سهراب پورناظری
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی یکی از بزرگان و یا آلات موسیقیی ایران میپردازد که بهنظر میرسد.
فصل هشتم:
هلن شوکتی
در هفتهاى كه گذشت دكتر فضلالله روحانى شاعر، پژوهشگر، فعال سياسى ساكن لوس آنجلس و از اعضاى جرگهی ادبى <دفترهاى شنبه> در اين شهر و عضو كانون نويسندگان در تبعيد را از دست داديم.
در دلنوشته اى از دكتر مجيد نفيسى شاعر:
آقاى روحانى به ادبيات قديم فارسى احاطه كامل داشت و مىتوانست شعرهاى زيادى را از حفظ بخواند و همسرش هلن به من گفت كه در تخت بيمارستان در حال از برخواندن شعر مولانا از دنيا رفت.
آخرين بارى كه به من زنگ زد بعداز، از ميان رفتن, بكتاش آبتين در زندان بود كه مىخواست اعلاميه اى بدهيم و جهان را از اين ظلمى كه به آبتين رفته است، آگاه كنيم.
*********************************
سهراب پور ناظرى
زاده پنجم ارديبهشت ١٣٦٢، آهنگساز موسيقى سنتى و نوازنده تنبور و كمانچه و سهتار است.
در سنين نوجوانى شروع به نواختن تنبور و دف كرد و سپس شروع به يادگيرى تار و سهتار و كمانچه نمود.
او در سن ۱۰ سالگى با گروه شمس شروع به كار كرد. او تنبور را از پدر كيخسرو پورناظرى و كمانجه را از اردشير كامكار و آواز را نزد رضا نوربخش آموخت.
او مانند كيخسرو پورناظرى در خانوادهاى اهل موسيقى متولد و رهرو راه پدر شد.. .پدرى كه تحولى نوين در تنبور ايجاد كرد و اين ساز گوشه نشين, خانقاه را به محافل عمومى آورد.
حال سهراب داعيهاى ديگر در سر دارد. او معتقداست “من زادهی زمان خود هستم و قرار نيست همان كارى را كه پدرم پيشتر انجام داده عين به عين به جامعه تحويل دهم. من به هنر زنده اعتقاد دارم و بر اين باورم كه هنر بايد پويا باشد.
علاقمندى سهراب به موسيقى بهدوران كودكى او بر ميگردد و در همان سنين كم، عزمش را جزم كرد تا موسيقى رديفى و دستگاهى ايران را با ساز تنبور بياموزد و بعد از آن آرام آرام، به گروه شمس ملحق شد، گروهى كه مؤسس آن پدر بود. سهراب تلاش كرد با حفظ نغمههاى اصيل ايران ابداعات و انديشههاى خود را در نواختن تنبور پياده كند و موسيقى ايرانى را همنشين موسيقى غربى كرده و تنبور را كنار گيتار بگذارد تا تلفيق موسيقيايىى اين ساز گوشهنشين را به گوش جهان برساند.
او يك نوازنده باورنكردنى است كه نه تنها مخاطبان را تشويق مىكند، بلكه زيبايى موسيقى را در طول اجراى زنده نمايش مىدهد.
سهراب پورناظرى، در اهميت پيوند شعر و موسيقى مىگويد: شعر فارغ از اينكه در حرفهام كاربرد دارد، همدم روزگارم و بخش مهمى از زندگىام بوده است. بخش مهمى از نگاه من به جهان اطراف، بر اساس همين اشعار شكل گرفته است. تجربه بشرى در شعرهاى ما ظهور پيدا مىكند و طبيعتأ بر جهان انسان ايرانى نيز اثر مىگذارد. البته اين اتفاق مختص امروز و ديروز نيست و در طول تاريخ جريان داشته است.
به عنوان مثال در <شاهنامه فردوسى> ما با چكيدهاى از تجربيات بشر در خاستگاه تمدن جهان مواجهايم. براى موسيقيدانان و هنرمندان و بخصوص فارسىزبانان دسترسى آسان به متون اساطيرى و شعراى بزرگ ايرانى يك اتفاق و شانس بزرگى است كه ما گاهى از آن غافليم و آنچنان كه بايد از اين گنجينهى گرانبها كه رايگان در اختيارمان قرار دارد بهره نمىبريم.
اگر كسى بخواهد به جهان انسان ايرانى راه پيدا كند و به نوعى خود را انسان آگاه ايرانى بداند بايد در اهتمام و يادگيرى فرهنگ سرزمينمان فروگذارى نكند.
سهراب پورناظرى گلايهوار مىكويد: موسيقى ايرانى اوضاع خوبى ندارد، آنهم به اين دليل كه بستر كافى براى ارائه آن وجود ندارد٠ متاسفانه فرهنگ، آنچنان كه ما آن را مىشناسيم، اولويت و دغدغه مسئولان فرهنكى نبوده است.
<خداوندان اسرار> اثرى است كه بر اساس ظرفيتهاى ساز تنبور و موسيقى مقامى ساخته شده و البته با رنگ و بويى نو كه ويژه كارهاى سهراب است. او در اين اثر تنبور را با حس و حالى متفاوت نواخته و همايون شجريان با تركيب آواز سنتى و مقامى تلاش كرده با گروه همراه شود.
رونمايى آلبوم تصويرى <خداوندان اسرار > كه توسط خانم رخشان بنىاعتماد كارگردانى شد در قالب پروژه “”آيينه ها “” روى صحنه رفت.
تجربه به من آموخت كه هنگام نوشتن يك اثر، نبايد به نوآورى و جسارت فكر كنم و هر بار چنين كردم، شكست خوردم.
مثلأ داشتم كف اتاق را موكت مىكردم و آواز “رسم بد عهدى ايام” استاد شجريان بر لبم بود كه ملودى تصنيف <ابربهار> در ذهنم شكل رفت.
سهراب پورناظرى در دلنوشتهاى مىگويد: متاسفانه چيزى به نام موسيقى حرفهاى درايران نداريم، “”نه سالن
حرفهاى، نه ماركتينگ و نه پشتوانه “” كه هميشه اولين ضرر را به موسيقى زده است.
ما هيچگاه نتوانستيم در دنيا براى موسيقيمان جايگاهى نيكو بسازيم و اين بدون حمايت دولت امكانپذير نيست.
من اين شانس را داشتم كه براى اجرا به سفرهاى مختلف رفتهام و ديدم كه دولتها چگونه از هنرمندانشان حمايت مىكنند.
((بعد از انقلاب موسيقىدانهاى ما هر كدام، از دانشكدههاى موسيقى و كانون چاووش آمدند، اصلأ موسيقى به يك سمت ديگهاى رفت.خيلى انتقادها به من ميشه كه فلانى سرعتى ساز ميزنه، تكنيكى ساز ميزنه. هدفم اين بود كه دوباره آواز بدرون جامعه بره٠ خيلىها به من ايراد گرفتند كه شما موسيقى رو خراب كرديد ولى من معتقدم كه بايد دستاورد موسيقى رو نكاه كنيم، مثلأ تكنيكىترين آوازى كه همايون خواند <نه فرشتهام نه شيطان> ركورد فروش تاريخ موسيقى ايران را شكست و اين يك دستاورد، براى موسيقى ايرانى است. ما ادعا نكرديم كه اينها موسيقى سنتى صرف است كه البته موسيقى سنتى در اين قطعه استفاده شد و ملودىاش خيلى هم ايرانيه ولى كمتر شنيده شده ))!!!!!!!
پروژه سى <داستان سياوش> پس از يكسال تلاش و كار مداوم و هزينههاى بسيار گران براى بازگويى حماسه بىنظير <نامه ى شاهان> شاهنامه فردوسى به مردم عزيز در قالب پروژهى سى مدتى بر روى صحنه بود، بنا بر تحولات اجتماعى روزگاران اخير ما،،،، تصميم بر آن شد كه به احترام شما! عوامل اين پروژه مدتى كار را به جهت نگاه برخى دلواپسان، بر ديده نهاده و به تاخير بياندازند.
پروژه سى به شهادت آمار پر بيننده ترين اتفاق فرهنگى در قالب كنسرت – نمايش در طول تاريخ اين سرزمين است.
و همين مهم كه، انگيزه خلق دوباره ى آن به صحنه بود كه بى گمان اين بار هم با حضور پرشكوه شما، حماسه ديگرى در حمايت مردم ايران از شاهنامه و هنر در اين سرزمين رقم خواهد خورد.
و ما در كنار هم خواهيم بود “سى ” “شما ” و “ما “
در تخريب شهر باستانى شوش سهراب نوشت:
عجيب است كه نا آگانى چون ترامپ و بوش با تمام دشمنىشان با ملت ايران در برابر تاريخ اين سرزمين سر تعظيم فرود مي آورند، اما متوليان شهر شوش، به جان ميراث افتادند!!!!
لودرها در دل شهر باستانى شوش است …..
سهراب پورناظرى قطعهاى را بياد پرتو كرمانشاهى نواخت. او از پرتو كرمانشاهى كه بتازگى درگذشته است، به عنوان يكى از نوادر غزل در صد سال اخير نام برده است. سهراب با اشاره به درگذشت على اشرف نوبتى
( پرتو كرمانشاهى) نوشت، مرگ را چارهاى نيست اما درد شناختهنشدن قدرش و محروم ماندن انبوه جوانان سرزمينمان، از دانش و توان او در غزلسرايى ،،كه مهمترين ميراث ادبى ايران است جگرم را مىسوزاند.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.