در این شماره “نوشتا” که ویژهنامه حسین آتشپرور است یک نقد مفصل بر رمانهای حسین آتش پرور نویسنده مطرح معاصر نوشته و یک گفتگو هم با ایشان انجام دادهام که گفتگو را برای علاقمندان به اشتراک میگذارم.
گفتگوی رضا عابد با حسین آتش پرور
تشکر از این که وقت خودتان را برای این گفتگو در اختیار من قرار دادید. رضا عابد
۱ ــ آقای آتشپرور عزیز! شما از نویسندگان نسل سوم داستان نویسی ایران محسوب میشوید که اولین داستان خود را در سال ۱۳۵۰ نوشتید.چاپ اولین داستانهای شما هم به همان دهه بر میگردد. میخواهم در ابتدای این مصاحبه قدری از کارهای اولیه تان بگویید. در ادامه چگونه توانستید از فضای کارهای ابتدایی فاصله بگیرید و به یک زبان مستقل و شاخص ادبی برسید که نمود اولیه آن داستان کوتاه “اندوه”(۱۳۶۶)در کتاب دریچه تازه (مجموعه داستان از محمود دولت آبادی و دیگران) به سال ۱۳۶۷ منتشر شده است. این داستان در همان زمان با توجه به تکثیر شخصیت و ساخت ویژهاش توجه بسیاری از منتقدان را برانگیخت و توانست بر جریان داستان نویسی ما اثر گذاری کند.
نوشتن برای من مثل هر نویسنده ی جوان،متاثر از شور، احساس در جامعه ی طبقاتی زمان خود بود؛ پرداختن به موضوع در یک کنش واکنش. همان داستان های اولیه که سال ۵۱- ۵۲ در روزنامه منتشر شدند.بعد از آن دچار محدودیتی می شوم که تا سال ۵۷ ادامه می یابد.
در این جا لازم می دانم به شرایط آن زمان اشاره کنم: زندگی نسل من در سال های بحرانی، بی ثبات و پُرتنش سیاسی- اجتماعی گذشته است.اگر بپذیریم که انقلاب ۵۷ آتشفانی در تاریخ ما بوده است، تکانههای آن از اواخر دهه۴۰ و دهه ۵۰ خودش را در فضای سیاسی – ادبی نشان میدهد. شرایط پر تب و تاب
۵۷ به بعد و گدازههای آن تمام فضا را سیاسی و خیابان را دانشگاه می کند.در سال ۵۸- ۵۹ -جُنگ بینالود ( فصلنامهای در هنر و اندیشه) را در دو شماره با سه نفر از دوستانم و همچنین حرفهای بچههای بهرنگ را دو شماره به تنهایی همان سالها منتشر میکنم. تا تب و تابهای سیاسی فروکش کند و به نوشتن داستان کوتاه اندوه در سال ۶۶ برسم طول میکشد. درست است که در این فاصله از نظر داستان کارم نمودی بیرونی نداشته است، اما فراموش نمیکنم که در تمام این مدت ضمن کسب تجربه، یک روز بدون داستان یا شبی را بدون کتاب نگذراندم.
در این فاصله هرچند طولانی اما میباید به ثبات نسبی سیاسی برای نوشتن برسم. و در داستان جدا از محتوا، با عبور از گذشتگان و درونی کردن آن ها، استقلال و زبان خودم را پیدا کنم. زبانی در فرم، بوم و زبان، که بشود شناسنامه من. و این اتفاق در داستان اندوه افتاد. داستانی که هر چند دوستان داستان نویس، آن زمان نفی کردند و با معیارهای کهنه به آن نگاه میکردند، اما با تایید حسن عالیزاده و حمایت محمد مختاری سبب انتشار کتاب دریچه تازه شد.
۲ ــ داستان “آواز باران” که برای اولین بار در کتاب “خوابگرد و داستانهای دیگر(مجموعه داستان از هوشنگ گلشیری و دیگران) در سال ۱۳۶۹ به چاپ رسید، گذشته از این که داستان “اندوه” را کامل میکند شاخصههای دیگری هم دارد؛ زبان و نثر شاعرانه و نوآوری در خط سیر روایت از آن جمله است که راه تازهای را در داستاننویسی پیشنهاد میکند.از این اتفاق صحبت کنید.
داستان اندوه را وقتی در خانه خیابان گیشا برای گلشیری خواندم موجب شگفتی او شد. بمن اعتماد کرد و داستان خوابگرد را برای چاپ بمن سپرد.
اندوه و آواز باران دو داستان منتشر شدهام بودند که همان سالها در شهریور ۱۳۶۹ مرا بعنوان یکی از نویسندگان نسل سوم در کنار؛ عباس معروفی .رضا فرخفال. حسن فدایی. صمد طاهری. محمد محمدعلی. منیرو روانی پور. اصغر عبدالهی. امیر حسن چهلتن. محمد رضا صفدری .قاضی ربیحاوی .یارعلی پورمقدم. ناصر زراعتی. رضا جولایی، مطرح کرد.
چنانکه اشاره کردید داستان آواز باران، با مختصاتی چون تغییر خط روایت و زبان، شناسنامهی داستانی و زبان، مرا به عنوان نویسندهای که امضا خودش را دارد، کامل میکند. داستانی که چون گذشته قصه محور نیست.
اندوه و آواز باران جدا از آنکه با هم متفاوتند، از با اهمیتترین داستانهای کوتاه من از هر جهت میباشند. مسالهی اندوه نان است و آواز باران آب را مطرح میکند. آن هم در سال ۶۷ که آب هنوز بعنوان اساسیترین نیاز انسان، کسی به آن توجه نمیکند و زنگ خطر خشکیدن دریاچه ارومیه و زاینده رود برای مردم ما هنوز به صدا در نیامده است.
جدا از ویژگیهای بیان شده، برای ما که در دوران گذار از جامعهی سنتی کشاورزی (روستا) به جامعهی مدرن (شهر) هستیم، جغرافیای سومی را در داستاننویسی مدرن معرفی میکند. جغرافیای سوم به این معنا که شهر و روستا در کنار هم مطرح میشود. در ادامه برآیند این دو داستان از نظر شکل و ساخت میشود خیابان بهار آبی بود.
