در بستر کتاب «فراز و فرود فرقهی دموکرات آذربایجان»
احمد افرادی
——-
«در اردیبهشت – تیر ۱۳۲۰ شمسی (اندکی پیش از ورود ارتش سرخ به ایران) ۵۲ گروه ، مشتمل بر ۳۸۱۴ نفر غیر نظامی (از اهالی آذربایجان شوروی) برای اعزام به آذربایجان ایران آماده شدند. این جمع شامل ۱۲ تن از کادرهای بالای حزبی، ۷۰ نفر از کادرهای حزبی، ۱۰۰ نفر از کارمندان مؤسسات شوروی، ۲۰۰ مأمور امنیتی، ۴۰۰ عضو پلیس شوروی (افراد میلیتس)، ۱۶۰ نفر از کارکنان دستگاه قضایی، ۱۵۰ نفر از کارمندان مطبوعات و نشریات، ۲۴۵ نفر از کارکنان راه آهن و ۴۲ نفر زمین شناس- کارشناس نفت بود.» رهبری این افراد را عزیزاوف ، دبیر سوم حزب کمونیست آذربایجان به عهده داشت. این گروه باید در ترکیب ارتش سرخ به ایران اعزام میشدند.
—————–
در جریان اصلاحات میخائیل گورباچف (پروستریکا و گلاسنوست) و شل شدن چفت و بست حصاراتحاد جماهیر شوروی، پروفسورجمیل حسنلی (پژوهشگر جمهوری آذربایجان) به اسناد محرمانهی آرشیوهای اتحاد شوروی [آرشیوهای کمیساریای امور خارجهی اتحاد شوروی، کمیتهی دفاع دولتی، کمیتهی مرکزی حرب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی، شورای کمیساریای خلق شوروی و نیز ارگانهای مختلف جمهوری آذربایجان] دست مییابد و با کند و کاو در آن اسناد، از حوادث مربوط به سالهای ۱۹۴۴- ۱۹۴۵ و نقش اتحاد شوروی درتشکیل «فرقهی دموکرات آذربایجان» پرده برمیدارد.
حاصل پژوهش تاریخی پروفسورجمیل حسنلی، دو کتاب به نامهای، «آذربایجان جنوبی [کذا]کشمکش میان تهران، باکو و مسکو ۴۵- ۱۹۳۹» و «آغاز جنگ سرد در آذربایجان جنوبی [کذا] ۴۶- ۱۹۴۵» است. این دو کتاب، در ایران با نام « فراز و فرود فرقهی دموکرات آذربایجان، جمیل حسنی، ترجمهی منصور همامی، نشر نی» منتشر شده است.
کتاب نخست، از توجهی ویژهی سردمداران اتحاد شوروی به آذربایجان ایران (پیش از اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ) سخن میگوید. از جمله اینکه، رهبران شوروی در جریان ورود ارتش سرخ به ایران، یک گروه هزار نفره را، به رهبری عزیز علی اوف (دبیر حزب کمونیست آذربایجان شوروی) به تبریز میفرستند، تا مقدمات الحاق آذربایجان ایران به شوروی را تدارک بینند.
کتاب دوم با شرح افتتاح «مجلس [به اصطلاح] ملی آذربایجان» آغاز میشود و سپس، به تشکیل حکومت دستساز فرقه و چگونگی تصرف شهرهای آذربایجان از سوی نیروهای مسلح فرقه میپردازد. آنگاه، سخن به روند مذاکرات سران فرقه با حکومت مرکزی (تهران) و در نهایت، ختم ماجرا و برچیدن بساط فرقه (به فرمان استالین) در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ کشیده میشود.
واقعیت این است که اسناد محرمانهی بیرون آمده از آرشیوهای اتحاد شوروی، در کلیّات، حرف تازهای برای گفتن ندارد. چرا که، روند رویدادها در ایجاد و راه اندازی «فرقه»، گفتهها و نوشتههای شاهدان عینی ماجرا و اعتراف برخی بازیگران اصلی آن خیمه شب بازی، تردیدی باقی نمیگذاشت که اتحاد شوروی، برنامهریز، سازماندهنده و صحنهگردان آن ماجرا بوده است، اما، تا پیش از بیرون آمدن پژوهش پروفسورحسنلی، کم و کیف و طول و عرض آن توطئه چندان معلوم نبود. در واقع، پژوهش پروفسور حسنلی، گزارشی گام به گام و مستند، در ربط با ریز و درشت آن رویداد (از پیش از هجوم واحدهای نظامی ارتش سرخ به ایران در شهریور۱۳۲۰، تا اندک زمانی بعد از خروج ارتش سرخ از خاک ایران، در بهار ۱۳۲۵) به دست میدهد. با وجود این، از عجایب این که آقای جمیل حسنلی، برخلاف اسنادی که رو میکند، مدعی «خود جوش»بودن «فرقه» است!!
اهمیت اسناد سرّی بیرون آمده از آرشیوهای سری اتحاد شوروی، در این است، که راه بهانهجوییها و افسانهسازیها را میبندد.
واقعیت این است که، پیش از پژوهش پروفسور حسنلی، بر بسیاری از پژوهشگران و اهل نظر چندان پوشیده نبود که استالی و باقراوف، کارگردان اصلی رویدادهای آذربایجان بودهاند. البته، در جزئیات ماجرا، این گمان وجود داشت که باقراوف، طرح ضمیمهکردن آذربایجان ایران به جمهوری آذربایجان شوروی را آماده کرده بود و بعد از کسب نظر مثبت استالین، آن را به اجرا گذاشت.(خاطرات سیاسی انور خامهای، ص۳۹۵ و ۳۹۷)
پژوهش پروفسور حسنلی، گزارشی گام به گام و مستند از روز هجوم واحدهای نظامی ارتش سرخ بدان سامان در شهریور ۱۳۲۰ تا اندک زمانی بعد از خروج واحدهای مزبور از خاک ایران در بهار ۱۳۲۵ به دست میدهد. بحث محوری کتاب، برپایی و فروپاشی یک شبهی فرقهی دموکرات آذربایجان است:
«اینکه چگونه پس از تلاش ناموفق دولت شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال، مقامات بالای مسکو با استفاده از شبکهی امنیتی و اطلاعاتی گستردهای که در این سالها در آذربایجان برپا کرده بودند زمینهی تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان را فراهم آوردند.»
پژوهش پروفسور حسنلی، برای نخستین بار، از نقش ارگانهای سیاسی، امنیتی و نظامی شوروی و به ویژه حزب کمونیست و سازمان امنیت جمهوری آذربایجان، در ساخت و پرداخت و راهاندازی «دموکرات فرقه سی» و « پارهای رقابتهای درونی روسها از جمله رقابت و همچشمی موجود میان تشکیلات وزارت امور خارجه و سفارت شوروی در تهران ، از یک سو و مقامات امنیتی و سیاسی جمهوری آذربایجان از سوی دیگر» پرده بر میدارد.
مورد مطروحهی دیگر، «رقابتهای درونی روسها و اختلاف نظر بین تشکیلات وزارت امور خارجه و سفارت شوروی در پیوند با چگونگی پیش برد سیاست اتحاد شوروی، در جداسازی استان آذربایجان است. مورد دیگر، در ربط با اختلافات فرقهی دموکرات آذربایجان با «جمهوری مهاباد» (دیگرْ تشکیلات دستساز شورویها در آن ایام) بر سر تعیین قلمرو هریک از این دو جریان است. مورد دیگر، نقش حزب توده در این ماجرا است و…
با اعلام موجودیت «فرقه»، سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان (به اشارهی مسکو) منحل شد و به «فرقه» پیوست. کمیتهی مرکزی حزب توده، به رغم دلخوری از انحلال سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان، به حمایت تمام قد از «فرقه» برخاست و حتی در مقطعی از ماجرا، پیشنهاد کرد که در اقدامی مشترک با «فرقه» ، زمام امور کشور را در دست گیرند که از سوی مقامات شوروی پذیرفته نشد.
در تمام این سالها، دستاندرکاران «فرقه» ، همواره وانمود میکردهاند که به حفظ تمامیت ارضی ایران پایبنداند. پژوهش پروفسور حسنلی، ازاین واقعیت پرده برداشت که «فرقهی دموکرات آذربایجان» (برخلاف آنچه که مدعی بوده است) گاه بیش ازسیاستگذاران شوروی، برای تجزیهی آذربایجان و الحاقش به شوروی، شوق و شورنشان میداد و…
نوشتهی پیش رو میکوشد (بر بستر و عطف به پژوهش دکتر جمیل حسنلی) روند برساختن فرقه دموکرات آذربایجان را ترسیم کند.
——
در سال ۱۹۳۸، دولت شوروی هنگام بازگرداندن ۵۰ هزار نفر ازایرانیان تبعیدی ساکن آذربایجان شوروی به ایران ، مأموران امنیتی خود را در میان آن ها جا می زند.
دو سال بعد، سازمان امنیت نظامی شوروی، سیاههی تمام مؤسسات صنعتی آذربایجان را به دست میآورد. درهمین سال (۱۹۴۰)، رکن پنجم ارتش سرخ، نقشهی نظامی – جغرافیایی آذربایجان را تدوین میکند. این دستاوردها، به یاری جاسوسان جاسازی شده در میان۵۰ هزار نفر برگردانده شده، عملی شده بود.
پیش از آغاز جنگ میان آلمان و شوروی، میرجعفر باقراوف دبیر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان، گزارشی در مورد ایران برای استالین میفرستد. در بخشی از این گزارش امده است:
« حکومت شاهنشاهی ایران با اطلاع از تمایل خلق آذربایجان برای پیوستن به آذربایجان شوروی، هر روز بر شدت فشارهای پلیسی میافزاید.»
باقراوف، درهمین گزارش، با بیشرمی مدعی است:
«اهالی آذربایجان نه تنها به مقامات رده بالای دولتی راه نمییابند، بلکه از رسیدن به مناصب متوسط و کوچک نیز محرومند. این وضع شامل ارتش نیز میشوئد. در هیئت فرماندهی ارتش به ندرت میتوان آذربایجانی یافت.»
در حالی که نه تنها استخوانبندی ارتش شاهنشاهی را آذربایجانی ها تشکیل میدادند، بلکه بالاترین ردههای نظامی و امنیتی کشور نیز در اختیار آنان بود. نمونه بدهم:
۱– سرتیپ امانالله جهانبانی (نواده ی فتحعلی شاه) چه در دورهی رضاشاه و چه محمد رضا شاه، مشاغل مهم لشکری و کشوری را در اختیار داشت.
۲- سپهبد محمد نخجوان (از یک خانواده مهاجر قفقازی) بعد از عهدنامهی ترکمنچای، با خانوادهاش به ایران امد تا از ننگ زیر بار بیگانه بودن رها شوند.مشاغل نخجوان:
نخجوان، در پادشاهی رضا شاه، سمت های رئیس مدارس نظام، ریاست ارکان حرب (ستاد ارتش) را عهده دار بود . در ۱۳۱۰ به درجه سرلشکری رسید و در ۱۳۱۳ از کفالت ستاد ارتش، به مقام کفالت وزارت جنگ ارتقاء یافت.
مشاغل دیگر سپهبد نخجوان: وزارت جنگ در زمان ریاست وزرایی فروغی؛ کفالت وزارت جنگ؛ ریاست دانشگاه جنگ و… بود.
۳– محمد حسین آیرم (زادهی باکو و از مهاجران به ایران) رئیس مقتدرنظمیه رضا شاهی بود و بعد از قتل تیمور تاش، به نیابت از رضا شاه، قدر قدرتی میکرد.
۴- مهدی قلیخان هدایت (از خانوادهی ترکمن تبار قاجار) حدود شش سال نخست وزیر رضاشاه بود.
در حاکمیت رضا شاه، دکتر ارانی، خلیل ملکی، مهدی بازرگان و بسیاری دیگر از آذربایجانیها ، برای فراگرفتن تحصیلات عالی به خارج اعزام شدند.
و این مختصر، جدای از حضور پررنگ و تعیین کنندهی آذربایجانیها، در عرصهی سیاست و فرهنگ و اقتصاد و … ایران است.
بگذریم و گزارش پروفسورجمیل حسنلی را پی گیریم:
پیشتر از قول پروفسور حسنلی نقل کردم که، در سال ۱۹۳۸، دولت شوروی هنگام بازگرداندن ۵۰ هزار نفر ازایرانیان تبعیدی ساکن آذربایجان شوروی به ایران، مأموران امنیتی خود را در میان آنها جا میزند. به روایت حسنلی، نفوذیهای سازمان اطلاعات شوروی (در آستانهی ورود نیروهای ارتش سرخ به ایران) اطلاعات گستردهای در بارهی شمار افراد ارتش ایران و قابلیت جنگی این ارتش به دست آوردند و به مسکو گزارش کردند:
«در اردیبهشت – تیر ۱۳۲۰ شمسی ( اندکی پیش از ورود ارتش سرخ به ایران) ۵۲ گروه ، مشتمل بر ۳۸۱۴ نفر غیر نظامی (از اهالی آذربایجان شوروی) برای اعزام به آذربایجان ایران آماده شدند. این جمع شامل ۱۲ تن از کادرهای بالای حزبی، ۷۰ نفر از کادرهای حزبی، ۱۰۰ نفر از کارمندان مؤسسات شوروی، ۲۰۰ مأمور امنیتی، ۴۰۰ عضو پلیس شوروی ( افراد میلیتس)، ۱۶۰ نفر از کارکنان دستگاه قضایی، ۱۵۰ نفر از کارمندان مطبوعات و نشریات، ۲۴۵ نفر از کارکنان راه آهن و ۴۲ نفر زمین شناس- کارشناس نفت بود.» رهبری این افراد را عزیز اوف، دبیر سوم حزب کمونیست آذربایجان به عهده داشت. این گروه باید در ترکیب ارتش سرخ به ایران اعزام میشدند.
