لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیرخارجه، وزیر مالیه . . .
محمدعلی فروغی
فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن!
محمدعلی فروغی، لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیر خارجه، وزیر مالیه، نخستوزیر و یکی از سه معمار اصلی مدرن کردن ایران در عصر پهلوی اول است.
محمدعلی جوان، پسر محمد حسین فروغی تجددخواه سرشناس عصر قاجار، شیفته ادب فارسی و فردوسی و سعدی بود. اوقات فراغت را گاه با زدن سهتار پر میکرد، با این حال بخش قابل توجهی از وقت خود را به نوشتن و ترجمه و بحث پیرامون نظرات فلاسفه غربی میگذراند. با آنکه از نظر مالی در مضیقه بود، عشقی بیپایان به خرید کتاب داشت چنان که به گفته خود خرید کتاب او را «خانهخراب» کرده بود. سیگار نمیکشید چرا که گمانش این بود «ملاحظه مردم واجب است». مشروب نمیخورد، قمار نمیکرد و این شیوه زندگی را مدیون تربیت توأم با آزادی خود میدانست که چون او را منع نکرده بودند، حریص نشد. چون همسر خود را در جوانی از دست داد، دیگر همسر اختیار نکرد. به لحاظ فکری به نظریه تکامل داروین معتقد بود، و اگرچه خود را از نظر اعتقادی (دستکم در برهه جوانی) ندانمگرا میدانست، با این حال دست به کفرگویی و استهزاء پیغمبران نیز نمیزد چرا که این کارها را «تضییع عمر» میدانست!
در دستنوشتهها از «عشق مردم به جعل اکاذیب» مینالید، از فساد اخلاقی شاهان قاجار و جامعه ایرانی به سختی گله میکرد و دزدی و گدایی و غارتگری را شاخصهای همهگیر در دوره قاجار میدانست. از عوامفریبی میگفت و اینکه «در مملکت ما حرفهای مُهمل، زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد،اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیرود». شکوه از وضع سخت زنان در عصر ظلمت ایرانی نیز در نوشتهجات او به چشم میخورد!
فروغی فرزند عصر روشنگری بود!
در روزگاری که جامعه ایران به خمودگی صدهاساله خود خوگرفته بود ، فروغی در روزنامه «تربیت»، که اولین روزنامه غیردولتی ایران در عصرمظفرالدینشاه خوانده میشود و بیش از ۴۰۰ شماره از آن منتشر شد، به همراه پدرش که رئیس اداره دارالترجمه دربار بود به ترویج اندیشه قانونمداری و آزادیخواهی میپرداخت. در پاورقی آن زندگینامهها و عقاید بزرگان رنسانس و عصر روشنگری غرب چاپ میشد. از آن سو در مدرسه «علوم سیاسی» مشیرالدوله که برای نخستین بار علم سیاست به گونهای آکادمیک آموزش داده میشد، پدر فروغی و خود او که هر دو به ریاست رسیدند نقشی تعیین کننده داشتند؛ نه تنها در مدیریت مدرسه، بلکه همچنین در تهیه متنهای درسی. کتاب اصول ثروت ملل که فروغی ترجمه و تألیف کرد نخستین کتاب آکادمیک اقتصاد در تاریخ مدرن ایران است. کتاب دیگرش «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» اندیشه و ارکان حکومت سکولار را در ذهن نسلی از سیاستمداران ایران کاشت و بسیاری از آنان را با مفاهیم نویی چون دموکراسی پارلمانی، حقوق طبیعی، قانون اساسی، اصل تفکیک قوا، حق مالکیت، حق آزادی اجتماعات، حق اعتصاب کارگران، حریم خصوصی و نظایر آن آشنا کرد. مجتبی مینوی، چهره سرشناس ادبی ایران، در مقالهای به مناسبت سیامین سالگرد مرگ فروغی اشاره کرده بود که چگونه تمام دوره درس خواندن و نشو و نمای نسل او با تألیفات فروغیها و اسم خاندان فروغی گره خورده بود. بسیاری از فارغالتحصیلان این مدرسه در نهضت مشروطه ایران نقشی اساسی ایفا کردند.
در زمانی که موج مارکسیسم کشورهای جهان را درمینوردید، فروغی مغلوب گفتمان غالب زمانه نشد و تلاش کرد از پایه و با کمک کتب کلاسیک، جامعه ایران را با اساس فلسفه و علل مدرنیته در غرب آشنا کند. کتابی که او در این باب تحت عنوان «سیر حکمت در اروپا» در سه جلد نوشت برای دههها مرجع اصلی ایرانیان برای شناخت فلسفه غرب قرار گرفت و ترجمهای که از کتاب دکارت تحت نام «گفتار در روش» انجام داد هنوز با گذشت قریب یک قرن، یگانه باقی مانده است.
فروغی برای کاشتن ریشههای هویت ایران مدرن در فرهنگ کهن کشور، با اشرافی که به ادبیات ایران داشت خود دست به تهیه منابع اولیه برای استفاده عمومی زد. گلستان و بوستان سعدی به تصحیح فروغی که در فاصله کمی پای خود را به خانههای بسیاری از ایرانیان باز کرد، از جمله نخستین کتب ادبی تاریخ معاصر بود که به شیوه جدید تصحیح انتقادی متون قدیمی تهیه شده بود. تهیه نسخهای از رباعیات خیام و همچنین نسخه گزیدهای از شاهنامه فردوسی برای استفاده دانشآموزان که در بستر مرگ نیز به کار آن اشتغال داشت از جمله همین تلاشهای او بود. پروژه ترویج مولوی، فردوسی، سعدی و حافظ به عنوان چهار شناسه فرهنگی ایران مدرن که در تمام آن سالها دنبال کرد، حاصل دید متجدد و علمیاش بود که با سالها غور و غوص در ادبیات کهن و معاشرت با بزرگترین پژوهشگران ادب ایران همچون علامه قزوینی و بدیعالزمان فروزانفر درآمیخته بود. تسلط او بر زبان و ادب فارسی به میزانی است که میتوان گفت وی ادیبی سیاستمدار بود، نه سیاستمداری ادیب!
فروغی همچنین در همان حال که با نوشتن کتاب «سیر حکمت در اروپا» تلاش میکرد فلسفه غرب را به ایرانیان بشناساند، بخشی از کتاب «قانون» ابنسینا را از عربی به فارسی برگرداند تا چهره علمی ایران قدیم را به نمایش بگذارد و از خودباختگی هویتی در برابر فرهنگ غرب جلوگیری کند.
فروغی تاریخ را نیز، در کنار زبان، به عنوان رکن هویتی ایران مدرن در نظر میگرفت و از جمله پیشروانی بود که به این رشته به عنوان یک علم و اساس آموزش تمدن و تکامل بشریت نگاه میکرد و نه به عنوان قصهها و افسانههایی از سلاطین و لشکرکشیها، آنچنانکه تا پیش از او غالبا مرسوم بود. فروغی تصمیم گرفت تاریخ را برای نخستین بار به عنوان ماده درسی وارد مدرسه سیاسی کند و از آنجا که چنین درسی تا پیش از آن وجود نداشت، خود وظیفه نوشتن کتاب ویژه تدریس را برعهده گرفت و اولین کتاب مدون تاریخ را تالیف کرد. کتب سهگانه او سرمشق بسیاری از تاریخنویسان بعدی او قرار گرفتند. کتاب تاریخی که برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی نوشت با این جمله شروع میشد: «مملکتِ ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بودهاند». نوشتن این کتاب که همزمان با اوجگیری نهضت مشروطه است روح آزادی و وطنپرستی را در کالبد آموزش نسل تازه میدمد.
مرمت و تجدید بنای شماری از سرشناسترین بناهایی که امروز بخشی جدائیناپذیر از شناسه فرهنگی ایران مدرن هستند، نظیر آرامگاه فردوسی، حاصل ایدههای فروغی بود.
فروغی پایه گذار موزه، ثبت میراث فرهنگی و آثار باستانی، پایه گذار کتابخانه ملی و فرهنگستان زبان پارسی بود !
او با تسلطی که به ادبیات ایران داشت، به معادلسازی و آفرینش واژههای نو دست زد آنهم در روزگاری که روشنفکرانی چون فتحعلی آخوندزاده و ملکم خان و بعد ها کسروی ، در پی یافتن دلایل عقب ماندگی ایران به خط و زبان پارسی رسیده بودند و این دو را از دلایل عقب ماندگی ایرانیان میدانستند.
او در عین حال که مخاطرات برای زبان فارسی را که عمدتا به دلیل ورود فرهنگ غربی و نیاز دنیای جدید ایجاد شده بود نشان میداد و به بحث پیرامون نحوه مواجهه با آنها میپرداخت ، میگوید «نه الفاظ خارجی را به کلی به دور بریزیم، نه به زبان باستان برگردیم». فروغی میگوید که این ادعا که ما آریایی هستیم و نباید از زبان عربی استفاده کنیم «آنقدر بچگانه است که آن را قابل بحث نمیدانم».
