یک شعر از: سینا بهمنش
کفشی خریدهام
نه برای رفتن
برایت میفرستم
که برگردی…
یک شعر از: رضا بروسان
چون بیابانی
دور افتادم از خودم
و پوسیدم
چون پایه های پلی در آب.
یک شعر از: آرزو نوری
تنهایی
کلید خانه را دارد
هر وقت نیستی
به سراغم می آید.
دریا را
که روی مبل می نشست
بیدی راکه درتراس می ایستاد
وگنجشکی که تا پیراهن ام می آمد
همه راباخودبرد
ستاره ای که مرا میبوسید.
یک شعر از: شهاب مقربین
هر ثانیه گوریست
كه تكهای از ما را در خود مدفون میکند
عقربهها میگردند
چون شاخکهای سوسکی
در پیِ جنازهای
یک شعر از: هومن هویدا
بعد از باد برو
تا میوه های ریخته را
تو جمع کنی
شاخه های شکسته را
تو برداری
تا تو بر موج بنشینی
و قایقی را که
به اندازه ی تنهاییت جا دارد
به مقصد هدایت کنی
باد
میوه های رسیده را می چیند
یک شعر از: غلامحسین چهکندینژاد
کی تنهاییام را
خط خواهی زد
به گمانم شاعرم
اما شعر
بدون تو
به چه درد میخورد
یک شعر از: حسین منزوی
برای غلامحسین ساعدی
دوم آذر برابر است با درگذشت او
من طشت ماه را
بسیار دیدهام
بالای کوهها
من طشت ماه را
ندیده بودم
انگار.
ولی آن کاسه بزرگ پر از کف را
هر روز، بله هر روز
میدیدم
بسیار میدیدم
که پیراهن مرد کشته را
میشستند، میشستند، میشستند
و نهرهای پر از خون
شهر بزرگ را
رنگ جوانی
میبخشید.
حسین منزوی برای غلامحسین ساعدی
◘دوم آذر برابر است با درگذشت غلامحسین ساعدی