یک روز پس از ورود ارتش سرخ به ایران (چهارم شهریور ۱۳۲۰) میرجعفر باقر اوف، دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی، برای دریافت رهنمود از استالین، تلگراف رمزی (از باکو) برای او میفرستد. باقراوف، در این تلگراف، پس از تشریح اوضاع جاری منطقه آذربایجان ایران، «انجام کارهای توضیحی در میان اهالی را ضروری» میبیند. باقر اوف، به تلویح از استالین میخواهد که گروهی از اعضای سازمان امنیت آذربایجان شوروی را، به رهبری علی اوف به تبریز اعزام کند. میرجعفر باقراوف، برای آشنایی با اوضاع آذربایجان، خود، از طریق نخجوان وارد تبریز میشود.
باقراوف، در ربط با سفرش به آذربایجان مینویسد:
«من بعد از سه – چهار ساعت از نخجوان وار تبریز شدم… در آنجا به یک گروه هفت – هشت نفرهی کودکان دختر و پسر برخوردم و خواستم با آنها گفتوگو کنم. با توقف اتومبیل من آنها پا به فرار گذاشتند. من به آذربایجانی خطاب به آنها گفتم «بوراگلین» (بیایید اینجا) با شنیدن گفتار به زبان آذربایجانی آنها به سوی من آمدند. به آنها گفتم خاک آذربایجان جنوبی خاک اصلی خلق ماست. بسیاری از اهالی مرزنشین جمهوری ما مدتی طولانی از برادران و خواهران خود جدا ماندهاند. سپس ادامه دادم: حکومت ایران هنگام تقسیم مملکت به استانها، اذربایجان را این چنین نمایش داد (بر روی نقشه به آنها نشان دادم)، که این دروغی بیش نیست. ببینید، آذربایجان از آنجا تا اینجاست (با نشان دادن روی نقشه). درواقع خود تهران هم جزء آذربایجان است [ !!]»
باقراوف، هیچ نمیگوید که آن کودکان معصوم، چگونه از اشارات و فرمایشات متین ایشان سر در آوردند!!
به هر حال، برای احضار باقراوف به مسکو (در دهه ی دوم شهریور۱۳۲۰) از سوی استالین ، تلگرافی به این مضمون برای او ارسال شد:
« کمیتهی مرکزی حزب کمونیست ، شما را برای اقامتی یک روزه به مسکو احضار میکند. استالین ۱۹۴۱/۵/۱ شماره ی ۳ » .
در نشست مسکو تصمیم میگیرند که گروههایی مرکب از اعضای حزب کمونیست، ارگانهای دولتی، کارشناسان حقوقی – امنیتی و اقتصادی، از آذربایجان شوروی به آذربایجان ایران اعزام شوند. رهبری این گروه به عزیر علیاوف محمد کریماوغلی، دبیر سوم کمیته ی مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی واگذار میشود.
بر اساس تصمیم مسکو، هیئت عزیز علیاوف، میبایست فعالیت خود را در نیمهی دوم مهر۱۳۲۰در تبریز آغاز کند. اعضای تحت رهبری عزیز علیاوف، از این قرار بود:
« محبعلی امیراصلانوف بخش اقتصادی، آقاسلیم آتا کیشیف عملیات ویژه (سازمان امنیت)، مصطفی قلیاوف بخش پزشکی – بهداشتی، میرزا ابراهیماوف سردبیر روزنامهی ترکی زبان »
برای تبلیغ در مورد پیشرفتهای آذربایجان شوروی (در زمینهی ادبیات، صنعت، هنر، اقتصاد و غیره) تصمیم گرفته شد که «هیئت عزیز علیاف به شهرهای تبریز، بندر پهلوی، اردبیل، رشت وآستارا اعزام شوند و به سایر نقاط آذربایجان، گندم، قند و شکر ، نفت و غیره بفرستند.»
مقرر شد که در شهرهای بزرگ اذربایجان اپرای «کوراوغلو»،» «لیلی و مجنون »، « شاه اسماعیل»، «آرشین مالالان» و «مشهدی عباد» به نمایش گذاشته شود.
مسکو موافقت کرد که اعضای «هیئت عزیز علیاوف»، در طول سه ماه، « از۵۰۰ نفر به دو الی شش هزار نفر افزایش یابد.»
با صلاحدید و پیشنهاد کمیتهی دفاع دولتی شوروی، به دستور فرمانده ی جبههی ماراء قفقاز، سرهنگ کمیسرعزیز علی اوف به عضویت شورای جنگی اردوی مستقر در تبریز برگزیده میشود . در این دستور آمده است:
«رفقای عزیز موظفاند که رهنمودهای عزیز علیاوف (دبیر حزب کمونیست شوروی و عضو شورای جنگی) را اجرا کنند. کمیسرها و ارگانهای جنگی – سیاسی در کارهای عزیز علیاف حق مداخله نخواهند داشت.»
عزیز علی اوف، فردای ورود به تبریز (۳۰ مهر ۱۳۲۰)، بعد از گفتوگو با مأموران اعزامی از آذربایجان شوروی، آنها را به شهرهای مختلفی که نیروهای ارتش سرخ در آنجا مستقر بودند، میفرستد؛ سپس، همان روز به تهران میرود و با فرماندهی نیروهای ارتش سرخ و سفیر شوروی ملاقات میکند. روز مراجعت او به تبریز، به علت مشکلاتی که در توزیع قند و شکر در تبریز به وجود آمده بود، شهر به هم میریزد. پروفسور حسنلی مدعی است که «یک ارمنی به نام بوداغیان که مسئول امور مربوط به قند و شکر در تبریز است، برای ایجاد نارضایتی در میان اهالی شهر، توزیع قند و شکر را متوقف میکند. قند و شکر موجود در انبارها، از راه مخفی به شهرهای جنوب ایران فرستاده می شود.»
کنسول کشورهای ترکیه و انگلستان در تبریز، از علیاف میخواهند که برای برگرداندن شهر به وضعیت عادی، چارهای بیاندیشد.
«غروب روز ۲۴ سپتامبر (دوم آبان) خواربار ارسال شده از آذربایجان شوروی به تبریز رسید که عبارت بود از ۸۰۰ تن قند، ۳۰۰ تن آرد، ۱۰۵ تن گندم و نیز سه هزار متر پارچه و غیره … »
باقراف، در یکی از دیدارهایش با «هیئت اعزامی به آذربایجان» میگوید:
« شما میدانید که ارتش سرخ، در مدتی کوتاه، بسیاری از مناطق شمالی ایران را اشغال کرده است. تمام این سرزمین، آذربایجان ماست. بر اساس دادههای تاریخی بخشهای بزرگ ایران چون قزوین، ارومیه، میانه، مراغه، تبریز، اردبیل، سلماس، خوی ، انزلی و غیره زادگاه آباء و اجداد ماست. اگر حقیقت را بخواهید، تهران از شهرهای قدیمی آذربایجان است.[!]»
در صورت جلسه ی ۲۴ شهریور ۱۳۲۰، در دیدارِ باقراوف با «هیئت اعزامی به ایران»، آمده است:
« اگر در رگ های ما یک قطره خون آذربایجانی جریان دارد، باید دیر یا زود آذربایجانی های مقیم آن جا ، با برادران جدامانده ی عزیزشان یعنی خلق آذربایجان شوروی بپیوندند… از این رو، ما طی نامهای که به رهبرمان رفیق استالین نوشتهایم ،از او خواهش کردهایم که به ما اجازه دهد که به زحمتکشان آذربایجان جنوبی کمک کنیم. من چندی قبل برای گفت و گو در باره ی این موضوع، به مسکو اجضار شدم. از من پرسیدند شما چه می خواهید؟ پاسخ دادم ما می خواهیم به برادران مان در آذربایجان جنوبی کمک کنیم. مقتضی است شما اجازه ی این کار را بدهید. رفقای مسکو اجازه دادند.»
در رهنمودهای مسکو به باقراوف آمده بود :
«کمکهای ما به آذربایجان جنوبی باید به نحوی صورت گیرد که حکومت شاه و انگلیسیها ما را به دخالت در امور داخلی ایران متهم نکنند.»
باقراوف در پایان سخنانش، خطاب به هیئت اعزامی می گوید:
« شما … با انجام این مأموریت خدمت بزرگی به خلق آذربایجان میکنید. شما با انجام این وظیفه ی شریف، آرزوی صد ساله ی برادران از هم جدا شده را برآورده میکنید… این یک مسئله ی ناموسی، غیرت، صداقت و مَحبت است» .
باقراوف در دیدارهایش با هیئت اعزامی، بر مخفی نگه داشتن مسائل مطروحه و اجرای دستورات عزیز علی اوف تأکید می کند.
***
با وجود تلاش باقر اوف در پیش بردن طرح جدایی آذربایجان، رهبران شوروی در این موردتردید داشتند.
ارگانهای امنیتی شوروی، طرحهایی را برای جدایی کردستان نیز آماده کرده بودند، اما اسمیرنف ( سفیر اتحاد شوروی در تهران که با وضعیت ایران آشنا بود) « با بازی با مسئلهی کردستان مخالفت میکرد و معتقد بود که در ایران، مسئلهی جداییخواهی کردها پیوسته بازیچهی سیاست کشورهای خارجی بوده است. ما باید از ورود به این بازی بپرهیزیم. این بدان معنا نیست که از کردها قطع علاقه کنیم. به هر حال، فعالیتهای سیاسی ما در شمال ایران با آذربایجانیها ارتباط دارد.»
در ربط با اقدامات شورویها، حکومت ایران عمیقاً نگران و ناراحت بود.سهیلی، وزیر امور خارجه ی وقت، « به اطلاع دیپلمات های ایرانی مقیم خارج می رسانَد که برای مقابله با خط مشی اتحاد شوروی، به توصیه های دولت بریتانیا توجه کرده و با مسئله ی آذربایجان جدی برخورد کنند. او به سفیر ایران در آنکارا نوشت: اگر کارها بر این منوال پیش رود، ما آذربایجان را از دست خواهیم داد.»
فروغی همهی امکانات خود را برای کاهش تنش در مناسبات ایران با شوروی و بریتانیای به کار میگرفت.
«در ۲۹ مهر ماه ۱۳۲۰، فروغی (نخست وزیر)، فهیمالملک را به استانداری آذربایجان میگمارد. در همین روز، گروه تحت سرپرستی عزیز علیاوف، فعالیت خود را در آذربایجان آغاز میکند.»
کمیساریا امور خارجهی اتحاد شوروی، در ربط با فعالیت «هیئت اعزامی»، تلگراف رمزی به این مضمون برای باقراوف میفرستند:
« علی سهیلی، وزیر امور خارجهی ایران، به اسمیرنف سفیرما شکایت کرده که گروه عزیزعلیاوف در تبریز روزنامهای به نام وطن یولدا [در راه وطن] به زبان ترکی منتشر میکند. اسمیرنف در پاسخ اظهار داشت که این روزنامههای برای سربازان ارتش سرخ و کارمندان شوروی به چاپ میرسد. سهیلی خواهش میکند که آن را میان اهالی پخش نکنند. خواهشمندیم پیام موجهی به این بیانات وزیر خارجهی ایران تهیه کنید.»
غروب روزدوم آبان، خواروبار ارسال شده، از آذربایجان شوروی به تبریز رسید که عبارت بود از ۸۰۰ تن قند، ۳۰۰ تن آرد، ۱۰۵ تن گندم و نیز سه هزار متر پارچه و غیره …
گروه تحت رهبری «عزیزعلیاوف (در هشتم تا دهم آبان ۱۳۲۰) اموال شرکتهای آلمانی را در شهرهای مختلف آذربایجان مصادره میکند. این شرکتها عبارت بودند از “ایران اکسپرس”، ” وربر بایر ترانسپورت “، “هس و کمپانی” و ” آ. اِ گ “.
کالاهای این شرکتها به ارزش یک ملیون و دویست و چهل هزار ریال، به اتحاد شوروی ارسال شد.
از حسابهای بانکی اتباع آلمانی در شعبهی تبریز، مبلغی در حدود نهصد هزار ریال برداشت شد و به حساب ارتش سرخ واریز شد.»
در ماه های پایانی سال۱۹۴۱، نیروهای شوروی در جبهه جنگ علیه آلمان، در وضعیت وخیمی قرار میگیرند، از این رو مقامات شوروی موقتاً، صلاح نمیبینند که با مداخله در اوضاع آذربایجان ایران، مشکلات جدید برای خود به وجود آورند. از این رو، طرح باقراوف در آذربایجان، با مخالفت اسمیرنوف (سفیر شوروی در تهران ) رو به رو میشود.
عطف به همین ملاحظات، «در ماههای آذر–آبان۱۳۲۰، که عزیز علیاوف در باکو به سر میبرد، اسمیرنوف، نیکولای ایوانف (مستشار سفارت) را به تبریز میفرستد تا با کمک آناتولی کوژانکوف (سر کنسول جدید شوروی در تبریز) در مورد فعالیت عزیز علیاوف تحقیق کند.»
در۲۲ دی ماه ۱۳۲۰، آندره اسمیرنوف عطف به گزارش آناتولی کولاژنکوف و نیکلای ایوانوف) در بارهی فعالیتهای گروه عزیز علیاوف، گزارشی به کمیساریای امور خارجی اتحاد شوروی میفرستد. در این گزارش ، به برخی کارهای زیانبار گرو علی اوف اشاره میشود. از جمله گفته میشود که در «اوایل دسامبر ۱۹۴۱( حدود ۱۰ آذر۱۳۲۰) علیاوف طی نامهای از سرهنگ سلیوانوف فرماندهی نیروهای شوروی مستقر در ارومیه میخواهد که سلاحهایی که در دست اهالی محل است جمع آوری نشوند و سلاح هایی که جمع آوری شدهاند به آنها مسترد گردد. این نامه به دست یکی از ارگان های حکومتی ایران افتاد و فرماندار ارومیه مشغول تهیهی گزارش در این باره است.»
اندره اسمیرنوف، در همین نامه مینویسد: «مشکل بتوان باور کرد که فاششدن فعالیتهای گروه علیاوف به نفع ما باشد. او در اینجا به عنوان دبیر حزب کمونیست آذربایجان شناخته شده است. رهبری او در فعالیتهای این گروه تنها نارضایتی و عدم اعتماد مقامات ایران، تُرک و انگلیسی را فراهم آورده است.»
مضمون گزارش اسمیرنوف، طی تلگرامی از سوی دکازانوف (یکی از مقامات ارشد کمیساریای امور خارجه شوروی) به باقراوف گزارش میشود. در این تلگرام، از جمله آمده است:
«از گزارش کولاژنکوف چنین بر میآید که مقامات محلی ایران و کنسولهای کشورهای خارجی، در جریان فعالیتهای گروه علیاوف قرار گرفتهاند. در بارهی فعالیتهای گروه علیاوف، هم علی سهیلی و هم سفرای دولت ترکیه و انگلستان اطلاعات لازم را در اختیار دارند»
روز ۲۷ دی ۱۳۲۰، باقراوف (در پاسخ به تلگراف دکازانوف) تلگرافی به این مضمون، به کرملین میفرستد:
« بعد از مذاکرهی تلفنی با شما، به عزیز علیاوف دستور دادم که در کارهای مقامات ایران مداخله نکنند و با اسمیرنوف رابطهی تنتگاتنگ داشته باشند؛ مسائل مختلف را پس از دریافت نظر موافق اسمیرنوف با مقامات محلی در میان بگذارند. امروز به علیاوف دستور داده شد که سریعاً به تهران برود و در تمام مسائل از جمله مسائلی که در گزارش کوژلانکوف مطرح شدهاند به اسمیرنوف توضیح دهد. اما در بارهی فاش شدن هویت عزیز علیاوف نزد ترکها و انگلیسیها، نه علیاوف و نه اعضای گروه در این کشف نقشی نداشتهاند. من حدس میزنم که بعضی از کارکنان ما هنگام میگساری با اشخاص مشکوک، هویت علیاوف و گروه او را بر ملا کردهاند. با وضعی که پیش آمده ما دیگر امکان ادامهی کارهایی را که در روزهای اول آغاز کرده بودیم، نداریم. اینطور استنباط میشود که اسمیرنوف و دیگران در پایان دادن به کارهایی که ما آغاز کردهایم، موفق شدهاند» .
پروفسور حسنلی در ربط با محدود شدن طرح باقر اوف مینویسد:
«بر اساس اسناد موجود میتوان متذکر شد که ایدهی محدودکردن فعالیتهای کارکنان سیاسی آذربایجان شوروی در آذربایجان [ایران]، از آن ِ رهبری شوروی است. گزارشها و تلگرامهای اسمیرنوف علیه فعالیتهای گروه عزیز علیاوف، بنا به دستور محرمانهی کمیساریای امور خارجی اتحاد شوروی تنظیم شد.»
پیشتر .
پیشتر گفته شد ه بود که در ماههای پایانی سال۱۹۴۱، مقامات شوروی، دیگر صلاح نمیبینند که با مداخله در اوضاع آذربایجان ایران، مشکلات جدیدی برای خود به وجود آورند. از این رو، طرح باقراوف در آذربایجان، با مخالفت اسمیرنوف (سفیر شوروی در تهران ) رو به رو میشود.
« سبب نرمش مسکو، اولاً، وضع دشوار نیروهای شوروی در این زمان، در جبهههای جنگ با آلمان بود، ثانیاً، در تهران مذاکرات مخفی میان شوروی، انگلستان و ایران در جریان بود و با در نظر گرفتن احتیاجی که شوروی، در آن روزها به متفقین داشت، ” آزمایش های بلشویکی ” را که ابتدا در آذربایجان آغاز شده بود، باید به تدریج کنار میگذاشتند. ثالثاً، قرار شد، ارسال سلاح از طرف متفقین به سوی اتحاد شوروی از طریق ایران صورت گیرد و ایران با استفاده از این موقعیت، خواستار حمایت شوروی در حفظ تمامیت ارضی خود بود و رابعاً، انگلیسیها شاه و حکومت ایران را ” از خطر کمونیسم ” می ترساندند و ترکیه هم به نوبهی خود فعالیتهای شوروی را در آذربایجان ایران با دقت تمام زیر نظر داشت.»
به این ترتیب، اختیاراتی را که کرملین (در واقع استالین) در ربط با جدا کردن آذربایجان از ایران به باقراوف داده بود، در اواخر سال ۱۹۴۱ و اوائل ۱۹۴۲ پس گرفته شد و قرار بر این شد که نیروهای تحت امر عزیز علیاوف ( در واقع باقراوف) به آذربایجان شوروی باز گردانده شوند.
در راستای مسکوت نگهداشتن طرح تجزیهی آذربایجان، اسمیرنوف از کمیساریای امور خارجی اتحاد شوروی خواهش کرد که جلوی انتشار روزنامهی ترکی زبان «وطن یولدا» را بگیرد. در این زمان، میرزا ابراهیماوف، سلیمان رستم، اسرافیل نظراوف، شمسی بدل بیگدلی و برخی دیگر، مسئول هیئت تحریریهی این نشریه بودند.
تعطیلی روزنامهی «وطن یولدا»، با اعتراض میر جعفر باقراوف رو به رو میشود. او در تلگرامی که برای آرکادی سویوبولوف و دکازانوف (مقامات ارشد کمیساریای امور خارجه ) میفرستد، متذکر میشود:
« طبق اطلاعات واصله، مقامات حکومتی ایران در آذربایجان جنوبی [کذا]، کسانی را که نسبت به ما اظهار دوستی و وفاداری میکنند، تحت تعقیب قرار میدهند. مناسبات غیردوستانهی این مقامات به آنجا رسیده است که در تبریز فیلمهایی را در بارهی اخبار جنگ فاشیستهای آلمان با ما، به طور علنی به نمایش میگذارند. تحت حمایت بلافاصلهی فرماندار تبریز، روزنامهی فاشیستپرست «صدای آذربایجان» منتشر میشود.در شهرهای آذربایجان جنوبی [ کذا] آن عده از کارکنان دولت[ایران] که نسبت به ما اظهار دوستی میکنند از کار برکنار میشوند. باید به اسمیرنوف توصیه شود که به جای تعطیلکردن روزنامهی «وطن یولدا»، نسبت به اعمال خصمانهی مقامات محلی عکسالعمل نشان دهد» .
باقراوف، به مقامات ارشد کمیساریای امور خارجه اطلاع میدهد که در ربط با این رویدادها، توسط ویکتوراوف (کارمند کمیساریای امورداخلی) نامهای برای استالین فرستاده است.
در۲۱ ژانویه ۱۹۴۲عزیز علیاوف (رئیس هیئت اعزامی)، با اسمیرنوف در تهران دیدار کرد واز او در ربط با اشتباهات گروهاش در آذربایجان، پرسید. اسمیرنوف بر اساس گزارش کولاژنکوف، با اشاره به کارهای تبلیغاتی مأموران آذربایجان شوروی در میان مردم منطقه، گفت: «اهالی آذربایجان به قدر کافی انقلابی هستند و احتیاج به کارهای ایضاحی و تبلیغی ندارند.». [ !!]
در ضمن گفت و گو، اسمیرنوف به عزیزاوف پیشنهاد میکند که به باکو برگردد و از آنجا گروه را رهبری کند.
عزیز علی اوف در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۴۲، در گزارشی به باقراوف مینویسد:
« نقطه نظرهای اسمیرنوف و کولاژنکوف را (در بارهی ترک کارهای تبلیغاتی در میان اهالی) اشتباه و زیانبار ارزیابی میکنم. به نظر من در بارهی رفتار عجیب و معماگونهی اسمیرنوف بایستی به مرکز گزارش کنیم. اسمیرنوف با تمام قوا تلاش میکند کارهای بزرگ مارا خنثی کند.»
در ماه مارس ۱۹۴۲، تحت فشار مسکو، عزیزاوف و بسیاری از مأموران سیاسی آذربایجان شوروی به باکو برگردانده شدند و در پی آن، لاورنتی بریا ( کمیسر امور داخلی اتحاد شوروی) طی تلگراف رمزی، به باقراوف ابلاغ میکند که «بنا به پیشنهاد من و تصویب کمیتهی مرکزی ، کارکنان سیاسی باقیمانده در ایران باید عودت داده شوند و روزنامههایی که در تبریز و رشت چاپ میشوند، تعطیل شوند. »
ادامه دارد