۳ــ همین داستان کوتاهها در آن دهه به یک باره اسم شما را سر زبان انداخت و نظر بسیاری از منتقدان ادبی را جلب کرد. بعدها در سال ۱۳۸۹ که مجموعه داستان “ماهی در باد” تان را منتشر کردید، دکتر حسین پاینده شما را به عنوان یکی از پرچمداران سبک سورآلیسم نام میبرد که خودتان هم در مصاحبهای ضمن این که حضور رگههای سورآلیستی در داستانها را رد نکردید اما به عناصر دیگری را هم اشاره داشتید که حایز اهمیت هستند ازقبیل فردیت بخشی به صدا، تشخص کاری بر اساس عدم قطعیت، نو آوری در خط روایت، توجه به ساخت درونی اثر و … علاقه دارم در این باره حرف بزنید.
مجموعه داستان اندوه که داستان اندوه و آواز باران در آن هستند سال ۱۳۷۲ منتشر شد. البته تعدادی از داستانهای کوتاهم بعد از دریچه تازه و خوابگرد در مجلات و جنگها منتشر شدند.
و در سال ۱۳۸۴ رمان خیابان بهار به چاپ رسید. اگر چه داستانهای کتاب ماهی درباد در دهه ۷۰ (۷۱-
۷۵) نوشته شدند، اما تا سال ۱۳۸۹ که این مجموعه منتشر شد، داستاننویسی من شکل گرفته بود. اشاره شما به سخنرانی دکتر حسین پاینده که روز دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی با عنوان تحلیل چند تابلوی سوررئالیستی «۱» و سخنرانی درباره مصداقهای سوررئالیسم در ادبیات معاصر ایران، که مجوعه داستان ماهی درباد را از پرچم داران سوررالیست در ادبیات معاصر فارسی عنوان میکند، بجاست.حسین پاینده به یکی از مهمترین ویژگیهای آثار داستانی من که در این مجموعه جمع شده است، از داستان چشم زنگاری (۱۳۷۱) شروع میشود و در در دیگر کارهایم به گونهای با تفاوت ادامه پیدا میکند، که این بر میگردد به موقعیت فراواقعی زندگی ما. کار من ترکیب واقعیت و خیال است. برای درک بهتر آن اجازه بدهید در این باره مثال بزنم:
نویسنده رالیستی مثل چخوف روی زمین حرکت میکند و نویسندهای مثل بورخس در تخیل سفر میکند. چشمهی من واقعیت در زمین است که سرعت میگیرد و بعد مثل هواپیما از زمین کنده و پرواز میکند. با ترکیب واقعیتها به فراواقعیت میرسم: ماه که در آسمان مشهد آتش میگیرد و یا خیابان دانشگاه که در زیر آب است و..
همچنان که در مورد دو داستان کوتاه اندوه و آواز باران به مساله نان و آب آشاره میکنم، مسالهی داستان ماهی درباد، مرگ خاک است.
چشم زنگاری، سند سوم، هضم دیگری، ساس، شبح وقتی که قرار است خیس باشد. ماهی درباد فضای سوررالیستی دارند. ادامه و تکامل این فضا در خیابان بهار و داستانهای دیگرم را به شکل دیگری می توانید ببینید.
۴ ــ تجربههای داستانهای کوتاه شما را به رمان “خیابان بهار آبی بود” در سال ۱۳۸۴ رساند که به عنوان یکی از برگزیدگان نهایی رمان متفاوت (واو) در میان بیش از ۲۰۰ اثر داستانی شناخته شد و تا کنون در پایان نامههای کارشناسی ارشد بسیاری مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. پژوهشگران آن حوزه از ویژگیهای سورآلیستی، پست مدرنیستی، تعلق داشتن به جریان رمان نو، نقش زدن ادبیات زندان، سبک و سیاق وِ … برای رمان نوشتهاند. این رمان دوبار دیگر در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۴۰۰ تجدید چاپ شد و مورد استقبال خوانندگان جدی ادبیات قرار گرفت. شما در آن گذشته از نوآوری در فرم و بهره گیری از زبان و شیوه روایت متغیر که با شرایط شخصیتها خود را وفق میدهد، به یکی از مولفههای مهم دوران مدرن هم وفاداری نشان دادید که عبور از عنصر قهرمان و رسیدن به شخصیت محوری است.از سویی دیگر هم با کمرنگ کردن رخداد،حادثه و اتفاق در رمان خواننده را با مساله مواجه ساختید تا از این طریق به موقعیت انسان معاصر در زمان و مکان فکر کند. در این باره چه نظری دارید؟
لازم می دانم توضیح دهم که این کتاب در چاپ سوم باوجودی که تا آخرین مراحل چاپ پیش رفت، منتشر نشد.
داستانهای کتاب اندوه در سال های ۶۶- ۷۰ نوشته شده. و داستان های ماهی درباد را بین سال های ۷۱- ۷۵ نوشتم. تاریخ نگارش خیابان بهار ۶۷- ۸۱ است. تاریخ نشان میدهد که خیابان بهار از هر نظر برآیند این دو مجموعه داستان است و خیابان بهار را در این دو کتاب تمرین کردم. از این جهت حاصل یک دوران و زندگی است که بهم ارتباط دارند و خودم را نوشتهام. در این کتاب به زبان و امضاء خودم میرسم و تثبت میشوم.
خیابان بهار آبی بود چه از نظر درون مایه و چه از بابت فرم و ساخت مهمترین کتاب من است. با توجه به این که حسین پاینده مجموعه داستان ماهی درباد را از پرچمداران سوررالیسم در ادبیات معاصر فارسی میداند، خیابان بهار آبی بود، اثر مهمتری از آن است .با تمام موفقیتهای آن، جامعه ادبی چشم خود را بر این کتاب بست یا نخواست خلاقیت و نوآوریهای آن را ببیند. محمد مختاری و هوشنگ گلشیری هم دیگر در زمان انتشارش نبودند.
برای من که در حاشیه کویر بدنیا آمدم آب اصلیترین مساله و زندگی مردم به آن وابسته است. به همین خاطر تم اصلی کتاب آب است واشیاء وشخصیتها در چرخه قرار دارند. از این بابت شخصیتهای زن داستان را در چرخهی باروری و زایش (زن =آب) میبینیم:
پری- شهربانو- پروانه- ماه بانو – بار زندگی در شهر و روستا. تضاد بین انها. حاشیه نشینی. فقر.هجوم طبیعت؛ سیل.زلزله. هجوم ملخ حملهی ترکمنها. هجوم سینما. آداب- رسوم- باورها- آیینها و مراسم. اسطوره.خرده فرهنگها. آرمانخواهی. تاریخ و جغرافیا. بوم. زمان و مکان معاصر، بنمایههای دیگر این داستان هستند. تشنگي و جستجو تِم اصلي اين كتاب است. اما فقر، خشم طبيعت؛ زلزله، خشكسالي، قحطي، سختكوشي و قناعت، دست و پنجه نرم كردن با طبيعت و كوير، مقاومت و ماندن انسان را هم در آن ميبينيم.
در اين كتاب واقعيت و تخيل، فراواقعيت، تاريخ و خردهفرهنگها با باورهاي مردم شانه به شانهي هم راه ميروند و در هم ميآميزند و آن را شكل ميدهند: خضر با هر قدمي كه در بيابان برهوت بر ميدارد. جاي پايش سبز ميشود. به هركجا نگاه ميكند ، آن جا هم سبز ميشود.و نفسهايش ابر سبزي ميشود و به هوا ميرود…
در زمانهاي متفاوت در سرزمين اين داستان به سفرهاي عيني و ذهني ميرويم و در آن با مجموعهاي از روايت، نمايش، قصه گويي، نقالي، پرده گرداني، چاوشي، گزارش و داستانپردازي روبرو ميشويم.
زمان در اين داستان بيكرانه است، اما جغرافيا و سرزمينش بيشتر در ديسفان ، گناباد و مشهد ميگذرد. ديسفان و مشهدي كه كوچهها و خيابانهايش گاه در من متولد، باز سازي يا نقاشي ميشود. خياباني كه خانهها و مغازههايش در زير آب است…
بر میگردیم به فهرست نکاتی در شکل و ساخت داستان:
روایت خطی نیست. زبان و زمان هم خطی نیست. در جغرافیای سوم داستان؛ گذار از زندگی روستایی به شهر، میکنیم. تمام کتاب یک داستان است، و هر قسمت هم یک داستان مستقل. تخیل در این داستان واقعیت جدیدی را میسازد و از این مسیر به فراواقعیت میرسیم.شما در این داستان با هیچ قهرمانی روبرو نمیشوید. در ساخت داستان از پارادکس. نمادها. استعاره و ایهام استفاده میشود. فراوانی شعر و ترانه و مَثَلها. زبان شاعرانه. تنوع در سبک روایت. تمام اینها در این داستان تجربهی تازه است. میشوند.
خیابان بهار آبی بود، این موقعیت را داشته است تا خانم نیکو فریگام۲، محمد حسین هدایتی۳ و گودرز ایزدی۴، در پایان نامه های کارشناسی ارشد خود، به آن بپردازند.
۵ ــ به مجموعه “ماهی در باد” اشاره گذرا داشتیم. علاقمندم دوباره به آن بپردازیم. چاپ اول آن در سال ۱۳۸۹ از نظر توالی کار ادبیتان مهم است و ادامهی این اثر را از نظر ساخت درونی و جنبه محتوایی میتوان در رمانها پی گرفت. به همین سبب این مجموعه در محافل ادبی مورد استقبال گسترده قرار گرفت و برنده لوح زرین سیمین دانشور در سال ۱۳۹۰ شد. بسیاری از منتقدان جدی حوزه نقد ادبی نظیر جواد اسحاقیان، حسین پاینده و دیگران بر روی آن مطلب نوشتند و با عناوین چون بومگرایی و تلفیق سبکها، خوانش اسطورهای، درهمآمیزی فرم و محتوا، رالیستی سورآل در ادبیات بومی، پیشگویی تلخ، حضور و غیاب اندیشه، توصیف و تحلیل داستان سوررال ماهی در باد بر اساس نظام گذرایی هلیدی و متیسن۲۰۰۴ و… به آن پرداختند. نظرتان در این مورد چیست؟
این کتاب و داستانهایش با توجه به استقبال خوانندگان، جامعهی ادبی، منتقدان و دانشگاه، جایگاه شایستهای پیدا کرد.برای آن جلسات متعددی برگزار شد و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. این که سی و دو نفر از منتقدین و نویسندگان چهار برابر صفحههای کتاب، در باره آن نقد بنویسند و آن را بررسی کنند، جای خوشحالی است و از تمام آنها تشکر میکنم.
همچنین در در دو همایش دانشگاهی به تحلیل داستان ماهی در باد پرداخته شده است.۶-۵
جدا از اینها پایاننامه کارشناسی ارشد زبان شناسی همگانی خانم وحیده ملاکی با عنوان بررسی مقایسهای مولفههای دو مکتب ادبی رالیسم اجتماعی و سوررالیسم در شش داستان کوتاه فارسی، بر اساس نظام گذرایی هلیدی و متیسن(۲۰۰۴) از مجموعه داستان ماهی در باد، بهمن ماه ۱۳۹۳ داتشگاه سیستان و بلوچستان، به دفاع پرداخت.
همچنبن خانم نیکو فریگام دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در قسمتی از پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان: بررسی تاثیر آثار آلن رب گری یه بر داستاننویسی جدید در ایران با تکیه بر نظریه دریافت، اردیبهشت ۱۳۹۳ به مجموعه داستان ماهی درباد میپردازد.
۶ ــ آقای آتشپرور از شما تا سال ۱۳۹۸ که چهارده سالگی بر برف را منتشر کنید کارهای دیگر هم در حوزه پژوهش و نقد ادبی به دست چاپ سپرده شده که می خواهم نظر به این که این رمان در راستای رمان قبلی شما ” خیابان بهار آبی بود” هست ابتدا به آن بپردازیم. بعد به آن کارهای ارزشمندتان برگردیم. خودتان در جایی عنوان کردید که این دو رمان در کنار رمان دیگرتان “ماه تا چاه” از دیدگاهی به هم ارتباط دارند و از طرفی هر کدام به راه خود میروند و هیچ شباهتی به هم ندارند. سوال این است که این گسست در پیوست از منظر خودتان چگونه تبیین میشود؟ با توجه به این که خواننده در هر سه اثر با انسانهای تحقیر شدهای روبرو است که بر اثر این له شدگی مبدل به استعاره شده و جایگاه انسانی خود را از دست دادهاند؛ به تعبیری هویت، فردیت و امنیت آنها مورد هدف قرار گرفته است.
تمام آثار من چه در حوزه داستان کوتاه، رمان، یا حتی نقد و نظر، نشانههایی از یک زنجیره اجتماعی- تاریخی آنها را در فرم، بوم، زبان که شناسنامه من است، بهم متصل میکند.اما از نظر معنایی هرکدام قسمتهایی از یک پازلِ موقعیت، در مکان هستند. فراموش نباید کرد که ما بر روی گسل دوران گذار از روستا به شهر هستیم و در شهر، به روی گذرگاه مدرن به پست مدرن قرار داریم؛ از این جهت تمام آثارم اگر چه هرکدام فردیت مستقل خودشان را دارند، اما در کلیت به هم وابسته در جدولی هستند که هر کدام خانهای برای خود در شهر میسازند.
خیابان بهار آبی بود، مهاجرت از روستا به شهر تا ابتدای جنگ است. داستانهای مجموعههای اندوه و ماهی درباد اگر چه پس و پیش منتشر میشوند، در ادامهی خیابان بهار؛ اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ قرار میگیرند. چهارده سالگی بر برف، آن انسان شخصیتاش در مدرنیسم گم میشود. و همین شخصیت در پست مدرنیسم به دنبال هویت خودش میگردد.
۷ ــ در آثار داستانیتان زیست بوم نقش زیادی دارد و این پرداختن به بوم و محیط زیست انسان از حوزه جغرافیا فراتر رفته و کل عناصر پیرامونی را در بر میگیرد و حتی به حوزه زبان، فرهنگ و … هم میرسد. از سویی دیگر، شما در “خیابان بهار آبی بود” با ادغام بوم زیست روستا و شهر به تعبیر خودتان دست به آفرینش جغرافیای سوم میزنید. اما در دو رمان دیگر مکان ثابت شهر است و شخصیتهای رمان که زاده شرایط و موقعیت خود هستند باز هم به تعبیر خودتان مبدل به استعاره میشوند. در آثار داستانی شما به خیابانها، میدانها، ساختمانها، درختان و … جان میدهید و آن ها را به عنوان شخصیت وارد داستان میکنید تا مورد ظلم و تعدی قرار گیرند و بر جانشان شلاق نواخته میشود و زخم خورده تا مرز اعدام و سر بریده شدن پیش میروند. میخواهم این تعبیر مدرن را که فقط بار نوستالژیک صرف را حمل نمیکند و از آن فراتر رفته و به یک وضعیت ناهنجار و آنومیک موجود از نا بههنگامیها میپردازد از منظرتان قدری واشکافی شود. زیست بوم و اقلیم برای انسان بسیار با اهمیت است و بر زندگی ما مستقیم و غیرمستقیم اثرگذاری میکند. در ابتداییترین نگاه، جای پا، خانه و وطن ماست. روی آن راه میرویم. می خوابیم و بیدار میشویم. انسان بدون جای پا قابل تصور نیست. خوراک و پوشاک ما از کجا بدست میآید؟
ما با جای پایی که از خود بر زمین بجا میگذاریم در بوم بدنیا میآییم. در داستان کمتر به بوم توجه میشود. انسان تنها خودش را در داستان نشان میدهد؛ بدون جای پا. ناصر خسرو در [سفر مکان] زنده است. خیام فرم درخشانِ ترانههایش را از بوم گرفته است.
سرو ۴ هزارسالهی ابرکوه. خیابان لاله زار. سی و سه پل اصفهان. کاریز گناباد. تاتر شهر. باغِ خونی. برج ایفل و… این ها همه زندهاند. شخصیت دارند و حرف میزنند. گدشتهی انسان در اینها متولد میشود. بوم و اقلیم شخصیت و زبان دارند. ما به آن توجه نمیکنیم. مگر آن که خشکسالی بیاید و ما را بخورد تا متوجه شویم. رودخانه و دریاچه را که خشک کردیم سیل میشود میآید خانهای را که در خانهی رود ساختهایم با خود میبرد. اینها همه زبان است که با ما حرف میزند.
همچنان که کوزههای خیام در غیاب کوزه گر خروش بر میدارند، اشیاء و پدیدهها در غیاب انسان برای من حرف میزنند و شخصیت میشوند. سبزی برگ درخت یک زبان است. زردی برگ زبان دیگری است. اره و تبر هم در ماه تا چاه یک شخصیت و زبان است.
این زبان را من در داستان ماهی درباد تمرین میکنم؛ باد گفت: خاک باید بو بدهد.
آتش گفت: خاک وقتی زنده است که راه برود. حرف بزند. مثل تکان خوردن سبزه در باد.
نقشِ سنگى از بالاى كوه گفت : «حسينا» مُشتی خاك بردار!
«حسينا» مُشتش را پر از خاك كرد. سنگ گفت: به روبرويت نگاه كن!
«حسينا» چشمهايش برهم بود اما در روبرويش آب انبار، خشكيده بود و كنارش، اسكلتِ درخت پسته. آن طرفتر، تابوتِ سياه. شن، تا شانههاى «حسينا» بالا آمده بود و خاك او را میبلعيد. نفسهايش به بلنداى قرنى بود. زمين، آرام آرام او را به خود مىكشيد تا هضم كند. همهچيز را خوب مىديد. باد گفت: زود باش! زود باش! تا شب نشده خاك را در تابوت بريز «حسينا»! اين خاك مرده است.
این زبان را من تمرین میکنم تا برسم به ماه تا چاه که در آن جای پا بشود شخصیت اصلیِ داستان و حرف بزند.
۸ــ رمان “چهارده سالگی بر برفِ” شما که در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است را خیلی از منتقدان اثری متفاوت با دیگر آثارتان دانستهاند. در این اثر همه چیز در یک جابجایی ــ جانشینی به سر میبرند و رمان در نهایت با عدم قطعیت به یک بیان استعاری میرسد. این اثر برای نثر و زبان شفاف، پاکیزه، یکدست و درخور توجه، همچنین سیالیت روانِ روایت میان خیال و واقعیت به عنوان رمانی شایسته تقدیر از سوی انجمن مطالعاتی آثار داستانی متفاوت ( واو) در هفدهمین دوره خود واقع شد. چه چیزی اضافه بر این دارید که برای خوانندگان بگویید.
یکی از پدیدههای مدرنیسم که شهر نشینی برای ما آورد، استعارگی انسان است. انسانی که مرتب جابجا میشود و شکل عوض میکند.به طوری که گاه برای خودِ شخص هم قابل شناخت نیست. تا بخواهد به خود عادت کند، میبینید که شخص دیگری شده است. از اسم او گرفته تا رفتار و صفات و دیگر ویژگی هایش. از این بابت نمیدانی با چه کسی روبرو شدهای.موقعیتی که انسان را به تنهایی درون خودش میبرد و در شهر گم میکند. شما میتوانی بارها و بارها هویت گذشتهات را خاکسپاری کنی و شناسنامه جدیدی برای خودت بگیری. چنین شرایطی حاصل سرعت و شتابی است که ماشین به انسان میدهد تا سکون او را بهم ریزد. استعارگی برای او تا آن جا به پیش میرود که خودش دیگر برای خود در آینه ناشناس می شود و همه چیز در عدم قطعیت می گذرد.
۹ـ رمان “ماه تا چاه” که در سال ۱۳۹۹ توسط نشر مهری به چاپ رسیده است ضمن اینکه با دو رمان قبلیتان پیوند دارد از خرده روایتها ساخته شده و در طرح کلیاش نویسندهی حاکم رمان در جستجوی خیابانی است که سمبل شهرش باشد او با عبور از مکانها شاهد شکل گیری تصاویر زیادی در ذهن خود هست و از این رهگذر خیابانها و مکانها و … شخصیت داستان میشوند و در همین جا است خواننده تیزبین متوجه میشود که داستان یک لایه دیگری هم دارد و نویسنده دنبال هویت گمشده خودش هست و ..
از طرفی این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط محمدرضا قانونپرور به انگلیسی ترجمه شد که این موفقیتها را به شما تبریک میگویم. خودتان در این رابطه چه نظری دارید؟
خیابان یکی از مهمترین دستآوردهای دوران مدرن است. بر خلاف کوچه که به دوران کشاورزی باز میگردد، با آمدن اتوموبیل وجود خیابان ضرورت پیدا میکند.
در این دوران کانون اجتماع از خانواده و کوچه به خیابان میآید و خیابان اهمیت پیدا میکند. بیشترین اتفاقات اجتماعی در خیابان رخ میدهد. فروشگاهها. ادارات. مراکز آموزشی و خرید. محلهای تفریحی. کافه رستورانها و… همه در خیابان هستند.
همان طور که اشاره کردید، شخصیت در این داستان خیابان است. آن هم یکی از مهمترین خیابانهای ایران که هرکس وارد مشهد میشود باید از آن عبور کند: خیابان تهران که بعد میشود خیابان امام رضا. در داستان این خیابان در دو موقعیت دیده میشود.
تم داستان گم شدن هویت انسان است که روایتگر در جستجوی آن جای پای خط زده شدهای است که حتا در قبرستانی هم آن را پیدا نمیکند.
نکته دیگری را که باید در باره ساخت داستانهایم توضیح دهم این است که:
در ماه تا چاه خرده روایتها و ریز روایتها، مثل لایههای پیاز، فصل به فصل برای حرکت روایی کلی آماده می شود. هر روایت ضمن استقلال در جهت مفهوم بخشیدن به روایت کل است.ممکن است شما یک از همگسیختگی در این روند مشاهده کنید، اما همزمان روایتها در حال شکلگیری کلیت منسجم هستند که از یک نظم درونی ارگانیک پیروی میکنند. از این بابت است که خردهروایتها در جهت پیوستن به خط اصلیاند.
چنین ساختی امکان خوانش دلبخواه را به خواننده میدهد که میتواند روایت را حتا برای خود پس و پیش کند.
۱۰ ـ حضور نویسنده به عنوان یک شخصیت داستانی در آثار داستانی شما به چشم میخورد و بحث داستان در داستان را پیش میکشد که در روند و گسترش داستانهای تان با جابجایی و جانشینی بر عدم قطعیت صحه گذارده و آثارتان را وارد یک فضای پست مدرنیستی میکند. با این امر چقدر موافقت دارید؟
ما در دوران عدم قطعیت زندگی میکنیم. و در ساختن و ویران کردن، هستی پیدا میکنیم. وقتی که من در تمام فضای داستان حضور دارم، چرا از تختِ دانای کلِ سوم شخصِ همه چیزدان برای زندگی در داستان پایین نیایم. این طور راحتترم و با خواننده بیشتر احساس یگانگی میکنم. این همان چیزی است که من، نه به عنوان نویسنده، بلکه بعنوان فردیتِ حسین آتشپرور در داستانِ نویسندهای بنام حسین آتشپرور که این دو هیچ ربطی به هم ندارند، مرتب حاضر غایب میشوم و به این صورت برای خودم شریک جرم میسازم و به تایید و تکذیب خودم میپردازم. فراموش نباید کرد که ما در دوران پست مدرن و فرا داستان زندگی میکنیم. این درست که شما حسین آتشپرور را در پشت صحنهی داستان میبینید، اما فردیت آن حسین آتشپرورِ دیگر، به چهارده سالگی و ماه تا چاه مدام داخل و خارج میشود، تا شب را طولانی و کشتن شهرزاد را به تاخیر بیندازد.
۱۱ ــ شما در داستانها و رمانهای خود بر گویش و تکیه کلام و کاربرد واژگان محلی و ویژهگیهای زبانی برای هر گروه سنی و جنسیت خیلی اصرار دارید که این قابل تقدیر است و از این نظر باید کار شما را ارج گذاشت و شما را از منش و رفتار دیگر، دنبالهرو بزرگان داستان نویسی ما صادق چوبک، احمد محمود، غلامحسین ساعدی و … دانست. مایل هستم نسبت به اهمیت این موضوع و شگرد کاریتان در بومی نویسی بیشتر صحبت کنید.
به موضوع خوبی اشاره کردید. بیشتر داستاننویسان به زبان توجه نمیکنند.همان زبان روایتگر را برای شخصیت ها با هر جنسیت و در هر موقعیتی بکار میبرند. بعنوان نمونه در داستانهای نجدی زبانِ دانشجو و نانوا و کارمند و پیرزن و اسب یکی است.در صورتی که هر شخصیتی ویزگیها، عادتها و تکیه کلامهای فردی خودش را دارد. استفاده از ویزگیهای زبانی نه تنها یکی از فاکتورهای مهم شخصیتسازی است که به باورپذیری داستان کمک میکند. بعنوان نمونه بهمن محمودی در خیابان بهار، زبانش با توجه که موقعیتهایی که دارد، تغییر میکند. زبان کودکیاش در روستا با زبانش در شهر یکی نیست. زبانش با خانواده تا محل کارش و ارتباط با دانش آموز و یا همکارها متفاوت است.
در نمونهای دیگر؛ خانم گلچین یکی از شخصیتهای چهارده سالگی، همچنان که در ماشین با آقای شهابی به خانه میرود، سنش از هفتاد سالگی به چهارده سالگی میرسد. با این تغیییر سن زباناش هم متناسب با آن تغییر میکند. کلماتی که در هفتاد سالگی بکار میبرد. تکیه کلامها و اصطلاحاتی که دارد با سی سالگی و سی سالگی با چهارده سالگیاش یکی نیست.
از اینها گذشته، گروههای اجتماعی. کارمندان مختلف. نقاط مختلف شهر، واژگان و اصطلاحاتی که بکار میبرند با هم تفاوت دارد. این جدا از ویژگیهای زبانی فرد، عادتهای زبانی و تپق و تاکیدهای اوست.
مساله دیگر استفاده از زبان بومی در داستان به دارایی های زبان معیار کمک میکند.
۱۲ ــ در آثارتان از بینامتنیت استفاده زیادی شده است و رد آثار گذشته ادبی را میتوان یافت که به تعبیر هارولد بلوم منتقد و روانشناس برجسته آمریکایی شما در مقام نویسنده خلف به “بدخوانی” آثار پیشین و نویسنده سلف خود پرداختهاید که در بحث نقد مدرن ادبی همواره میان این “بد خوانی” با “خوانش” فرق گذاشته شده است و این امر از دقایق مثبت کار شماست و به آثارتان ویژگی و جلوه میبخشد. اگر در این زمینه مورد اضافهای دارید بفرمایید؟
به اعتقاد جولیا کریستوا هیچ متنی جزیرهای جدا از دیگر متون نیست. بر این اساس چه به شکل نهفته و یا آشکار در بینامتنیت ما در یک ارتباط دو طرفه هستیم. متن قدیم ضمن آن که متن جدید را ارتقاء معنایی میبخشد، خود را هم ظاهر، مطرح، و به امروز میآورد. چیزی که بنفع ادبیات است.
با توجه به همین دیدگاه همچنان که اشاره کردید، با توجه به ضرورت متن، به صورت های مختلف از متون ادبی قدیم و جدید، نظم و نثر از اولین مجوعه داستان اندوه تا آخرین آثار استفاده کردم و آن را لازم میدانم. جدا از ارتقاء معنایی و در پارهای مواقع تنوع ایجاد در شکل، ارتباط و احترامی است به گذشته به نفع حال و آینده
۱۳ ــ جناب آتشپرور شما در آثار داستانیتان از شعر و ترانه و امثال و حکم و …بهره زیادی برده اید و در مورد مشخص حضور طیف شاعران و شعرهاشان با سبکهای گوناگون در آثارتان چشمگیر است و استفاده بجا از این شعرها و شاعران نشان از درایت و هشیاری شما به عنوان یک نویسنده چیره دست را دارد که برای هر شخصیت داستانیتان بنا بر موقعیت اجتماعی شان نزول آوردید اگر به این بحث هم بپردازید ممنون میشوم.
زبان دوم مردم ما شعر، ترانه، سرود و مَثَل است. زبان هنری مردم است. به همین خاطر شعر و ترانه و مَثَل جایگاه خاص و با اهمیتی دارد. هنگامی که زبان از گفتن میماند، شعر، ترانه، و مَثَل،
در رساندن متعالی مقصود به کمک ما میآید. چرا که شعر، ترانه، سرود و مَثَل، برآیند ذهن خلاق و فرهیختهی هنرمندانه است. وبخاطر ویژگی های موزون، ریتمیک، آوایی در ذهن میماند و اثرگذاری عمیقتری دارد. از طرفی به لطافت و آرامش روح کمک میکند.در شرایط روحی متفاوت و گاه متضاد مثل جشنها، عزاداری و جنگ و..به شعر و ترانه و سرود پناه میبریم و آرزوهای خود را در آنها جستجو میکنیم.
هرگروه و طبقهی اجتماعی شعر و ترانه، سرود و مَثَل خودشان را دارند. و این را شما با توجه به موقعیتی که ایجاب میکند، چه در داستانهای کوتاهم و چه در رمان و داستانهای بلندم بخصوص در خیابان بهار میبینید: ترانهای را که یک روشفکر گوش میدهد و یا زمزمه میکند، با یک قصاب متفاوت است.
به همین خاطر اعتقاد دارم شعر، ترانه، سرود، مَثَل که زبان دیگر مردم است به فضا سازی، توصیف، تصویر، شخصیتسازی در روایت کمک میکند.
و از این بابت خوشحالم که بیشترین دوستان من شاعرند.
۱۴ــ رفتار شما با زبان نثر نویسی و بحث نوشتاری در خور توجه و دقت است و شما در نگارش از قواعد خاصی پیروی میکنید که در آن بحث آوا و تلفظ و گویش ملحوظ شده است. به گونه مشخص شما در قیدهای تنوین دار به جای تنوین از “ن” استفاده می کنید و یا به حذف واو معدوله مبادرت میورزید و … که البته این امر در ادبیات ما سابقه هم دارد . کسانی چون عباس نعلبندیان هم در دهه ۴۰ به این کار پرداخته بودند. البته این نگاه خاص و نوآورانه شما گذشته از حوزه نگارش خود را در ترکیب بندیها و ساخت واژهگان هم نشان میدهد که درفهرست بندی کتاب “ماه تا چاه” ما شاهد این امر بودهایم که بنده هم در نقد و نظر خودم روی کتاب به آن اشاره داشتهام .علاقه دارم در این بخش از مصاحبه به آن پرداخته شود.تا جایی که بخاطر دارم این شیوه نگارش را همچنان که اشاره کردید دیگرانی چون صادق هدایت در وغ وغ ساهاب، باقر مومنی در کتاب ادبیات مشروطه .عباس نعلبندیان. و رضا دانشور در نماز میت.استفاده کردند:
این چه کاری که ما بگوییم حتا و بنویسیم حتی. یا بگوییم اصلن و بنویسیم اصلاً. خوآهر واژهای است پهلوی. هنوز هم در بعضی از شهرستانها و روستاها میگویند (خوهر) گویش و نوشتارآن یکی است. اما ما میگوییم خاهر و مینویسیم خواهر. از این بابت ما در گذشته زبان زندگی میکنیم. زبان مثل هر موجود زندهای احتیاج به غذا و اکسیژن دارد تا بتواند رشد کند و زنده بماند، اگر نه مرده است.در عصر سرعت، سرعت به زبان هم منتقل میشود.
ما گذشتهگرا هستیم و اینرسی سکون داریم. به همین خاطر شش صورت افعال ما در گذشته است. در زمان حال و آینده هرکدام یک صورت فعل داریم.
موضوع دیگر تعصبهای زبانی است که رشد و زایش زبان را کند میکند. هیچ قانونی ازلی ابدی نیست. زبان ارزشمندترین وسیله ارتباطی ماست. گرامیترین هدیه پدران ما. یک ثروت ملی مثل آب و هوا که به همه تعلق دارد و در انحصار هیچ کس نیست. فراموش نکنیم که هرج و مرج در زبان با رشد و ویرایش آن خیلی تفاوت دارد. از این بابت نویسندگان و دانشمندان نگهبان مرزهای شریف آن هستند.
۱۵ ــ خانه سوم داستان اثر منتشر شدهای از شماست که در آن به بررسی شکل و ساخت داستانهای داستان نویسان نسل سوم ایران پرداختید که تجدید چاپ هم شد با توجه به اینکه این کتاب دو جلد آماده چاپ دیگر هم دارد در باره این پژوهش خودتان مقداری صحبت کنید.
کار اصلی من نوشتن داستان است. اما در نقد آن چه دیدم وجود ندارد، به آن پرداختم. کاری که حاصلاش کتاب خانهی سوم داستان (شکل و ساخت داستانی نویسندگان نسل سوم) و همچنین کتاب من و کوزه (شکل و ساخت داستانی ترانههای خیام) و دیگر ِ نقدهای پراکنده. از همین دیدگاهِ شکل و ساخت داستان موش و گربه و دیگر که در مجلات منتشر شده است.
بیشترِ متنهایی که به اسم نقد، بررسی، معرفی و… منتشر میشود، توضیح متن، تفسیر،شرح واقعه و توصیف محتواست. یا این که اثر را با توجه به دیدگاههای جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ و سایر علوم بررسی میکنند.
نوع دیگری نقد دانشگاهی و نظریهای است. این نوع نقد با توجه به دیدگاههای نظریهپردازان غربی به اثر نگاه میکنند.
هرکدام اینها ویژگیهای خودشان را دارند اما کافی نیست و باز هم ناگفتههایی از متن اصلی باقی میماند.
یکی از اشکالات چنین نقدهایی بدون توجه به دادههای اثر که مهمترین سند یک متن است، به بیرون و نظریهها ارجاع داده میشود.در چنین بررسیهایی گاه دیده میشود که متن در میان دادهها و رفرنسهای خارج از آن گم، خفه و دفن میشود. مورد دیگر این که نقد نظریهای و دانشگاهی پیش زمینه را به ذهن منتقد انتقال و دستور میدهد که با چنین دیدگاهی به نقد بپرداز. همیشه کشف، نوآوری و خلاقیت با پشتوانه ی جهان نویسنده در ذهنِ رها و آزاد اتفاق میافتد نه در بندِ ذهن هدایت شده و گرفتار. نقد به خلاقیت و آشنایی زدایی نیاز دارد.
از این جهت من به بیرون ارجاع نمیدهم. ارجاع به درون ، آنالیز و استفاده از سازههای آن برایم یک اصل است.
باز میگردم به کاری که من میکنم؛ بررسی شکل و ساخت: همهی ما از خانه صحبت میکنیم اما از شکل آن، اولین چیزی که توجه ما را بخودش جلب میکند حرفی نمیزنیم و از چکونگی ساخت آن و این که چه مصالحی در آن بکار رفته صحبت به میان نمیآوریم. یا هنگامی که با یک مجسمه روبرو میشویم اولین چیزی که ما را محسور میکند، زیبایی شکل و ساخت است نه سنگ بودن آن. از شکل است که به ساخت و از ساخت به سنگ میرسیم. داستان و یا شعر هم همین است. وقتی که به شکل وساخت اثر میپردازم یعنی به بیان هنری داستان وارد میشوم.
بررسی شکل و ساخت پیشداوری به خواننده نمی دهد، بلکه زمینه را برای برداشت آزادِ چندوجهی خوانندگان آماده میکند.
۱۶ ــ جناب آتشپرور شما در چند کنگره و نشست علمی ــ پژوهشی که برای خیام تشکیل شد به عنوان سخنران شرکت داشتید و در یکی از آنها با عنوان شاعرانه و رشک برانگیز “خراسان، نیشابورش را تا بونئوس آیرس باد با خود برده است” برای خیام سخن گفتید که انعکاس وسیع داشت. همچنین کتابی هم با عنوان ” من و کوزه” منتشر ساختید که در آن به شکل، ساخت و سازههای داستانی ترانههای خیام پرداختید و در آن مطرح داشتید که چگونه شعر به داستان نزدیک میشود. مایلم در این مورد صحبت کنید.
از شما که موضوع با اهمیتی را مطرح کردید سپاسگزارم. خیام بخاطر نبوغ، خردورزی و جهانبینی ترکیبی یگانه است. برای این که اهمیت او را بدانیم، بنا به آمار کتابخانه ملی از سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۹۶- ۱۳۹ کتاب در باره خیام به زبان فارسی منتشر شده. او با کمترین واژگان به مهمترین مسایل بشری پاسخ میدهد.
در کتاب من و کوزه توضیح میدهم که خیام در زندگی به شاعری مشهور نبوده. بلکه بخاطر کار بردی بودن نجوم به آن مشهورشده. به همین خاطر در سال ۱۰۷۴ میلادی برای اصلاح تقویم، با هفت نفر از ریاضیدانها و منجمان آن دوره به مدت چهار سال در اصفهان- ری و نیشابور به سرپرستی او تقویم محاسبه میشود. با توجه به این که در زمان محاسبه تقویم خیام سی و سه سال داشته است پس میباید ترانهها را بعد از محاسبه تقویم گفته باشد. به این خاطر که ما تاثیرگردش زمین به دور خود و بدور خورشید را در پارادکس، چهار رکن رباعی= چهار فصل سال، و ساختار دورانی ترانهها میبینیم.
موضوع دیگر این که چگونه شعر به داستان نزدیک میشود.
در کتاب خانه سوم داستان بخش دوم به داستانهایی میپردازم که چگونه به شعر نزدیک میشوند: نثر آهنگین، نثر شاعرانه، زبان شاعرانه، بکارگیری صنعتهای شعر در ساختمان داستان. (جناس- ردیف- قافیه)، ساخت شاعرانه: فضا، تصویر، ایجاز، استعاره، توصیف.
