهلوی دستور می‌دهد شغلکی در آن جا به او بدهند»

اگر شاملو به دلیل شرایط زندگی خانوادگی در کودکی تحصیلات نا منظم و پراکنده‌ای داشت باید نتیجه گرفت که تحصیلاتی نداشت ؟

کتاب کوچه یکی ازمهم‌ترین اثر پژوهشی در زمینه‌ی فرهنگ عامه است که شاملو در فرهنگستان زبان از همان سال‌ها به آن می‌پرداخت.

دیگر این که اگر شاعر با کمک مالی دربار در ساحل امن و رفاه می‌زیست و هیچ شعر اعتراضی نمی‌نوشت٬ چه گونه است که نخستین و بزرگ‌ترین شب شعر در ایران با شعرخوانی او به دعوت سفارت آلمان در همان سال‌ها برگزار شد.

شعرهایی حماسی٬ عاشقانه٬ سیاسی٬ در حمایت از انسان و اعتراض به اعدام زندانیان سیاسی و بی‌عدالتی. بعد هم چه‌گونه است که نویسنده در باره‌ی این شاعر که به‌زعم خود پراز رفاه و آسایش بود و تن به خطر نمی‌داد می‌گوید:

«یک روز طلبکارها به سراغ‌اش می‌آیند و او در حمام یا دستشویی فرهنگستان پنهان می‌شود»…

۴- نویسنده اصرار دارد بگوید خالق شعر «وارتان سخن نگفت» هرگز وارتان سالاخانیان را که زیر شکنجه جان باخته٬ ندیده بوده است. حالا فرض را بر این بگذاریم که ندیده باشد و آن شعر ناب را برای یکی از قربانیان سیاسی آن روزگار نوشته باشد. شعری قوی و ناب که به شدت تکان دهنده است. آیا این چه جای حرف و سخن و چه ارزش نوشتن دارد؟

۵- و در نهایت این که بهرام گرامی در جایی اعتراف می‌کند شاملو یکی از پرهوادارترین و تاثیرگذارترین شاعران ایران بوده است اما او یعنی نویسنده٬                                                                      « امیدوار است که کتابش بتواند محسنات شاملو را تبدیل به نقطه ضعف های او کند».

من که یقین دارم امیدواری ایشان هرگزراه به جایی نخواهد برد و تحقق نخواهد یافت. چرا که کتاب‌هایی از این دست ارزش ادبی که ندارند هیچ٬ چیزی هم به ادبیات اضافه نمی‌کنند.

دیگر این که فراتر ازغیبت یا به قول ابراهیم گلستان «گاسیپ»هم نیستند که از سرگرمی‌های نازلِ فرهنگ پوپولیستی است.

تهران- پاییز ۱۴۰۲

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید