بدگویی به مصدق و کوشش در تخفیف وی که از همان دوران صدارتش انجام میشد و به یمن آزادی بیانی که خود او به مردم ایران عرضه کرده بود، طنینی بسیار بیش از اعتبارش در بطن جامعه پیدا میکرد، از هنگام ساقط شدن حکومت وی با پیگیری و اصرار هر چه تمامتر ادامه یافته است. نه فقط در دوران شاه، بل با حکومت اسلامی و تا همین امروز. دوستان معتقدند که این حملات اخیراً شدت گرفته است و فضای تبلیغاتی بیشتری را به خود اختصاص داده. مخبری که تا دیروز به اخبار ورزشی میپرداخت و اگر به سیاست اشارهای میکرد در جهت مخالف نظام موجود بود، ناگهان به صرافت میافتد علیه مصدق مقاله بنویسد، آن دیگری که به کار چاق کنی برای حکومت شهره بود و از اخبار روزمره دور نمیشد، به ناگاه شروع به بدگویی به مصدق کرده و…
دلیل این کار چیست؟ مصدق که سالهاست از دنیا رفته. مشکل از میراث سیاسی او برمیخیزد. میراثی که مدعیان میراثداری چندان از عهدۀ حفظش برنمیآیند، ولی همیشه در حافظۀ جمعی مردم ایران حاضر بوده و هست و کارآیی خود را دارد. میراثی که میتوان در دو کلمۀ استقلال و آزادی خلاصهاش کرد و هنوز هم خواست اصلی مردم ایران است. روشن است هر کس که با این دو سر عناد دارد، حتی اگر خود را به زبان خواستار این دو و وفادار بدانها وانمود سازد، باید به ترتیبی مصدق را از میدان بیرون براند. تجربۀ مصدق سنگ محکی است که به سرعت سره را از ناسره جدا میکند و اگر قصد تقلبی در کار باشد، باید از دسترس همگان دورش کرد. اینجا فقط دشمنی با مصدق نیست که شاهدیم، ترس از اوست.
ترس از سایهی کسی که بر سیاست ایران مستدام مانده و هیچکس نتوانسته از سنگینی آن خلاص شود. همۀ آنهایی که استبدادی برقرار کردهاند خود را ناچار دیدهاند با سایۀ مصدق بجنگند و هر از چندی و به هر بهانهای وی را آماج حملات خویش سازند، بدون اینکه بتوانند در این نبردی که برده تصورش میکردهاند، امتیازی کسب نمایند. نبرد امروز هم ادامه دارد و ظاهراً بخشی است، بخش مهمی است از کارزاری که برای پس راندن دمکراسی بر پا گشته است. روشن است که در این راه باید بزرگترین نماد آزادیخواهی ایران را مورد حمله قرار داد. همدستان همانهایی هستند که چندین دهه پیش وی را از قدرت راندند: اسلامخواهان، پهلویخواهان و البته کارفرمایان خارجی. هدف احیای استبداد است و تغییری نکرده است. نقداً وارث تاج و تخت چهرهی اصلی این حرکت است.
مساعی حاضر هم موفقیتی بیش از آنها که به تاریخ پیوسته کسب نخواهد نمود. بدگویی به مصدق از همان روایت اول، تغییر چندانی نکرده است، فقط هر بار با واژگان باب روز به بازار عرضه گشته و به اقتضای روز بزک شده. بهانههای بی اعتبار شمردن دمکراسی همیشه همانهایی است که بود: کارآیی لازم است، سرعت لازم است، قاطعیت لازم است و… گویی اینها را فقط میتوان با استبداد به دست آورد. به تجربۀ نزدیک به صد ساله میدانیم که استبداد چه اندازه توان عرضهی اینها را دارد و در نهایت به چه قیمتی و حال باز هم عدهای همین وعدههای پوچ را برای چند و چندمین بار به ما عرضه میدارند.
به نظر میآید که برنامهی وسیعی برای قلب کردن مطالبات آزادیخواهانهی ملت ایران آماده شده و امکانات وسیعی تدارک دیده شده است. اینها هر ابعادی داشته باشد، قابل مهار است. به شکست کشاندن این برنامه از ملت و در درجهی اول از آنهایی برمیآید که خود را به هر شکل در موضع راهنمایی این ملت میبینند. وقت تصمیم است و اراده، سیاست زراعت دیم نیست که به حال خود رها شود. نباید به آنهایی که آزادی و آزادیخواهی را خوار میدارند، مجال داد. رحمی که امروز در میدان گفتار نثار آنان شود، فردا با بیرحمی آنها در میدان عمل عوض خواهد گرفت.