در بخشی از کتاب من و کوزه توضیح میدهم که ترانههای خیام بخاطر داشتن روایت و استفاده از سازههای داستانی به داستان نزدیک میشود.به عنوان مثال در ترانه:
در کـارگـه کــوزهگـری رفتــم دوش
دیدم دوهـــزار کـوزه گـویا و خمـوش
ناگـاه یکــی کـــوزه برآورد خــروش
کو کوزهگر وکوزهخر وکوزهفروش؟؟؟
وقتی در این ترانه که با بیست و دو واژه در نزدیک به هزار سال پیش سروده شده، با چهارده سازه داستانی رو برو میگردیم، شگفت زده میشویم: مکان- زاویه دید- زمان- شخصیت- جزیی نگری- تصویر- پیرنگ- روایت- واقعیت پذیری- تناقض- ایجاز- تشبیه- فراروی از واقعیت- استعاره.، در این ترانه دیده میشود.
۱۷ ــ یکی از کارهای مهم شما حضورتان به عنوان دبیر بخش داستان در مجله نوشتا به سر دبیری محمد حسین مدل و صاحب امتیازی حسین واحدیپور است که چیزی نزدیک به۱۶سال در این کار مشغول هستید و از طریق همین مجله داستاننویسهای زیادی را به جامعه ادبی معرفی کردید که شادی آفرین است میخواهم از رنج و زحمت کار هم از شما بپرسم.
نوشتا کانونی با شعاع نویسندگان از یک طرف و از سوی دیگر۵۳ شماره با ۶۷۸۹ صفحه ادبیات و ۴۸۰ داستان در فضای فرهنگی زبان فارسی نفس میکشد. این شماتیک نوشتاست که امروز یک قفسه کتابخانه را در ۱۵ سال پر کرده است. اگر بخواهیم دقیق تر بگویم در کنار بردباری و پشتکار و از خودگذشتگیهای دوستم محمد حسین مدل نوشتا را به پانزده سالگی رساندیم. به اندازه بزرگ کردن یک جوان. درست است که آثار ۸۷۱ نویسنده در نوشتا منتشر شده، اما چند برابر این آثار در نوشتا خوانده، بررسی، انتخاب و آنالیز شده است. که حد اقل سه برابر آثار منتشر شده را باید خوانده باشیم.
کانونی که زنده است و بمن میآموزد و مرا در ارتباط با فضای ادبی فارسی قرار میدهد. اگر چه هرکدام از ما میتوانستیم این وقت را به نوشتن که کار اصلیمان است بپردازیم اما خوشحالم که مرا در ارتباط با فرهیختهترینهای جامعه قرار میدهد و خوشحالتر این که میبینم امکانی است برای نشر آثار دیگران؛چیزی که برای جوانی ما نبود. هنگامی که میبینم در همین دو شماره آخر، در هرکدام۱۰ نویسنده آثارشان برای اولین بار منتشر میشود، خوشحال تر میشوم.
احترام به نویسندگان و خوانندگان. دور از مسایل ژورنالیستی. پرداختن به شعر و داستان، به عنوان یک نشریه تخصصی ادبیات و این که نوشتا جایگاه خودش را بعد از این سالها تثبیت کرده است، برایم اهمیت یک دانشگاه را دارد.
۱۸ ــ جناب آتشپرور عزیز در “جایزه ادبی مهرگان” از سال ۱۳۹۴ تا کنون داور نهایی بودید. قدری از این جایزه بگویید و اینکه چقدر حضور آنرا برای فضای ادبی مفید میدانید.
مهرگان قدیمی ترین نهاد فرهنگی مستقل شناخته شده در حوزه جایزه ادبی است که در دوبخش مهرگان ادب و مهرگان علم با درایت و از خود گذشتگی آقای علیرضا زرگر، با توجه به حجم بالای کار و گستردگی در بخشهای داخلی از دبیرخانه گرفته تا بخش علمی و داوریها در سطحهای مختلف و ادوار، به کارش ادامه میدهد.
از قسمت داخلی آن میگذرم و میپردازم به نمود ادبی- اجتماعی آن؛ داوران ترکیبی از منتقدین. داستان نویسان. و دانشگاهیان، که همگی دارای تخصص، و مطرح هستند. داوران پس از خوانش در چندین مرحله برای انتخاب به ارزیابی آثار میپردازند. از این بابت میتواند سنجش و معیار شناخت موقعیت داستانی برای جامعه، داستاننویسان و حوزههای فرهنگی باشد و ما میتوانیم اثرات آن را در ارتقاء این حوزه، هر چند نسبی، شاهد باشیم
۱۹ ــ در شهریور ۱۴۰۱ دویست چهل و یکمین نشست بخارا به شما اختصاص یافت با توجه به نقش مجله بخارا در فضای ادبی ایران به عنوان پیوند دهنده محافل آکادمیک و دانشگاهی با ادبیات مدرن چه ارزیابی از این جلسه دارید؟
علی دهباشی یک فرصت است در وسعت زبان فارسی.او یک تنه کار یک اداره، یک دانشکده، یک ناشر و یک تشکیلاک فرهنگی را بدون دفتر و کارمند و بودجه انجام میدهد. کاری منحصر به فرد که تنها از خود او ساخته است. بعد از کلک، مجله بخارا. بعد از مجله، شبهای بخارا. صبحهای پنجشنبه بخارا.عصر چهارشنبه بخارا.عصر شنبههای بخارا.کتاب فروشی آینده. و…
کاری که دهباشی میکند، نه تنها ارتباط بین نویسندگان از گروههای مختلف بین حوزههای فرهنگی است، بلکه آنها را با بدنه اجتماع پیوند میدهد. از این بابت کار او ارزشمند و قابل تقدیر است. از آن جایی که یکی از مهمترین مشکلات ما فرهنگی است، امیدوارم جامعهی ما این مهم را درک کرده باشند.
از شما سپاسگزارم
۱- خبرگزاری مهر- کد خبر ۱۷۶۲۶۳۳
۲- خانم نیکو فریگام، رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، اردیبهشت ۱۳۹۲
۳- آقای محمد حسین هدایتی خلیل آباد،رشته زبان شناسی،گرایش همگانی- دانشگاه پیام نور مشهد،دی ماه ۱۳۹۶
۴- آقای گودرز ایزدی، گرایش زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه پیام نور نجف آباد شهریور ۱۳۹۷
۵- جواد اسحاقیان:اولین آن همایش ملی و میان رشته ای آب و ارزش های آن: دانشگاه فردوسی ۹-۱۱ آبان ۱۳۸۶– ۶-خانم – وحیده ملاکی: همایش ملی ادبیات و زبان شناسی – دانشگاه بیرجند- چهارشنبه ۳۰ مهر- پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