در مورد آن غول سخنگو که در بارش تگرگ ، هبوط شکوفههای انار را میدید.
مطلبی نوین در باره شاملو از دوست ارجمندم جناب آقای دکتر سعید محمد حسنی.
نقل از:صورتکتاب “قلندری”
بیشك، در تاريخ ادبيات نوين معاصر، به ويژه در ميان هنرمندان، و جوانان علاقمند به شعر مدرن معاصر، هيچ شخصيت ادبي هنري به اندازهي احمد شاملو، به عنوان الگوي تاثير گذار، در زيست و هنر، اقبال عام نيافته است.. در زمانهای كه سلبریتیها عمدتن طبق قانونی نانوشته از ميان ورزشكاران، ستارگان سينما، و موسيقی ميآمدند، شاملو توانست از حيطهی خواص اهل قلم و جامعهی تخصصي هنری ادبی، به سطحی گستردهتر از مخاطبان، پيروان و حتا مقلدان و شيفتگان دست يابد، كه تا كنون كه بيش از دو دهه از درگذشت اندوهبارش میگذرد، نه تنها از تعدادشان كم نشده بل كه نسلهای جوانتر و بعدتر را نيز مبتلای خود كرده است..
با خود اما میانديشيدم، كه برای ما، اهالي شعر نوين معاصر، و شاعران دلباختهي نوآوری ، اهميت شاملو بودن و شاملوییشدن در چيست..
ابتدای دهه هشتاد، در مصاحبهای گفتم، ما شاعران جوان (آن روزها)، كه عمدتن نسل سوم شعر امروز طبقهبندی میشويم، بيش و پيش از آن كه از زير قبای ژندهی نيما بيرون آمده باشيم، گویی از زير شنل شاملو برون جستهايم.. و اين حرف بي راه نبود و نيست..
اما به راستی شاملو، كه بود و چه كرد و كدام پرنسيب و چه سطحی از رفتار زيستی – هنری را از خود به ظهور رساند كه چنين اهميتی يافت، يكه و بی تكرار، به گونهاي كه آرزویی برای همنسلان و معاصران و نسلهای پس از خود شد؟