فروغی و پایان عصر رضاشاهی!
فروغی به هنگام اشغال ایران در شهریور ۲۰ امضای رضاشاه برای استعفا را گرفت و قرارداد با دول متفق را امضا کرد. در آن زمان، قاطبه جامعه که در جنگ جهانی دوم طرفدار آلمان بودند علیه او بلند شدند چرا که فروغی زمانی آن را امضا کرد که بسیاری تحت تأثیر تبلیغات آلمان نازی تصور میکردند ارتش هیتلر در آستانه فتح شوروی و پیروزی در جنگ است. رادیو فارسی برلین فروغی را مرتب به خاطر آنچه نسب یهودیاش میخواند دشنام نژادی میداد و اکثر روشنفکران که طرفدار آلمان نازی بودند به او حمله بردند.
با اینحال تاریخ نشان داد که واقعبینی و دوراندیشی او چگونه ایران را از خطر فروپاشی در یکی از خطرناکترین مقاطع خود نجات داد. فروغی مغضوبین رضاشاه را به دولت بازگرداند، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، سانسور مطبوعات را برداشت و در باز کردن مجدد فضای باز سیاسی کوشید.
معتمد بودن او نزد رضاشاه امری بود که به گفته تقیزاده، فروغی را از تمام شخصیتهای ایران متمایز میکرد. اینچنین ارسطووار دربرابر اسکندر، برای سالهای متمادی در برابر رضا شاه که به گفته تاریخ نه اروپا را دیده بود و نه سواد داشت ، اهمیت مدرنیته و بنیانهای فلسفی ضرورت تحول جامعه ایران را زمزمه کرد و بر او تأثیر مستقیم گذاشت.
در دوره نخستوزیری در متقاعد کردن شاه به تشکیل دانشگاه تهران نقش حیاتی ایفا کرد و در اغلب طرحهای پیشبرد مدرنیسم در ایران دوره پهلوی اول ردی از او به چشم میخورد از جمله در مهمترین آنها یعنی استقرار نظامی قضائی نوین.
نهضت مشروطیت، مشروعیت نظام قضائی جاری زمانه را (که در دست روحانیون قرار داشت) زیر سئوال برده بود گرچه نتوانسته بود آن را به تمامی فرو بریزد. طرح جایگزین آن و تأسیس عدالتخانه و حکمرانی قوانین حقوقی عرفی که آرمان مشروطهخواهان بود برقرار نشد، مگر سرانجام زمانی که علیاکبر داور ساختار دادگستری را از نو ریخت و محمدعلی فروغی قانون اصول محاکمات حقوقی را در وزارت عدلیه به تصویب و اجرا رساند.
او در حالی که در دوره اول حکومت پهلوی نخست او نقش واسط حلقه روشنفکران و حکومت رضاشاهی را ایفا میکرد و پایهگذار اصلاحات عمیق اجتماعی و سیاسی میشد، اما قدرتگیری و به تبع ، استبداد رضاشاهی را نیز تقویت میساخت.
تحکیم پایههای استبداد حکومت رضاشاهی که او در آن نقشی بیبدیل داشت، تیغی دولبه بود که دامن او و دو مغز متفکر دیگر مدرنسازی ایران در دوره پهلوی اول را نیز گرفت. گرچه در قیاس با علیاکبر داور که با حل کردن تریاک در چای و نوشیدن آن به زندگی خود خاتمه داد و تیمورتاش که در زندان قصر از پا درآمد؛ عزل و خانهنشینی محمدعلی فروغی کمترین کیفری بود که وی متحمل شد.
با مرگ او در شبانگاه ۵ آذر ۱۳۲۱، عصر روشنگری ایرانی یکی از چهرههای اصلیاش را از دست داد، با این حال میراثی که او برجا گذاشت سرتاسر سده چهاردهم شمسی را تحت تأثیر قرار داد.
اندیشههایی که او رواج داد، نهادهایی که تاسیس کرد و هویتی که برای شهروند ایرانی معاصر بازآفرید انقلابی بود که بنیانهای فرهنگ ایران را در عصر تلاطمهای حاصل از گذار به مدرنیته پی ریخت و تثبیت کرد.
فروغی چهرهای بیبدیل و استثنایی در تاریخ ایران و خصوصا تاریخ معاصر ایران است.
روحش شاد و یادش جاودان باد!
نویسنده: پویا زارعی
کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس